خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_حجت الله حاجیکاظم: این مطلب، تأملی درباره اصطلاحات مرتبط با الزام نسبت به پوشش است که به بررسی میزان تطبیق اصطلاح «حجاب اجباری» و اصطلاحات جایگزین بر اساس بررسی دلالتهای آنها در ذهن مخاطب و میزان تطابق منطقی میپردازد.
تاریخچه به کار گیری اصطلاح «حجاب اجباری» و «اجبار»
مشخص نیست که اولین بار واژه «اجبار» در کجا و توسط چه کسی برای «حجاب» (به صورت نفی یا اثبات) به کار برده شده است، اما آنچه روشن است، وفور استفاده از این اصطلاح از اسفند ۱۳۵۷ به بعد به ویژه از سوی گروههای فمنیست [i] بوده است. [ii] به نظر میرسد درباره کشف حجاب (در زمان رضاخان پهلوی) که محل اعتراض جامعه دینی بوده است، واژه اجبار به کار نرفته است در حالی که خواهیم گفت واژه «اجباری»، به کشف حجاب نزدیکتر است تا به قوانین پیرامون حجاب.
شاید خاستگاه این اصطلاح، پیش بینی یا اعتراض مخالفان حاکمیت اسلامی بوده است که با انگیزه اعتراض نسبت به توجه به حجاب (یا هرگونه حکم دینی) در ساختار جامعه مطرح شده است. نکته دیگر اینکه به نظر میرسد یکی از راهکارهای گروههای ترویج دهنده حذف احکام دینی از قوانین اجتماعی، نسبت دادن «اجبار» به برنامههای دینی جامعه بوده است. برای نمونه، رزاقی، پژوهشگر تاریخ به شایعههایی همچون شرکت اجباری در انتخابات، شرکت اجباری کارکنان دولت در نماز، شرکت اجباری در جبهه و … در اوایل انقلاب اشاره کرده و این شایعات را موانعی در برابر درک مفاهیم مرتبط با عفاف و حجاب از سوی جامعه میداند. (رزاقی، تیر ۱۳۹۶، ص ۵۲)
اهمیت اصطلاحات و اهمیت زبان
مطالعات گستردهای درباره نقش زبان در اندیشه صورت گرفته است و تأملات بسیاری در این زمینه وجود دارد. ویتگنشتاین متأخر، در تاملات خود پیرامون فلسفه زبان، به این باور رسید که زبان، اندیشه است و بخشی از حیات انسانی است. وی از زبان به عنوان شالوده فهم و اندیشیدن یاد میکند و به تحلیل زبان، معنا و فهم میپردازد. (ویتگنشتاین, ۱۹۵۸، ص ۶۶)
قرآن کریم درباره استفاده صحیح از اصطلاحات و توجه دادن همگان به این موضوع، میفرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا: ای کسانی که ایمان آوردهاید، نگویید: «راعنا» و بگویید: «انظرنا» و [این توصیه را] بشنوید» [iii]. به نظر میرسد این آیه برای جلوگیری از استفاده از واژهای نازل شده است که نه در زبان عربی بلکه در زبانی دیگر، معنای نامناسبی داشته است.
به نظر میرسد استفاده از برخی واژگان و اصطلاحات به جای برخی دیگر، توان اثرگذاری در اندیشه و گرایش و در نتیجه تغییر در برخی مناسبات فرهنگی را داراست. برای نمونه، به کار بردن «تعصب قدیمی» یا «نظم موجود»، به کار گیری «تحریف» یا «تغییر»، به کار گیری «معیارهای حاکمیت» یا «معیارهای اسلامی»، به کار گیری «صیغه موقت» یا «ازدواج موقت» و … همگی میتواند بر اساس پیشفرضهایی انتخاب شده و در عمل، تفکری را که در ورای خود مورد نظر دارد، تا حدودی منتقل نماید. برخی از این اصطلاحگزینیها به طور طبیعی بر اساس پیش فرضهای فکری گوینده شکل میگیرد. به عنوان نمونه، استفاده از «تحریف» به جای «تغییر» یا بالعکس، میتواند گزینشی طبیعی باشد اما گاهی این واژه گزینی، دور از چارچوب فهم مخاطب شکل میگیرد و یا با آگاهی و به منظور فریبکاری پنهان انتخاب میشود.
یکی از نمونههای روشن آن، انتخاب اصطلاح «دولت اسلامی» به جای «داعش» توسط بی بی سی (مدعی خبررسانی بدون جهت گیری) در دورهای بوده است که نه تنها با اعتراض بسیاری مسلمانان، که با اعتراض نمایندگانی از مجلس انگلستان و نخست وزیر وقت انگلستان دیوید کامرون روبرو شد. کامرون در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۵ در گفتوگو با رادیو بی. بی. سی -۴، از این بنگاه خبرپراکنی به دلیل استفاده از نام «دولت اسلامی» به جای داعش انتقاد کرد و گفت: این سازمان نه تنها اسلامی نیست، بلکه یک نظام وحشی و ترسناک است. به دنبال انتقاد کامرون، حدود ۱۲۰ نفر از اعضای پارلمان در نامهای خطاب به رادیو انگلیس خواستار تغییر نام داعش شدند. علاوه بر نخستوزیر، «بوریس جانسون» شهردار لندن و نماینده حزب محافظهکار و «الکس سالموند» نماینده حزب ملی اسکاتلند نیز این نامه را امضا کردند. کامرون، یک سال بعد نیز در گفتگو با یکی از مجریان رادیو، به وی بابت به کار بردن اصطلاح «دولت اسلامی» برای داعش اعتراض کرد و این موضوع را که مجری حتی نگفته بود «موسوم به دولت اسلامی» نادرست دانسته بود. (مونتاگ و،۲۰۱۶)
برخی از اصطلاحات که امروزه به طور رایج استفاده میشود و به نظر میرسد بر اساس چارچوبی نادرست است، عبارت اند از:
۱. اصطلاح «امید به زندگی»: برای نشان دادن میزان امید افراد به طول عمرشان، از این اصطلاح استفاده میشود در حالی که به نظر میرسد نام صحیح آن، باید چیزی شبیه «امید به زنده ماندن» باشد (و نه امید به زندگی). میدانیم بسیاری به زنده ماندن امید دارند، اما امیدی به بهره مندی از زندگی ندارند. محدود کردن امید به زندگی در امید به زنده ماندن، نادیده گرفتن روحیات و اهداف انسان و جنبه روانی انسانهاست. به نظر میرسد این اصطلاح در چارچوب توجه نکردن به امتداد حیات انسان (در آخرت) و اهمیت آن طراحی شده است.
۲. اصطلاح «ازدواج کودکان»: این اصطلاح، نه برای سنین کودکی، بلکه در واقع برای ازدواج در سنین نوجوان منتهی به ۱۸ سال استفاده میشود در حالی که فردی که در سنین نوجوانی قرار دارد، کودک محسوب نمیشود. این اصطلاح، تلاش دارد ازدواج زیر ۱۸ سال را در ردیف درگیری کودکان با مسئولیتهای جنسی نشان دهد در حالی که این تساوی برقرار کردن، به ویژه برای برخی گروههای اجتماعی که به موقع به بلوغ عقلانی و اجتماعی میرسند، نارواست. بر اساس بررسی انجام شده در نشست ممنوعیت ازدواج زیر ۱۸ سال (که توسط پژوهشکده باقرالعلوم برگزار شده است)، به نظر میرسد این اصطلاح، در چارچوبی طراحی شده که روابط خارج از ازدواج در سنین نوجوانی تا بزرگسالی را مجاز، طبیعی و روا میداند. این اصطلاح در چارچوبی تولید شده که شرایط دیگر فرهنگها از جمله فرهنگ عفیفانه اسلامی را نادیده میگیرد و مردم را مجبور به نادیده گرفتن فرهنگ خود مینماید. از اصطلاح «ازدواج کودکان» در حالی استفاده میشود که بین سن کودکی و جوانی، سن نوجوانی قرار دارد که اگر ۱۷ ساله را جوان ندانند، باید لااقل نوجوان خطاب کنند (و نه کودک). بنابراین تعمیم استفاده از این اصطلاح در همه جوامع نه تنها غیرمنطقی و غیرمنصفانه است، بلکه به نظر میرسد بر اساس سبک زندگی خاصی طراحی شده است.
۳. اصطلاح «سقط درمانی»: برای گرفتن حیات از یک انسان از طریق «سقط جنین»، (حتی در قوانین ما) از این اصطلاح استفاده میشود. درست است که گاهی سقط برای مادر در صورتی که در معرض خطر باشد، درمان محسوب میشود، اما این اصطلاح را در مواردی که به خاطر ناهنجاری جنین آن را سقط میکنند و تهدیدی برای مادر نبوده است نیز به کار میبرند؛ در حالی که گرفتن جان یک موجود به دلیل ناهنجاری، درمان برای آن موجود نیست. البته در مواردی نیز این اصطلاح برای درمان نسبت به مادر به کار میرود اما نباید شامل موردی همچون: «بیماری جنین که به علت عقب افتادگی یا ناقصالخلقه بودن موجب حرج مادر است» (مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی, ۱۳۹۷) گردد. به عبارت دیگر وقتی پدر و مادری برای سقط جنینی که احتمالاً دچار ناهنجاری جسمی است اقدام میکنند، نمیتوانند نام آن را درمان بگذارند.
به نظر میرسد اصطلاح «حجاب اجباری» نیز دچار کژتابی در استعمال است (لااقل از سوی معتقدان به اصل حجاب) که در این یادداشت بررسی خواهد شد.
معنای واژه «اجبار»
فرهنگ معین، معنای «اجبار» را «به زور واداشتن به کاری» دانسته است. (معین, ۱۳۹۷) در لغت عربی، جبر به معانی متعددی به کار گرفته شده است. علامه مصطفوی، آن را نوعی ظهور عظمت و نفوذ قدرت میداند به نحوی که طرف مقابل تحت نفوذ و سلطه قرار گیرد. [iv] (مصطفوی, ۱۴۳۰ ه. ق., ص. ۵۵) صاحب کتاب «المحیط فی اللغه» اجبار را مجبور کردن انسان بر چیزی که نمیخواهد و از آن بدش میآید دانسته و در جبر را عمل کردن بر خلاف عدل میداند. [v] (بن عباد, ۱۴۱۴ ه. ق.) تبادر عمومی این واژه، بلافاصله مفهوم «زورگویی» را به نظر میرساند در حالی که هرگز درمورد تحصیلات، رعایت چراغ قرمز و رعایت احترام دیگران از واژه «اجبار» استفاده نمیکنیم. معمولاً این واژه را به عنوان ترجمه برای واژههای مشابه «forced» در انگلیسی و «جبریاً» در عربی به کار میبرند.
ممکن است پرسیده شود اصطلاحاتی مثل «سربازی اجباری»، «فرود اجباری» زور و سلب اختیار را نمیرساند. پاسخ این است که در لغت نامهها، اجبار را مترادف با الزام کردن و اکراه کردن نیز دانستهاند همان طور که معمولاً در تعریف آن، استفاده از زور نیز ذکر شده است اما توجه داشته باشیم که بالاخره بین الزام، اکراه و اجبار باید تفاوتی باشد. این تفاوت را ما بر اساس ریشه واژگان یادشده بررسی کرده ایم، اما ترکیب سربازی اجباری نه از سوی حاکمیت بلکه به عنوان اعتراضی و اعلام عدم رضایت نسبت به سربازی به کار برده شده است و اصطلاح فرود اجباری نیز برای نشان دادن نهایت اهمیت فرود در مواقع اضطراری به کار برده شده است. در مقابل آنها، ترکیبی مثل «اردوگاه کار اجباری» نیز باید در نظر گرفته شود که سلب اختیار در آن با زور روشنتر دیده میشود.
معنای اصطلاحی «اجبار»
با توجه به اینکه هدف از نقدها، حذف هرگونه قانون در زمینه پوشش است و قانون خاستگاه حقوقی دارد، لازم است معنای «اجبار» را در اصطلاح حقوقی نیز بررسی کنیم. در اصطلاح حقوقی، بر اساس یکی از پژوهشها (اعرافی, ۱۳۹۵, ص. ۴۰)، میتوان مراتب الزام را چنین بیان کرد:
۱. در شدیدترین سطح، با سلب کامل اختیار همراه است. این حالت، «اجبار» نام دارد. همچون مراقبت از یک بیمار روان در حالتی که دست و پایش را ببندند و به او داروی لازم را تزریق نمایند.
۲. در سطح متوسط، سلب اختیار اتفاق نمیافتد، اما الزام با تهدید ایجاد میشود. برای این نوع، از اصطلاح «اکراه» استفاده میشود. تهدید یادشده، میتواند در سه سطح شدید، متوسط و یا خفیف انجام شود. سطح شدید، همچون تهدید به هتک آبرو و یا قتل، سطح متوسط تهدید به آسیب مالی و جانی و سطح ضعیف از الزام، تهدید به قطع بخشی از مزایا و امکانات خواهد بود.
۳. در سطح خفیف، الزام از طریق مهربانی، امر و نهی و تشویق انجام میشود.
در میان همه این سطوح الزام، به نظر میرسد تنها نوع اول «اجبار» نام میگیرد.
این تقسیم بندی را میتوانید در جدول ذیل ملاحظه فرمائید:
انواع الزام |
با سلب کامل اختیار همراه باشد مراقبت از یک بیمار روان در حالتی که دست و پایش را میگیرند و به او آرام بخش تزریق میکنند |
الزام شدید (نوع اول) |
اصطلاح این نوع، اجبار است |
|
سلب اختیار نیست اما با تهدید الزام ایجاد شده است |
تهدید به هتک آبرو یا قتل |
اکراه شدید (نوع دوم) |
الزام متوسط یا اکراه |
|
تهدید به آسیب مالی و جانی |
اکراه متوسط (نوع سوم) |
|||
تهدید به قطع بخشی از امکانات و مزایا |
اکراه ضعیف (نوع چهارم) |
|||
الزام با مهربانی، امر و نهی و تشویق |
الزام خفیف (نوع پنجم) |
الزام خفیف |
چرا استفاده از اصطلاح «حجاب اجباری» برای قوانین پوشش، بی انصافی و نارواست؟
وقتی از واژه اجبار استفاده میکنید، دلالتهای ذیل را به دنبال دارد که به نظر میرسد غیر منصفانه و یا خارج از چارچوب اهمیت به اصل حجاب است.
واژه اجبار، با بار منفی همراه است
همان طور که بیان شد، واژه اجبار، معمولاً با بار منفی همراه است و زورگویی و خلاف عدالت بودن را به نظر میرساند. استفاده از اصطلاح «حجاب اجباری»، به معنای آن است که قبل از هرگونه استدلالی درباره روایی یا ناروایی «الزام اجتماعی درباره پوشش»، منفی بودن آن پذیرفته شده باشد. بار منفی داشتن واژه، از معنای لغوی و تبادر عمومی آن فهمیده شده است. به کار گیری آن لااقل از سوی کسانی که به نوعی الزام اجتماعی علیه ناهنجاری پوشش معتقدند، نارواست.
توصیف حجاب در ایران با واژه «اجباری»، نادیده گرفتن تمایل بخش قابل توجهی از جامعه
زمانی که برای توصیف حجاب در ایران از اصطلاح «حجاب اجباری» استفاده میشود، جمعیتی که موازین کلی پوشش را رعایت میکنند، نادیده گرفته میشوند. اگر بپذیریم بسیاری از بانوان، پوشش اسلامی را به عنوان پوششی حفاظت کننده از ارزش زن پذیرفته و دنبال کردهاند و البته در مورد کسانی که فاصله قابل توجهی با پوشش یادشده داشته باشند، جرم انگاری شده است، نمیتوان تمام این ماجرا را با اصطلاح «حجاب اجباری» توضیح داد.
در پژوهشی ملی با نام «پوشش و حجاب زنان ایران» که در سال ۱۳۹۰ انجام شده است، ۹۵.۶ مردم به این سوال که «آیا به حجاب اعتقاد دارید؟» پاسخ مثبت دادهاند. (کلهر, ۱۳۹۶) البته بر اساس آمار کتاب «وضعیت سنجی پوشش و آرایش ایرانیان»، از میان مترددین در شهرها و روستاها در سال ۱۳۹۱، ۶۴.۹ درصد حجاب شرعی را رعایت نمیکردهاند و از این میان، تنها حدود ۷ درصد دارای بدحجابی بسیار هنجار شکن (مهاجم یا متخلف) بودهاند. نوع بدحجابی بسیار هنجارشکن که از آن به مهاجم و متخلف تعبیر میشود، بر اساس گزارش «وضعیت سنجی پوشش و آرایش ایرانیان»، حدود ۱۱ درصد از بدحجابیها یعنی حدود ۷ درصد از کل را تشکیل میدهد. بررسیها نشان میدهد که رعایت حجاب از حجاب شرعی به سمت حجاب عرفی حرکت کرده است. (واعظی, ۱۳۹۲) به نظر میرسد منع قانونی، شامل ۷ درصد مهاجم بوده و جمعیت بین ۷ تا ۶۵ درصد، موضوع فعالیتهای فرهنگی و آموزش هستند. (هرچند محجبه ها نیز موضوع فعالیت فرهنگی و آموزش هستند) بنابراین قوانین پوشش، نسبت به عموم جامعه، با میل و استدلال رعایت میشود.
اجبار، شدیدترین مرتبه الزام
اجبار در مواردی به کار گرفته میشود که برخوردی شدید در حد و حدود سلب کامل اختیار (مثل تهدید با سلاح، اصلاح از طریق اقدام شخص ثالث و …) انجام گیرد. این در حالی است که:
۱. در قانون جامع عفاف و حجاب، بنای اصلی بر فرهنگ سازی قرار داده شده است و در برخوردهای قانونی نیز در عمل فقط با کسانی برخورد میشود که به نوعی دارای ناهنجاری قابل توجیه در مورد لباس باشند. (در مقام بررسی درستی یا نادرستی برخوردها و قانون نیستیم بلکه در حال بررسی دلالت اجبار بر وضعیت جاری هستیم)
۲. در تیزترین برخوردهای مجریان قانون (پلیس) نسبت به ۷ درصد گروه مهاجم، اقدامات از قبیل تذکر شفاهی و در صورت بی اثر بودن، بازداشت موقت (و نه پوشاندن به زور)، اخذ جریمه و نیز تعهد صورت میگیرد. البته در مواردی که شخص مهاجم با پلیس درگیر شده و علیه مأمور اقدام کند، مجری قانون به تناسب اقدام وی، اقدام مینماید اما در این حالت، علت شدت برخورد مأمور، پوشش ناهنجار نبوده بلکه مقاومت یا تهاجم به مأمور قانون است. این موضوع در موارد دیگر نیز برقرار است. برای نمونه، در صورت درگیری با پلیس در خصوص جرایم رانندگی نیز اقدام متقابل از سوی مأمور اتفاق میافتد. هرچند این اقدام باید حتی الامکان کم آسیبتر باشد. حتی درگیری با پزشک و پرستار نیز منجر به اقدام متقابل و دستگیری یا اخراج به زور از بیمارستان میگردد و این را نمیتوان «حفظ اجباری آرامش در بیمارستانها» یا «سکوت اجباری در بیمارستان» نام نهاد. به نظر میرسد تعبیرهای مخالفان قانونمندی حجاب، بسیار مشابه تفسیری از «اجبار» است که مترادف تحقق پوشش با زور و دستان قانونگذار خواهد بود. برای نمونه و جهت تأیید این معادلسازی ناروا، به یکی از اظهارات اینچنینی اشاره میشود: «چهل سال است که وضعیت ما زنان ایرانی به این شکل است که هر روز صبح دست دولت، دست قانون گذار، دست یک حکومت مردسالار در یقه ماست و روی تن ماست و در حال تعیین لباس برای ماست.» [vi] آیا درباره قوانینی چون لزوم طی کردن مراحل اخذ تخصص برای حضور در اتاق عمل و بالای سر بیمار یا لزوم رعایت پوشش فرم در کارگاه تخصصی نیز چنین تعابیری به کار برده میشود؟ هرچند در صورت اصرار بر حضور غیرقانونی، از جبر مأمور کمک گرفته خواهد شد. تعیین جریمه برای خودرو بدپوشش یا حتی تعیین مجازات برای کسی که با لباس عروسی در محیط عمومی رفت و آمد کند، بیشتر از آنکه اجبار باشد، الزام است. اگر مأمورین مشابه قیچی کردن روسری و چادر بانوان و از سرکشیدن آن از بانوان در زمان رضاشاه پهلوی رفتار میکردند، باید نام آن را «اجبار» میگذاردیم. ضمن اینکه بخشی از اقدامات رضاشاه پهلوی نیز در تعیین جریمه برای عدم کشف حجاب، از نوع الزام و نه اجبار بوده است.
۳. از ابتدای انقلاب واکنشهای آزار دهنده، سلیقهای و بیجا در اقدام فیزیکی علیه هنجارشکنی وجود داشته است که از همان زمان با تذکرات رهبران و برخورد قانونی علیه چنین افراطهایی پاسخ داده شده است. خط قرمز، پرهیز از برخوردهای سلیقهای و نادیده گرفتن قوانین است.
جایگزینهای پیشنهادی
مناسب است به جای «اجبار»، از واژههای نزدیک به «قانونمندی»، «قانونمداری» و «ضابطهمندی» استفاده شود، زیرا همه عقلای بشر، واژه «ضابطهمندی» را در موارد مرتبط با قانون میپذیرند. حتی برای تفریح و زمان و مکان آن باید با ضابطه مند رفتار کرد. ممکن است کسانی درباره چگونگی به دست آمدن این ضابطه نقدهایی داشته باشند که این نقدها البته در جای خود قابل بررسی است. دنیای مدرن گاه برای ریزترین فعالیتهای انسان ضابطه مشخص میکند. همانطور که در فقه، عناوین واجب و مستحب وجود دارد، در قانون نیز برخی احکام الزامی و برخی دیگر غیر الزامی است، برای مثال، بین خطوط رانندگی کردن مستحب قانونی است اما ایستادن پشت چراغقرمز و رعایت سرعت مطمئن، واجب قانونی است. البته توجه به این نکته هم بسیار مهم است که ما در قوانین اجتماعی، قوانین استحبابی چندانی نداریم.
در نهایت، موارد ذیل به عنوان جایگزینهایی برای لااقل به کار گیری توسط مدافعان حجاب پیشنهاد میگردد که زین پس، لااقل اینان از اصطلاح «حجاب اجباری» برای توصیف قانون یا وضعیت کشور درباره حجاب استفاده ننمایند.
نکته مهمی که ما را به سوی طراحی اصطلاح مناسبتر سوق میدهد، این است که جبهه مقابل، هرگونه تعیین ضابطه یا فشار تربیتی، خانوادگی و یا اجتماعی در مورد پوشش را نادرست میداند و موضع آنان تنها نفی پوشش شرعی نیست. بنابراین هرنوع ضابطه مندی پوشش (و نه فقط حجاب) را بر نمیتابند.
اصطلاح |
محل استفاده مناسب |
علت پیشنهاد |
ضابطهمندی پوشش |
در جایگاه استدلال نزدیک به اصل حجاب |
اساس همه فهم و همه پذیر مسئله، این است که پوشش باید ضابطهای داشته باشد. ممکن است بین عرف و قانون گذار در مورد خط قرمزها تفاوتی وجود داشته باشد ولی بالاخره عموم مردم، خط قرمزی را برای پوشش باور دارند. (هرچند به اندازه ۱۰ سانتی متر پوشش باشد) از این جهت، این اصطلاح بر اشتراکات تاکید میکند. اشکال این اصطلاح آن است که تصور میشود جزئیات پوشش نیز قرار است تعیین گردد در حالی که تنها تعیین خط قرمزها مورد نظر است. |
منع از پوشش ناهنجار یا ممنوعیت پوشش ناهنجار |
در جایگاه تبیین صلابت قانون |
این اصطلاح، از این جهت که حوزه آزادی افراد در انتخاب پوشش را نشان میدهد، مناسب است اما ضعف آن، استفاده مستقیم از اصطلاح سلبی است. |
الزام درباره ضابطه مندی پوشش یا الزام به حجاب |
به عنوان جایگزین اولیه «حجاب اجباری» |
این اصطلاح هنوز تداعی کننده اجبار به پوششی خاص (مثل چادر) بدون هیچ تلورانس و اعمال سلیقهای است. اما با توجه به نزدیک بودن واژه «الزام» و «اجبار»، برای حرکت قدم به قدم به سوی اصطلاح به جا، میتواند استفاده شود. |
التزام به حجاب |
برای نشان دادن انتخاب حجاب در بخش قابل توجهی از جامعه این اصطلاح، جایگزین «حجاب اجباری» نیست اما در عرض آن قابل طرح است. |
التزام، میل درونی ناشی از فرهنگ سازی را نشان میدهد که در بخش قابل توجهی در جامعه وجود دارد و البته وظیفه اصلی حاکمیت، توجه به التزام است و نه الزام. از سوی دیگر باید توجه داشت که وقتی اصطلاح «حجاب اجباری» مطرح میشود، مخاطب درباره کسانی می پرسد که ملتزم نیستند و بنابراین باید بحث درباره الزام نیز در کنار التزام مطرح و تحلیل شود. |
کاربردهایی از این اصطلاحات جایگزین در جملات
با توجه به نکات بیان شده، میتوان از عبارتهای زیر استفاده کرد: (این بحث زبانی، بازی با واژهها نیست؛ بلکه استفاده از واژههای مناسبتر برای موقعیتهای مورد نظر است. لازم است حق گرایی و حق طلبی در فرآیند واژه گزینی توجه شده و به مجادله لفظی کشیده نشود)
منظورتان از «حجاب اجباری»، «الزام به حجاب» است؟ «اجبار»، معنای خاصی دارد که مناسب اینجا نیست. بنابراین باید از «الزام» استفاده کنیم. ضمن اینکه در واقع جامعه در عمل به حجاب در معنای شرعی آن الزام نمیشود؛ اگر چنین بود، باید جلوی هرکس را که آگاهانه یک تار موی خود را بیرون گذاشته است میگرفتند. در واقع سخن درباره «منع یا عدم منع از پوشش ناهنجار» است و نه «منع از بی حجابی». ملاک ناهنجاری میتواند شرع، عرف یا ترکیب این دو باشد. در مورد اینکه هنجار و ناهنجار چیست، باید سخن گفت اما سوال این است که اگر با نظر عموم صاحبنظران به تشخیص نسبی ناهنجاری رسیدیم، آیا قانون در مورد آن وظیفهای دارد یا خیر؟ به نظر ما آری و به نظر بعضی، خیر.
البته باید توجه داشت که به جای الزام و منع، در جامعه ما «التزام به پوشش مناسب» نیز در سطح وسیعی وجود دارد و اولویت دستگاههای حاکمیتی، تقویت این التزام و پای بندی به پوشش به عنوان یکی از ریشهها و تقویت کنندههای عفاف جامعه است.
قبل از همه این ها، باید بررسی کنیم که از نظر انسانها آیا میزان پوشش در موقعیتها و شرایط مختلف دارای ضابطه مندی است یا انسانها، پوشش را تنها سلیقهای میداند که میتواند هیچ ضابطه اخلاقی و اجتماعی نداشته باشد؟ میخواهیم درباره «ضابطه مندی پوشش» یا «عدم ضابطه مندی پوشش» صحبت کنیم. به نظر عموم انسانها به «ضابطه مندی پوشش» باور دارند و حتی عموم به لزوم انعکاس این «ضابطه مندی» در قوانین نیز باور دارند و البته ممکن است درباره حد و حدود پوشش ضابطه مند نیازمند گفتگو و بررسی حقوقی باشیم. هر چه هست، وجود، «الزام اجتماعی بر اساس ضابطه مندی پوشش» که البته فضای آزادی سلایق و تولید مدها را در حیطه مجاز در نظر گیرد، ضروری به نظر میرسد.
منابع و مراجع
Montague, S. (۲۰۱۶, Jan ۱۸). David Cameron criticises BBC for use of 'Islamic State'. Retrieved from the Guardian: https://www.theguardian.com/media/۲۰۱۶/jan/۱۸/david-cameron-criticises-bbc-for-use-of-islamic-state
Wittgenestein, L. (۱۹۵۸). Philosophical Investigations. (G. Anscombe, Trans.) Oxford.
اعرافی, ع. (۱۳۹۵). احکام تربیت فرزند. قم: مؤسسه اشراق و عرفان.
بن عباد, ا. (۱۴۱۴ ه. ق.). المحیط فی اللغة. بیروت: عالم الکتب.
کلهر, س. (۱۳۹۶). مدیریت حجاب در جمهوری اسلامی. تهران: نشر آرما.
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی. (۱۳۹۷, آذر ۲۶). قانون سقط درمانی. بازیابی از پایگاه مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی:
http://rc.majlis.ir/fa/law/show/۹۷۷۵۶
مصطفوی, ح. (۱۴۳۰ ه. ق.). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (جلد ۲). بیروت-قاهره-لندن: دارالکتب العلمیه.
معین. (۱۳۹۷, آذر ۲۶). اجبار. بازیابی از واژه یاب:
https://www.vajehyab.com/moein/ اجبار
واعظی, م. (۱۳۹۲). پوشش و آرایش ایرانیان. تهران: کتاب نشر.
پاورقیها
[i] - مبانی فکری این گروهها در زمان رژیم سابق به خوبی شکل گرفته بوده است به نحوی که به محض پیروزی انقلاب اسلامی، توانستند ترویج و پیگیری آرمان (یا ستم) برابری را در صدر شعارهای خود قرار داده و تجمعهای متعددی را به سرعت سازماندهی کنند. یکی از فعالان در این سازماندهی، خانم «هما ناطق» کلیمی فمنیست است که سخنرانیهای وی، نشان دهنده آمادگی و قدرت نظری او در ترویج فمنیسم است.
[ii] - روزنامه کیهان، ۲۰، ۲۱ و ۲۲ اسفند ۱۳۵۷
[iii] - (سوره مبارکه بقره/۱۰۴)
[iv] - و التحقیق أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ظهور العظمة و نفوذ القدرة و التسلّط علی أمر، بحیث یجعل الطرف تحت نفوذه و حکمه و سلطانه
[v] - الإِجْبَارُ: أنْ تُجْبِرَ الانسانَ علی ما لا یُرِیْدُ و تُکْرِهَه … و الجَبْرُ: خِلافُ العَدْلِ
[vi] - کانال تلگرامی مسیح علی نژاد
نظر شما