خبرگزاری مهر، گروه استانها- رؤیا متکیائی: شهادت در راه خدا افتخار و سربلندی که نصیب شجاع مردانی میشود که عشق به وطن و دفاع از ارزشهای دین را مشق زندگی کردهاند و در میان بسیارند شهیدانی که خالصانه با حب اهل بیت قدم در راه مبازره میگذارند.
شهید اردشیر ویسمرادی نصرآبادی دوم خرداد سال ۱۳۴۱ در شهر قصر شیرین به دنیا آمد دوران تحصیلی را تا سوم دبیرستان گذارند تا اینکه به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد و پس از طی دورههای مختلف آموزشی داوطلبانه عازم جبهههای جنگ تحمیلی شد.
شجاعت و رشادتهای اردشیر ویسمرادی سرباز وظیفه جمعی ناحیه ژاندارمری کرمانشاه موجب شد تا در ۱۳ شهریور سال ۶۶ به منطقه عملیاتی گله سومی ایلام اعزام شود و هم آنجا بود که در ۲۱ ماه رمضان با زبان روزه به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر پاک و مطهر این شهید والامقام در گلزار شهدای شهر کرمانشاه به خاک سپرده شد.
در بخشی از خاطرات خواهر شهید آمده است:
شهید اردشیر ویس مرادی نصر آبادی از کودکی و نو جوانی خیلی آرام و صبور بود و دوران ابتدایی و راهنمایی را به موفقیت گذراند تا اینکه وارد هنرستان فنی در رشته برق شد و در این زمان در تظاهرات شرکت میکرد.
برادرم همیشه از حق و اسلام دفاع میکرد تا اینکه جنگ شروع شد در حالی که او سالهای آخر هنرستان فنی در رشته برق بود گفت، من در حالی که عزیزان و جوانانمان بخاطر اسلام و دفاع از میهن عزیز شهید میشوند نمیتوانم درس را ادامه بدهم هر چند مدرسه سنگر است.
خواهر شهید میگوید: اردشیر به سربازی رفت و دوران آموزشی را در پادگان خرم آباد گذراند و بعد به شهرستان ساری منتقل شد و در آنجا میگفت من باید در جبهه باشم و مبارزه کنم.
آزاده بودن ویژگی برجسته شهید ویسمرادی
وی ادامه میدهد: شهید اردشیر ویسمرادی از خاطرات خود در ایام خدمتش در ساری برای ما تعریف میکرد، او میگفت: روز جمعهای که مرخصی بودم که مردی نگران و پریشان روی سر و صورت خود میزد و میگفت خانم من زایمان کرده و به خون احتیاج دارد فوری خودم را به او رساندم و با او به بیمارستان رفتم و خون خود را اهدا کردم و توانستم انسانی را از مرگ نجات دهم.
خواهر این شهید نقل میکند: از طرف هلال احمر استان ساری از این شهید تقدیر و تشکر کرده بودند.
تلاشهای برادرم برای حضور در جبهههای دفاع مقدس ادامه داشت تا یک نفر را پیدا کرد که آمادگی داشت جایش را با او عوض کند، بدین ترتیب محل خدمتش به منطقه ایلام جا به جا شد، تا اینکه یک روز صبح زود بود که دیدم برادرم کوله پشتی به پشتش به خانه آمده؛ از او پرسیدم چطور آمدی؟ گفت من خودم را به منطقه ایلام منتقل کردهام و باید در جبهه باشم.
پس از مدت کوتاهی برادر رخت بربست و راهی محل خدمت جدیدش در منطقه ایلام شد.
پس از حضور در محل خدمت میبیند که برای او خدمت در شهر ایلام و رانندگی را در نظر گرفتهاند، پس از پیگیری و درخواستهای متعدد سرانجام موافقت لازم برای حضور در خط مقدم را میگیرد و راهی منطقه مهران در استان ایلام میشود و پس از رسیدن به منطقه برای ما نامه نوشته بود که از اینکه در خط مقدم جبهه هستم خیلی خوشحالم و دوست دارم با صدام کافر مبارزه کنم.
شجاعت شهید ویسمرادی زبانزد همرزمانش میشود و همه از دلیرمردی هایش میگویند تا اینکه در رمضان ۳۶ در پاتک عراق به منطقه زیر آتشباران توپ و گلوله رژیم بعث عراق مجروح میشود.
ایثار و شهادت
همرزمان این شهید از ایثار و از خودگذشتگی شهید ویسمرادی نقل میکنند که: زمانی به او ۱۵ روز مرخصی تشویقی داده بودند، شهید ویسمرادی دوستانش را که زن و بچه داشتند به جای خود فرستاده بود و گفته بود که من مجرد هستم و مدتی هم میشود که از خانواده ام و مادرم دور هستم و اگر بروم و برگردم ناراحت میشوند.
وی در مراوداتش با همرزمان میگوید من خواب دیدهام که شهید میشوم و شرح خوابش را چنین توصیف کرده بود که: در خواب دیدم که با صدام مبارزه میکنم و آنها را به خاک و خون می کشم اما در آخر نگاه کردم دیدم که اسلحه من چوبی است؛ من تعبیرش را می دانم حتماً شهید میشوم.
وصیت نامهای که بشارت شهادت در آن داده شده بود!
بسمه تعالی
وصیت نامه سرباز اردشیر ویسمرادی
مادرم من در روز ۶۵/۳/۱۳ مصادف با ۲۱ رمضان ماه در منطقه مهران در استان ایلام جبهه کفن دولا مجروح شدم، توپخانه عراق نقل و شیرینی دامادیم را بر سرم ریخت و جانم را فدای اسلام و امام نمودم؛ همچون مولایم علی (ع) با زبان روزه در روز ۲۱ ماه رمضان امکان دارد شهید شوم؛ مادرم خداحافظ! برایم ناراحت نباش و طاقت و صبر پیشه کن، از همه میخواهم دعا برای امام را فراموش نکنند؛ مواظب پدرم باشید او و برادران را دلداری دهید و نگذارید که دشمنان شاد شوند، به آنها راه شهدا را نشان دهید به امید پیروزی رزمندگان اسلام.
خدا حافظ
جبهه مهران به طرف ایلام پایگاه طول ۱۳۰۰ مورخ ۶۵/۳/۱۳
نظر شما