«قیافه نکبت من» به‌عنوان چهل‌وهشتمین کتاب نقاب منتشر شد

«قیافه نکبت من» به‌عنوان چهل‌وهشتمین کتاب نقاب منتشر شد

رمان «قیافه نکبت من» نوشته فردریک دار با ترجمه عباس آگاهی به عنوان یکی از کتاب‌های مجموعه پلیسی نقاب، توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب یکی از جدیدترین عناوین مجموعه نقاب است که داستان‌های پلیسی فرانسوی و آثار دیگر کشورها در آن منتشر می‌شوند. پیش از این رمان‌های «مرگی که حرفش را می‌‌زدی»، «چمن»، «کابوس سحرگاهی» و «آسانسور» از این نویسنده با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه نقاب به چاپ رسیده است.

فردریک دار در سال ۱۹۲۱ متولد شد و در سال ۲۰۰۰ درگذشت. این نویسنده هم با نام اصلی خود و هم به مدد حدود ۲۰ اسم مستعار، حدود ۳۰۰ رمان و داستان، حدود ۲۰ نمایشنامه و ۱۶ اثر در حوزه سینما و تصویر خلق کرده است. «سن آنتونیو» یکی از نام‌های مستعار این نویسنده است که رمان‌های زیادی را با آن منتشر کرده است.

طرح داستانی این رمان به این ترتیب است که مردی به نام ژان‌ماری والز در سواحل جنوب فرانسه، در تنهایی تعطیلات خود را می‌گذراند. او به طور اتفاقی با زن جوان زیبایی آشنا می‌شود که ملیت انگلیسی دارد و ظاهرا به زبان فرانسوی تسلط کامل ندارد. دیدار اتفاقی ژان‌ماری با دختر که نامش مارژوری است، بار دیگر در محلی تکرار شده و به این ترتیب، ملاقات‌های بیشتری صورت می‌گیرد. بعد از برگشتن مارژوری به کشورش، ژان‌ماری که دلباخته زن ناشناس شده، به نامه‌نگاری با او ادامه می‌دهد و سرانجام دعوت او را می‌پذیرد تا ملاقاتی در اسکاتلند داشته باشند.

ورود ژان‌ماری به اسکاتلند، موجب شکل‌گیری حوادثی عجیب می‌شود که در نهایت به قتل نویل فالکس، شوهر مارژوری می‌انجامد. در صحنه قتل، روی چمن پارک محل قرار، جسد مردی به جا می‌ماند که به ضرب گلوله به قتل رسیده است. در این میان، گلوله‌ای که از تپانچه خارج شده، توسط ژان‌ماری شلیک شده است. ژان‌ماری که تصور می‌کند برای دفاع از مارژوری، همسر او را به قتل رسانده، ناگهان با چهره‌ای متفاوت از زن محبوبش روبرو می‌شود.

مارژوری ابتدا ژان‌ماری را از خود می‌راند و کمی بعد حتی منکر آشنایی با او می‌شود. معمای طرح شده در این داستان، تا آخرین صفحات کتاب حل‌نشده باقی می‌ماند، تا جایی‌که پای بریت، بازرس پلیس به ماجرا کشیده شده و پرده از واقعیت برمی‌دارد...

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

ـ شما نقش منو بازی نکردید فرنان، اون نقش خودتون بود... فکر می‌کنید که اگه من در برابر مصاحبه‌کننده قرار می‌گرفتم با این پرمدعایی و گزافه‌گویی رفتار می‌کردم؟ فقط یک آدم ناموفق می‌تونه این‌جوری رفتار کنه...

او بی‌حرکت ماند. چشم‌هایش، انگار ترسیده باشند، در عمق حدقه‌ها فرو رفته بودند و می‌کوشیدند به چیزی نگاه نکنند.

- شما قادر نیستید حتی دو سطر چیزی که روی پا بند باشه بنویسید؛ تنها چیزی که می‌تونید درست و بی‌غلط بنویسید، اسم‌تون در پایین مقاله‌های منه...

- بعضی وقت‌ها هم بلدم که به یک یاغی فراری پناه بدم، شمکش رو سیر کنم و براش کار راه بندازم.

سرانجام داشت خودش را آن‌طور که بود نشان می‌داد: پست و فرومایه. غیظ در صورتش نمایان می‌شد... همه آن چیزهای زشتی که در عمق وجودش در حال جوشیدن بود، رو می‌آمد.

- فرنان، شما منو جای یک ماشین تحریر گرفتید... یاغی و فراری بودن من، دقیقا کار شما رو راه می‌اندازه! بسیار خب، ترجیح می‌دم همه‌ جور خطر رو قبول کنم و دیگه، در خفا، به مشهور کردن شما ادامه ندم... من یک ماشین تولید مقاله نیستم، می‌فهمید؟...

این کتاب با ۱۳۶ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۷ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 2467210

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha