به گزارش خبرنگار مهر، 25 دیماه سال 1388 خبر درگذشت بهمن جلالی، جامعه هنری به خصوصی عکاسی را تکان داد. هرچند وی به دلیل ابتلا به سرطان پانکراس درگذشت اما از آنجا که نگذاشته بود اطرافیانش خیلی در جریان این امر قرار بگیرند، خبر فوت وی همانند شوکی بود که دوستان و شاگردانش را متاثر کرد.
جلالی که در سال ۱۳۲۳ در تهران زاده شد، تحصیلاتش را در دانشگاه ملی در رشته اقتصاد به پایان رساند، عکاسی را به صورت تجربی آموخت و توانست به یکی از عکاسان سرشناس ایرانی تبدیل شود که بیشتر از 50 نمایشگاه داخلی و خارجی در فرانسه، آلمان، مجارستان، چکسلواکی سابق، فنلاند، اسپانیا، استرالیا و ...برگزار کند.
وی نخستین بار در مجله تماشا متعلق به رادیو و تلویزیون ایران، با قباد شیوا، گرافیست پیشکسوت به همکاری پرداخت و مدتی برای آموزش عکاسی به انگلستان رفت که در استودیوی جان ویکرز آغاز به کار کرد. همکاری جلالی با استودیوی جان ویکرز به عضویت وی در انجمن سلطنتی عکاسان انگلستان منجر شد. جلالی پیش از انقلاب چند نمایشگاه برگزار کرد که نخستین نمایشگاه انفرادیاش در سال ۱۳۵۰ و مهمترین آن در سال ۱۳۵۶ بود.
جلالی در سال ۱۳۵۵ به ایران بازگشت و در همان سال در مسابقهای تحت عنوان "نمایشگاه هنر آفریقای سیاه در ایران" شرکت کرد. پس از آنکه به عنوان عکاس برتر ایران انتخاب شد از هفت کشور این قاره شامل نیجریه، غنا، سنگال، ساحل عاج و ... عکاسی کرد. این عکسها در مجموعهای با نام "کتاب هنر آفریقای سیاه" به چاپ رسیدند.
با این حال جلالی از آن دسته عکاسانی بود که در خیلی از شاخهها فعالیت کرد. همچنانکه به عنوان یک عکاس مطبوعاتی و مستند به همراه همسرش - رعنا جوادی – در روزهای انقلاب به ثبت لحظات این رویداد پرداخت و با شروع جنگ به خرمشهر سفر کرد و کتابی با نام "خرمشهر" را منتشر کرد.
125 اسلاید و عکس نیز از هشت سال دفاع مقدس را در برلین به نمایش گذاشت و فیلمی ۱۲ دقیقهای را در فستیوال فیلم و عکس مستند برلین عرضه کرد. وی در این اسلایدشو با نام "روایت شهری که بود"، چگونگی اشغال خرمشهر را نشان داد. بهمن جلالی بیشتر از این که عکس لحظهای از جنگ بگیرد، بر روی خرابیها و ویرانیهای حاصل از آن تأکید داشت.
بخش دیگری از فعالیتهای جلالی به عکسهای وی با نگاه بر معماری گذشت. این عکاس از سال ۵۶ تا ۷۰ پروژه عکاسی را با موضوع "معماری خاکی و گلی کویر ایران" آغاز کرد که مجموعه کامل آن برای نخستین بار، ۱۰ سال پیش در دانشگاه هامبورگ رونمایی شد و بعد از آن بخش کوچکی از این مجموعه در بارسلون و اتریش هم به نمایش گذاشته شد.
وی همچنین در تکاپو برای ثبت معماری ایرانی که عقیده داشت برخی آنها دیگر پیدا نمیشوند، به بوشهر به عنوان یکی از بنادر مهم جنوبی کشور سفر کرد. وی در آنجا با یک ماهیگیر همسفر شد تا رنجها و دشواریهای زندگی روزمره وی را بیان کند.
جلالی در میان شاگردان خود از محبوبیت خاصی برخوردار بود. وی از آن دسته استادانی بود که تا مدتها همراه شاگردانش میماند و همیشه و هر کجا که به وی مراجعه میکردند، آماده شنیدن حرفهایشان بود. جلالی با آنکه خود تحصیلکرده رشته عکاسی نبود اما آنقدر توانست در این رشته صاحب مهارت و تجربه شود که در دانشگاههای مختلفی همچون تهران، هنر آزاد و..تدریس کرد و بیشک در تربیت نسل جوان عکاسی سهم به سزایی داشت.
بر همین اساس بود که در یکی از کارگاههای عکاسی خطاب به جوانان گفته بود: اثر هنری چه عکس چه نقاشی، اگر زمانه و جغرافیا در آن نباشد دیناری نمیارزد. عکاسی بومی است. عکس من باید تعلق به این جا باشد و بعد جهانی بشود. من نمیتوانم اول جهانی بشوم و بعد ایرانی.
شاید برای همین است که به گفته خیلی از عکاسان، کارهای جلالی در جهت حفظ تاریخ جمعی و سنت عکاسی ایران حرکت کرد. همچنان که طی چند سال گردآوری و اصلاح نگاتیوهای شیشهای گنجینه کاخ گلستان، با نگاهی متفاوت این عکسهای قاجاری را تغییر داد و در نمایشگاههایی در خارج و داخل کشور به نمایش درآورد. آنها مجموعه عکسهای مونتاژ شده جلالی از نگاتیوهای دوره قاجار بودند.
با اینکه جلالی در طول حیاتش فعالیتهای زیادی از آموزش، تاسیس عکسخانه به عنوان مکانی تخصصی برای عکاسی، برگزاری نمایشگاههای خارجی و داخلی، ثبت معماری و رویدادهای تاریخی انجام داد و همیشه به دنبال اتحاد جامعه عکاسان بود اما خودش مهمترین اتفاق زندگیاش را نمایشگاهی ذکر کرده بود که در سال 86 در اسپانیا برگزار شد.
در سال ۸۶ نمایشگاهی بزرگ از آثار جلالی در بنیاد تاپیس شهر بارسلون اسپانیا برگزار شد که مورد توجه قرار گرفت. اسپانیاییها کتابی هم با عنوان "مجموعه آثار بهمن جلالی" در کشورشان منتشر کردند که روایت کاملی از حدود چهار دهه عکاسی از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و مستندنگاریهایی از سراسر کشور ایران است.
جلالی با وجود فعالیتهای گسترده در زمینه عکاسی بزرگترین لذت خود را اینگونه توصیف کرده بود: بزرگترین لذت بنده در زندگی این است که عکسهایی بگیرم که خودم و دیگران از دیدن آنها لذت ببریم. گویی لذت همراه شدن با مخاطب دیگر برایش به راحتی به دست نمیآمده است، همان طور که در جایی اینطور عنوان کرده بود: این روزها نمیتوانم اینگونه ساده و راحت، عکس بگیرم. البته شاید هم در روزهای اولی که در ابتدای راه بودیم و عکاسی بلد نبودیم اینگونه عکس میگرفتیم اما بعدها متأسفانه با حرفهای گنده گنده آشنا شدیم و همین مسئله صداقتی را که میان ما و دوربینهایمان وجود داشت، کاهش داد.
نظر شما