۲۰ آذر ۱۴۰۴، ۹:۲۶

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

آستانه اشرفیه- روایت زندگی «نرجس شجاعی» حکایت زنی است که در شش‌سالگی جای مادر نشست، پس از پدر ستون خانه شد و سال‌ها بعد در سخت‌ترین شرایط صاحب هشت فرزند شد.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- کوثر اشرافی: از لحظه‌ای که انسان پا به دنیای خاکی می‌گذارد، خداوند فرشته‌ای زمینی را کنار او می‌گذارد؛ فرشته‌ای که بی چشم‌داشت رشدش می‌دهد، مراقبش می‌شود، عطر مهرش را در تمام روزهای زندگی او می‌پراکند و شاید بیش از همه، عشق را تا مرزهای ناشناخته‌اش می‌کشاند. این فرشته نه بال دارد و نه در آسمان‌ها سیر می‌کند؛ او یک مادر است.

اما میان مادر بودن و مادری کردن فاصله‌ای است که تنها در عمل معنا پیدا می‌کند؛ فاصله‌ای که با کلمات پر نمی‌شود و فقط در زندگی زنانی دیده می‌شود که همه وجودشان را وقف دیگری کرده‌اند. زنانی که روزهایشان در رنج و شانه‌هایشان در مسئولیت شکل گرفته، اما هنوز وقتی نام مادر می‌آید، چشم‌هایشان برق می‌زند.

در این گزارش، روایت زندگی یکی از همین زنان را می‌خوانید؛ زنی از دل روستاهای آستانه‌اشرفیه، با دستانی چروک‌خورده اما قلبی پر از نور. نامش نرجس ناصر فقیه شجاعی است؛ زنی که زندگی برایش آسان نگذشت، اما او هرگز از پا ننشست.

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

آغاز قصه؛ کودکی‌ای که خیلی زود تمام شد

صورتش پر از خطوط زندگی است؛ چین‌هایی که هرکدامشان انگار خاطره‌ای دارند. نگاهش آرام است اما ژرف؛ چشم‌هایی که پیش از آن‌که لب باز کند، قصه می‌گویند.

نرجس، کوچک‌ترین دختر خانواده‌ای هفت نفره بود. ته تغاری ریش‌سفید روستا، دختری که شاید همه فکر می‌کردند قرار است در ناز بزرگ شود؛ اما سرنوشت برای او مسیری دیگر نوشته بود.

وقتی فقط شش سال داشت، مادرش را از دست داد. از همان روز، کودکی نرجس تمام شد و بار یک خانه روی شانه‌های ظریف او نشست. خانه‌ای که برایش بزرگ بود، مسئولیت‌هایی که برای سنش سنگین بود، اما قلبی داشت که به اندازه یک زن بالغ می‌فهمید.

در گیلان، کار و فصل معنا ندارد. کشاورزی، زن و مرد نمی‌شناسد؛ زمین همیشه منتظر دست‌هایی است که آن را زنده نگه دارد. نرجس نیز از همان کودکی، در کنار درس زندگی، درس کار کردن را آموخت. پا به پای پدر، پای ثابت زمین و شالیزار بود.

همه‌کسِ پدر

بعد از رفتن مادر، نرجس نه فقط دختر کوچک خانه، بلکه تکیه‌گاه پدر شده بود. پدری که سرفه‌های ممتدش خبر از بیماری داشت و آهسته آهسته از توان می‌افتاد. نرجس اجازه نمی‌داد پدر طعم تنهایی را بچشد؛ او هم مادر خواهران و برادرش شده بود و هم دست و دل پدر.

اما بیماری پدر مجال نداد؛ روزی رسید که پدر، در واپسین نفس‌ها، دست‌هایش را بر زمین گذاشت و دعایی در گوش نرجس خواند که تا ابد در ذهنش حک شد: «دست به خاک بزنی طلا شود»

پدر هم رفت و نرجس ماند؛ دختر جوانی که هنوز دنیایی ندیده بود اما مسئولیت یک خانه و سرپرستی دو برادرزاده بر دوش او افتاد.

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

قاصدی که خبر عشق آورد

زندگی‌اش میان زمین و بچه‌ها می‌گذشت، تا اینکه خبر از دلدادگی رسید؛ قاصدی دور، نوید ازدواج داد. خواهرش که می‌دانست نرجس سخت دل می‌دهد، مهمانی کوچکی ترتیب داد تا این دو جوان بی‌خبر از پیش با هم روبه‌رو شوند.

نرجس پذیرفت اما شرطی مهم گذاشت: تا آخرین لحظه عمر، از یتیمان نگهداری کند و داماد شرط کرد که زندگی‌شان در شهر باشد؛ توافقی که آغاز زندگی مشترکشان شد.

خانه‌داری، کشاورزی و مادری؛ شانه‌هایی که خم نمی‌شود

نرجس تازه عروس بود اما زمین کشاورزی پدر و خانه روستایی رهایش نمی‌کرد. هنوز دلش در روستا بود؛ هنوز مادر خانواده و فرزندان برادرش بود. بین شهر و روستا در رفت و آمد بود؛ گاهی با دستان پینه بسته، گاهی با دلی که زیر بار مسئولیت سنگین بود اما خم نمی‌شد.

در همان روزهای امید، خداوند در وجودش جان تازه‌ای قرار داد؛ اما این شادی دوام نیاورد. پیش از آنکه پنج ماه بگذرد، نوزادش را از دست داد. غم بزرگی بود ولی برای زنی چون نرجس، پایان راه نبود؛ ایستاد، همان‌طور که همیشه ایستاده بود.

پسری به نام علیرضا؛ بازگشت زندگی

چند ماه بعد دوباره لطف خدا شامل حالش شد. او صاحب پسری شد؛ علیرضا. با آمدن او، شادی دوباره به چهره نرجس برگشت. بچه را با چادر پشت می‌بست و همراه یتیمان و کارهای خانه به شالیزار می‌رفت.

حالا سختی‌ها بیشتر شده بود اما مهر مادر، زانوانش را محکم می‌کرد؛ با هر افتادن «یا علی» می‌گفت و دوباره بلند می‌شد.

هشت فرزند و یک دنیا عشق

سال‌ها گذشت و خداوند، در کنار فرزندان برادرش، هشت فرزند به نرجس عطا کرد. همه را در آغوش پرمهر خود بزرگ کرد؛ با رنج، با دعا، با عشق و با صبری که تنها در وجود مادران بزرگ دیده می‌شود.

او بود که لباس دامادی بر تن پسر برادرش پوشاند. او بود که دختر برادرش را راهی خانه بخت کرد. او بود که اجازه نداد کودکان یتیم، هیچ‌گاه احساس کمبود کنند.

شاید این همان شیرینی سرنوشت بود؛ سرنوشتی که بعد از سال‌ها رنج، لبخندی آرام بر لبان این مادر نشاند.

اما حتی وقتی فرزندان قد کشیدند و پر و بال گرفتند، نرجس هیچ‌گاه رهایشان نکرد. مادر بودن، پایان ندارد؛ مادر حتی در پیری هم سایه‌اش را روی سر فرزندان نگه می‌دارد.

فصل تلخِ صبوری و ایمان

در کنار تمام این سختی‌ها، نرجس بارها طعنه‌های آشنا و غریبه را شنید؛ سخنانی که گاه سنگین‌تر از رنج کار و کشاورزی بود. اما او فقط سکوت می‌کرد. سکوتی که نه از ضعف، بلکه از ایمان می‌آمد؛ ایمانی که سال‌ها در دلش ریشه دوانده بود و او را سرپا نگه می‌داشت.

پسرم امانت خدا بود

سخت‌ترین فصل زندگی نرجس جایی بود که پسر بزرگش را در یک حادثه رانندگی از دست داد. ضربه‌ای که برای هر مادری کمرشکن است، اما نرجس باز هم ایستاد. اشک ریخت اما خم نشد و فقط یک جمله گفت؛ جمله‌ای که نشان می‌داد ریشه‌هایش در ایمان چقدر عمیق است: پسرم امانت خدا بود؛ تا این سن دست من سپرده شده بود.

این جمله برای اطرافیان تلخ بود، اما برای نرجس حقیقتی روشن؛ حقیقت مادری که یاد گرفته حتی در دل درد هم به خدایی تکیه کند که هیچ‌گاه تنها رهایش نکرد.

به قدر صبر، بلا و رحمت

می‌گویند خداوند به قدرِ صبر، بلا می‌دهد اما به قدرِ بلا نیز رحمت می‌فرستد. شاید این صبوری، همان دعای پدر در لحظات آخر عمرش بود؛ همان روزی که دستانش را بر خاک گذاشت و گفت: دست به خاک بزنی طلا شود و همین دعا شد سرمایه نرجس در تمام فراز و فرودهای زندگی؛ سرمایه‌ای که او با آن توانست دخترکان دیروز و مادران امروز را بدرقه کند و برای نسل‌های آینده راهی روشن بسازد.

فردایی روشن

زندگی نرجس شجاعی تنها روایت یک مادر نیست؛ روایت زنانی است که از سرزمین شمال تا دورترین نقاط جنوب، با مهر و رنج و دستان پینه‌بسته خود نسلی ساختند که آینده‌ساز این سرزمین‌اند. مادرانی که فاطمه وار تربیت کردند؛ یک روز فرزندانی در لباس خدمت، روزی دیگر فرزندانی در رخت شهادت و همیشه در قامت انسان‌هایی که ستون این سرزمین‌اند نرجس یکی از همین مادران است؛ زنی که با صبر و ایمان، هشت فرزند را در دشوارترین شرایط پرورش داد؛ زنی که رنج را به مهر تبدیل کرد و مادری را نه در سخن، بلکه در عمل معنا بخشید.

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

مادری که خودش بهترین پاسخ است

قصه زندگی نرجس شجاعی، تنها روایت یک زن سخت‌کوش گیلانی نیست؛ روایت زنی است که در دل سخت‌ترین شرایط، زیر بار مسئولیت‌هایی که حتی برای یک مرد هم سنگین است، خم نشد و هشت فرزند را در آغوش گرفت و بزرگ کرد.

همین تجربه زیسته، او را به یکی از زنده‌ترین نمونه‌های «جوانی جمعیت» تبدیل کرده است؛ زنی که بدون شعار و بدون تریبون، در عمل نشان داده است که مادر بودن فقط یک وظیفه نیست، یک قدرت است؛ قدرت ساختن، زنده نگه داشتن و امید بخشیدن.

در روزگاری که گفتگو درباره «جوانی جمعیت» به یکی از دغدغه‌های مهم کشور تبدیل شده، زندگی نرجس پاسخی است بی هزینه، زنده و ملموس. اگر قرار باشد برای این حوزه الگو معرفی کنند، او خود یک الگوست؛ زنی که با وجود فقر، تنهایی، از دست دادن پدر و مادر، سرپرستی یتیمان و فشار کار کشاورزی، نه تنها از آوردن فرزند نترسید، بلکه با عشق مادرانه‌اش هشت فرزند را پرورش داد.

مادرانگی او نه از رفاه آمد، نه از شرایط آسان؛ از ایمان، صبر، توکل و عشق آمد؛ و همین است که روایتش را ارزشمند می‌کند.

نرجس شجاعی درست در همان جایی قرار گرفته که «جوانی جمعیت» به آن نیاز دارد: زنی که معنای سختی را می‌شناسد، اما معنای کم نیاوردن را بهتر بلد است؛ زنی که ثابت کرده است مادر بودن محدود به رفاه و شرایط ایده‌آل نیست؛ مادر بودن انتخابی است که گاهی از دل خاک، از میان رنج و از عمق محرومیت شکوفه می‌دهد.

مادر؛ فرشته‌ای که روی زمین راه می‌رود

قصه زندگی نرجس، قصه‌ای آشنا است؛ قصه زنانی که کمتر دیده می‌شوند اما بنیاد خانواده و جامعه بر شانه‌های آنان استوار است. زنانی که هرچند نامشان را بر سردر هیچ جایی نمی‌نویسند، اما در قلب و جان نسل‌ها جاودانه‌اند.

او یک زن گیلانی است؛ زنی که مادرانگی را با مردانگی درهم آمیخت؛ زنی که نه شکایت کرد، نه کم آورد؛ زنی که تمام عمرش تجلی «اَلجارَ ثُمَّ الدّار» بود؛ زنی که اگرچه بارها شکست، اما هر بار ایستاد، دوباره ساخت و دوباره جان بخشید و شاید همین کافی است که بگوییم: او یک مادر است.

کد خبر 6685300

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۱۱:۳۳ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۰
      18 0
      عالی بود.احسنت خانم اشرفی
    • A IR ۱۴:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۰
      14 1
      بسیار عالی بود.واقعا لذت بردم... قلمتون سبز خانم اشرافی
    • IR ۱۴:۵۶ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۰
      9 0
      👌🌹
    • ناشناس IR ۱۵:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۰
      13 0
      سلام خانم نرجس شجایی من جای پای همه شما مادران رو می بوسم خاک پای تان را سرمه چشمان می کنم مادر و پدر یعنی نعمت و بالاتراز ان گنجی که تما می ندارد و بی انتها است من نوعی دست وپای پدر و مادرم رو می بوسیدم ولی حیف که از دنیا رفتند همیسه بیادشان هستم وبرای شان اشک می ریزم خدایا همه پدر ومادرها رو زنده وسالم نگه دار اونایی که از دنیا رفتن بهشت برین رو نصیبشان بگردان امین یا رب
    • NP IR ۱۸:۰۱ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۰
      17 0
      زنان سختکوش گیلان 🥹 زنانی که هیچ وقت تسلیم نشدن زنانی که هرگز اجازه ندادن زندگی سختی ها چالش ها مشکلات سوارشان شود بلکه خود سوار بر زندگی غلبه بر مشکلات سختی ها شدن ..
    • طاهره IR ۰۹:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۲
      7 0
      درود وسلام به این شیر زن گیلانی درس عبرتی باشه برای جوانان امروزی که هرسختی می بینن یابه فکر خودکشی یابه فکر طلاق
    • طاهره IR ۰۹:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۲
      13 2
      درود وسلام به این شیر زن گیلانی درس عبرتی باشه برای جوانان امروزی که هرسختی می بینن یابه فکر خودکشی یابه فکر طلاق
    • فرهاد رستمی IR ۱۱:۵۰ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۲
      8 0
      شما مادر عزیز دیگر تا همین جا هم که زحمت کشیدی کافیست چون بهشت زیر پای مادران است
    • امیر خیرآبادی IR ۱۶:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۲
      0 0
      خوب اگر اینگونه زن پیدا شود باید قدم آن را روی چشم گذاشت صداقت ایمان به خدا خیلی کم پیدا می شود اگر گوهر شناسی باشد پیدا کند از نظر من چهره خیلی مهم نیست شخصیت انسان در ایمان به خداوند صبور بودن هست قناعت داشتن اگر هر جوانی یکی پیدا کرد باید نوکری آن زن را بکند چون هم همسرش هست هم رفیق واقعی کنار او هم امن هست زندکی آن امانت دار خوبی هست یعنی پیری وجود ندارد با چنین زنی
    • دوست IR ۰۲:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      2 0
      سلام ، وقتی که انسانها به خدای یکتا ایمان بیاورند عشق بورزند وتمام گفته‌ ها ی آن را به خاطر صداقت آن باور پیداکنند وتمام کارهای آنها فقط به خاطر دلشان انجام میدهند وبدون چشمداشت هرکار درستی را بنا به توانی های خوب خود انجام میدهند
    • موسوی IR ۰۷:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      2 1
      زن یعنی این درود بر شرفش نه این عروسک های خیمه شب بازی که تکلیفشان باخودشان معلوم نیست وآماده برهم زدن آرامش جامعه هستن
    • وجیهه اسماعیلی IR ۰۸:۰۶ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      3 0
      خانم نرگس شجاعی عزیز، مادر نمونه، امیدوارم همیشه پایدار باشی🌹
    • حمید IR ۰۸:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      5 1
      تلاش و صبر ایشون ستودنیه. اما کِی برای خودش زندگی کرد؟؟؟ اینکه فقط درخدمت اطرافیان باشیم ظلمِ به خودمون نیست؟؟؟ تعریفی که سالها از مادر شده اینه که دربست درخدمت خانواده س. ولی کسی نگفت که این مادر هم دل داره، خواسته داره،تنوع میخواد،تفریح میخواد... ماشین کوکی که نیست. آدمه.
    • یک مادر ایرانی صاحب ۴ فرزند IR ۰۹:۰۸ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      3 0
      با دیدن مادرانی چون شما خانم شجاعی به مادر بودن خودم افتخار میکنم و خوشحالم که خداوند در خلقت من مادر ، عشق و شجاعت و وفا و صفا و زیبایی و کمال را به تصویر کشید ، خدا برای بچه هاتون حفظتون کنه ،باشد که جوانان مادرانی چون شما را الگوی زندگی خود قرار بدهند ، من خودم یک مادر فرهنگی صاحب ۴ فرزند صالح هستم که زنانی چون شما را همیشه الگوی خود قرار دادم و خدا را شکر زندگی موفق و رضایت بخشی داشتم
    • اذر IR ۱۴:۵۶ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      2 2
      برات بهترینها رو از خداوند منان خواهانم مادر عزیز،مادر منم فرشته ی فداکاره زمینه،قصه ی زندگیش بدرد فیلم سازها میخوره،اما هیچ وقت تو زندگیش کم نیاورد
      • آسنا IR ۱۶:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
        11 0
        ازراه دور دستانت رامیبوسم مادرنمونه باعث افتخار یک شیرزن ایرانی هستی
    • آسنا IR ۱۶:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      16 0
      مادرنمونه باعث افتخارهستی
    • ریحانه IR ۱۸:۵۶ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۳
      0 0
      احسنت براین بانوی ایرانی وبر دیگر بانوان متعهد ایرانی.خواستم بگم که یک مادر در لحظاتی که فرزندش را زیر پروبال عشق و محبت خود بزرگ می کند تا به کمال برساند این یعنی دارد برای خودش زندگی می کند و حیات شیرین خود را می سازد.دل خوشی های یک مادر واقعی در این زحمت ها معنا می شود نه در سفر کردن های بی هدف ویا خوشی های زودگذر دیگر.من خودم یک مادرم.همراه فرزندانم سفرها کرده ام تفریح ها داشته ام بازارهای خرید مختلف رفته ام در کنارش تربیت و رشد بچه ها هم برایم کاری ارزشمند وشادی بخش بوده است .
    • محمد IR ۰۸:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۴
      1 0
      کاش هیچ وقت جای این چنین مادرانی در مملکت ما خالی نشود نسل ما باید اینطور مقاوم وصبور تربیت بشود کاش دختران ما این طور تربیت شوند.مقام زیبای مادر بالاتر را معنا کردند
    • مرتضی محمدی مزرعه IR ۱۴:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۴
      3 0
      به جرات قسم می خورم نصف مادرم رنج غصه زحمت نکشید تو زندگی ده تا بچه بزرگ کرد با کشاورزی سخت شش سال هستش زمین گیر شده به خاطر آلزایمر