۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰

به همت نشر چشمه/

«جناب آقای شاهپور گِرایلی همراه خانواده» به کتابفروشی ها می‌آید

«جناب آقای شاهپور گِرایلی همراه خانواده» به کتابفروشی ها می‌آید

رمان «جناب آقای شاهپور گِرایلی همراه خانواده» نوشته فرهاد بابایی توسط نشر چشمه منتشر و راهی کتابفروشی ها شد.

به گزارش خبرنگار مهر، این رمان که در قالب یکی از کتاب های قفسه آبی نشر چشمه منتشر شده، لحنی طنزگونه دارد و درباره خانواده ای به نام خانواده گرایلی است. این خانواده با وجود آن که خلق کننده موقعیت های طنز هستند، به هیچ وجه فکر نمی کنند که مشغول انجام کارهای طنزگونه و خنده دار هستند و با روحیه ای کاملا جدی به کار خود ادامه می دهند.

«جناب آقای شاهپور گِرایلی همراه خانواده» سومین رمان و چهارمین کتاب فرهاد بابایی است.

داستان رمان درباره خانواده گرایلی، خانواده‌ ای ۶ نفره‌ است که گاهی اوقات ۵ نفره و درگیر اتفاقاتی عجیب می شوند. داستان توسط پسر ۱۶ ساله ای که عضو این خانواده است، روایت می شود. او گاهی انسان است و گاهی ابر! خانواده گرایلی در انتظار دریافت یک وام ۵ میلیون تومانی هستند و حاضرند برای این که قرعه این وام به نامشان بیافتد، هر کاری کنند. این خانواده یک دختر دم بخت هم دارند که ۲ خواستگار دارد. یکی از ۲ خواستگار، در سیستم قرعه‌کشی صندوق وام دستی دارد و دیگری شهروندی معمولی است. خانواده گرایلی میان انتخاب این یا آن مردد باقی مانده اند و باید تصمیم بگیرند.

نویسنده نگارش این رمان را از دی ماه سال ۹۰ آغاز کرده و شهریور ۹۲ آن را به پایان رسانده است.

بخش های مختلف این رمان به ترتیب عبارت اند از:

ملت گرایلی، پَتال شدن حبشه روی خانواده، وقتی با سه هزار تومن نیم کیلو شیرینی می شه خرید، هندی بازی بابا کوزت بازی مامان، مامان سودی خفن می شود حبشه از اون خفن تر! ابرام کلا خیلی ضایع ست!، فوبیای مامان از جنگولک بازیای خاله سوسن جوگول بلا، نکنه هبل ترین پسر محل داماد ما بشه!؟ اونم اِبرام!، به قول حبشه مسلمونا سه درد اومد به یه بار گرونی و کسادی و خر شَل طلبکار، بشری که بین زن و ساب بوفر کش می آد، گرخیدن بابا از زندگی، داد و قال گرازها، حبشه یه چیزی می گه که مغزم پشم در می آره!، لشکرکشی خونواده طرف چیکینیه و بساط ماهیچه پلو و ژله!، دلم می خواد به همه چی بخندم به ملت گرایلی که اسیرن، خوشگله رو بده دستش تا تو سرابش نمونه، ندا و نادیا متهم می کنند، یه روز قبل از قرعه کشی نیلوفر متهم می کند، آخه من چیو متهم کنم؟ عصمت آدم پیر می شه تو این زندگی قیرمال،

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

مامان می ره توی آشپزخونه ولی گوشاش همین جور بالاسر ندا و نادیا می مونن و دور خودشون می چرخن. بابا می گه «مادرِ من، حروم چیه!؟ اولش همه در جریان قرار گرفتن که ماهانه باید پول بدن و زمان برنده شدن شونم معلوم نیست. اتفاقا خیلی هم روی نظم و ترتیب برگزار می شه. همین همسایه روبه رویی مون دفعه ی پیش برنده شد. اشکان پسر همین روحی خانوم!»

می گم «همین که کاسه ی آش شونو ندا زد شکوند. اسم پسرش اِبرامه، اینا می گن اشکان!»

نیلوفر می گه «عزیزجون، بعدِ سه دور برنده شد. رفت ماشینشم خرید. یه سمند خرید.»

«نه بابا سمندو داشت. چی برا خودت ردیف می کنی؟ هنوز با پول هیچ کاری نکرده. خودم ازش پرسیدم.»

مامان از توی آشپزخونه می گه «فرزین بیا، یه اس ام اس اومده. نمی تونم بخونم. خارجیه»

این کتاب با ۳۱۵ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۹ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 2492856

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha