به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از ایندیپندنت، مکس لیو منتقد این نشریه درباره کتاب سخنرانیهای مارکز مینویسد:
من از خواندن مجموعه كوتاه سخنرانيهاي گابريل گارسيا ماركز لذت بردم اما مطمئن نيستم كه چيزهاي زيادي در آنها گفته شده باشد كه اطلاعي از آنها نداشتم. اين حرف ممكن است از خود راضي به نظر برسد – چون به هر حال ماركز نويسنده برنده جايزه نوبل شاهكارهايي مانند «صد سال تنهايي» محصول سال ۱۹۶۷ و «عشق دوران وبا» محصول سال ۱۹۸۵ است – اما حتي با وجود اينكه سخنان او بسيار روشن و واضح هستند، به نظر نميرسد كه بينشهاي او به اندازه صحنههاي ماندگار رمان آخرش يعني «خاطرات دلبرکان غمگین من» نوشته سال ۲۰۰۵ ماندگار باشند.
بيشتر گفتههاي ماركز در سخنرانيهايش بين سالهاي ۱۹۴۴ و ۲۰۰۷ تا حدي خردمندانه هستند كه ممكن است بديهي به نظر برسند. به طور مثال او به رهبران آمريكاي جنوبي ميگويد: تحصيلات خصوصي تاثيرگذارترين نوع تعصب اجتماعي است. او در هنگام دريافت يكي از جايزههاي ادبي اش گفت: نويسندگي هر چه بيشتر انجامش ميدهيد سختتر ميشود.
اين سخن با توجه به سالها تجربه و به خوبي بيان شده است، اما اگر صحبتهاي نويسندگان ديگر مانند توماس مان را درباره حرفهشان بخوانيد ميبينيد كه آنها هم انواع ديگري از آن را ارايه ميدهند. اين يكي از دلايلي است كه ميتواند اين كتاب را مناسب حال خوانندگان جوان و جدي كند كه گرسنه نوري روشنگر طي سالها سردرگمي هستند. بعضي از سخنرانيها اگر با همان روحيه «نامههاي فرستاده شده به يك شاعر جوان» نوشته رينر ماريا ريلكه در سال ۱۹۲۹ خوانده شوند تاثير بيشتري ميگذارند.
مانند سخنراني دريافت جايزه نوبل ويليام فاكنر كه از مردان و زنان جواني سخن گفته بود كه به گفته خودش روزي همانجايي كه او ايستاده خواهند ايستاد، ماركز هم با در نظر گرفتن آينده در ذهنش سخن ميگويد. سخنراني سال ۱۹۸۲ خود او هنگام دريافت جايزه نوبل، نقطه عطف اين كتاب است كه از چالشهاي يك نويسنده اهل آمريكاي لاتين هم نسل او سخن ميگويد. او درباره راههاي سنتي موجود براي قابل باور توصيف كردن نحوه زندگي اين ملت ميگويد و از آرمان شهري صحبت ميكند كه مردم در نهايت به صد سال تنهايي محكوم ميشوند و يك شانس دوم روي اين زمين خواهند داشت.
ظاهرا ماركز كه در ماه آوريل در سن ۸۷ سالگي درگذشت، فن سخنپردازي و فصاحت را يكي از «ترسناكترين تعهدهاي انساني» ميدانست، كه با توجه به اينكه او از بيميلي خود براي سخن گفتن به عنوان راهي براي اظهار خود و ايجاد رابطهاي نزديك با مخاطبانش استفاده ميكرد نكته جالبي به نظر ميرسد. در آخرين سخنراني اين كتاب كه مربوط به سال ۲۰۰۷ ميشود، او محبوبيت داستانهايش را به بينشهاي خودش مربوط نميكند، بلكه آن را وامدار عطش و كنجكاوي خوانندگان اسپانيايي زبان ميداند.
او در آثار خود يك نوع وسواس موضوعي نسبت به انواع مختلف قدرت را شناسايي ميكند، اما زبان عشق اوست و او دوبار با نقل قول از لويز كاردوزا اي آراگون نويسنده اهل گواتمالا ميگويد: شعر تنها مدرك حقيقي موجوديت بشر است. در حالي كه ماركز نابودي به وجود آمده توسط قاچاق مواد مخدر در كلمبيا را توصيف ميكند، از «خلاقيت بي حد و مرز» هموطنانش تجليل ميكند و خوشبيني خود را نيز نشان ميدهد. او حمايت خود از شهروندان آمريكاي لاتين كه به خاطر جنگ و تعصب در سراسر جهان پراكنده شدند نشان ميدهد، اما سه سخنراني خود او در كوبا انجام شدهاند و از دوستي خود ماركز با فيدل كاسترو بايد چه نتيجهاي گرفت؟ اگر همانطور كه چينوآ آچبه ميگويد نويسندگان بايد طرف افراد بيقدرت را بگيرند، پس از نظر ماركز تكليف قربانيان رژيم كوبا چيست؟
ترجمههاي ايديت گروسمن عموما از آشوبهايي كه بعضي از منتقدان نسخههاي انگليسي رمانهاي ماركز از آن ميگويند دوري ميكنند، اما در عين حال وقتي صحبت از كتابي به اين كوچكي ميشود، حتي با وجود اينكه تنها چند تكرار طي سخنرانيهاي انجام شده در عمر اين نويسنده انجام شدهاست، اين تكرارها در كتاب ميتوانند زيانوار باشد. ماركز ميگويد: باور دارم كه اگر تك تك شما يك كتاب در كيفهايتان داشته باشيد زندگي همهمان بهتر ميشود.
«اینجا نیستم تا سخنرانی کنم» کتابی از گابریل گارسیا مارکز است که نوامبر ۲۰۱۴ به بازار انگلیسی زبان آمد. این کتاب مجموعهای از سخنرانیهای مهم این نویسنده فقید است که در یک جلد و در ۱۶۰ صفحه گردآوری شدهاند.
ترجمه: مازیار معتمدی
نظر شما