۱۰ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۵۰

جان لوکاره به مرد مرده تلفن کرد

جان لوکاره به مرد مرده تلفن کرد

رمان جاسوسی «تلفن به مرد مرده» نوشته جان لوکاره با ترجمه فرزاد فربد توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، در این کتاب می‌خوانیم: وقتی لیدی آن سرکوم در اواخر جنگ با جرج اسمایلی ازدواج کرد نزد دوستان حیرت‌زده‌اش در می‌فر، وی را فردی بسیار عادی توصیف کرد. دو سال بعد که به خاطر یک راننده سرعت کوبایی، اسمایلی را ترک کرد، به طرزی مرموز اعلام کرد که اگر در همان زمان او را ترک نکرده بود دیگر نمی‌توانست چنین کاری بکند؛ و و یکنت سالی طی سفری ویژه به باشگاه سری زد و دید خبر همه جا پخش شده است. این توصیف که مدتی سر زبان‌ها افتاده بود و عبارت درستی به نظر می‌رسید فقط برای کسانی که اسمایلی را می‌شناختند قابل درک بود. او که کوتاه قد و خپل بود و خلق و خوی آرامی داشت، کلی پول خرج لباس‌هایی افتضاح می‌کرد که مثل پوست چروکیده وزغ روی بدنش چین می‌خورد. سالی در مراسم عروسی به صراحت گفت که سرگوم با وزغی گنده و بارانی پوش ازدواج کرده است.

سیدنی لومت فیلمساز فقید هالیوود در سال 1966 با اقتباس از این رمان، فیلمی به نام «ماجرای مرگبار» ساخت که نقش جرج اسمایلی را جیمز میسون در آن ایفا کرد و سیمون سینیوره و ماکسیمیلیان شل نقش‌های دیگر فیلم را بازی کردند.

«جاسوسی که از سردسیر آمد» کتاب دیگری از جان لوکاره، جاسوس بازنشسته MI6 بود که با ترجمه فرزاد فربد توسط جهان کتاب منتشر شد. داستان «تلفن به مرد مرده» نیز مانند «جاسوسی که از سردسیر آمد» در زمان جنگ سرد می‌گذرد و رقابت دستگاه‌های جاسوسی غرب و شرق را روایت می‌کند. جرج اسمایلی یکی از ماموران ارشد اطلاعاتی بریتانیا، با یک کارمند وزرات خارجه که مورد سوء ظن قرار گرفته، گفتگویی رضایت‌بخش و تقریبا دوستانه را به پایان می‌رساند. اما اندک زمانی بعد خبردار می‌شود که آن مرد، ظاهرا در اعتراض به این که هدف پرونده‌سازی و اتهام خیانت قرار گرفته، به زندگی خود خاتمه داده است.

اسمایلی فرضیه خودکشی ساموئل فنان را رد می‌کند و در پی کشف حقیقت ماجرا (که می‌تواند یک قتل باشد) برمی‌آید. داستان با آشکار شدن ردّ شبکه جاسوسی آلمان شرقی و ورود سایه‌وار مامورانش به میدان ادامه می‌یابد و لحظه به لحظه بر پیچیدگی معمای مرگ فنان افزوده می‌شود.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

مندل سریع اما مفصل گشت. داشبور، صندلی‌ها، کف، تاقچه شیشه عقب: هیچ. دست‌اش را توی جیب نقشه که روی در کمک راننده بود کرد، و یک نقشه و پاکت بیرون آورد. پاکت صاف و بلند بود، به رنگ آبی مایل به خاکستری و با سطحی براق. مندل با خود گفت: خارجی است. روی آن چیزی نوشته نشده بود. آن را پاره و باز کرد. ده اسکناس پنج پوندی کهنه و یک کارت پستال ساده توی آن بود. مندل آن را به سمت نور گرفت و پیامی را که با خودکار روی آن نوشته بود خواند: دیگر تمام شد. بفروشش.

امضا نداشت.

از اتومبیل پیاده شد و آرنج اسکار را گرفت. اسکار زود خودش را عقب کشید. پرسید: مشکل‌ات چیه، رفیق؟ مندل به نرمی گفت: من مشکلی ندارم، اسکار، تو مشکل داری. بزرگ‌ترین مشکلی که تا به حال داشتی. همدستی در قتل، اقدام به قتل عمد، قانون‌شکنی زیر لوای قانون. و به همه این‌ها می‌توان نقض قوانین راهنمایی و رانندگی را هم اضافه کرد، همدستی در فرار از مالیات، و حدود پانزده اتهام دیگر که در حالی که داری در سلول آب خنک‌ات را می‌خوری به ذهنم خواهد رسید.

- یک دقیقه صبر کن، آقا پلیس، تند نرو. داستان چیه؟ کی از قتل حرف زد؟

- گوش کن، اسکار. تو مرد حقیری هستی. در مقایسه با آدم‌هایی که خرج می‌کنند رقمی نیستی. خب حالا داری از خودت خرج می‌کنی. به نظرم برایت پانزده سال آب می‌خورد.

- ببین، خفه شو.

- نه نمی‌‌شوم، مردک. بین دوتا از آن گنده‌هایش گیر افتاده‌ای، .....

این کتاب با 194 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 5 هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 1546913

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha