به گزارش خبرنگار مهر، سیدجواد میری، جامعه شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت چهل و سومین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی در یادداشتی به نسبت "فرد" و "جامعه" در روایت شریعتی پرداخته است:
یکی از بحثهای مهم در قرن نوزدهم میلادی مناقشه فکری بین پیروان اصالت فرد در مقابل پیروان اصالت جامعه بود که در قرن بیستم موجبات دو جنگ بزرگ جهانی و در پس جنگ جهانی دوم باعث تولد دو نظام ایدئولوژیک جهانی گردید که یکی داعیه "اصالت فرد" و دیگری مدعای پاسداری از "اصالت جمع" را داشت. کمونیسم و کاپیتالیسم در پس جنگ جهانی دوم و استقرار نظم جهانی "جنگ سرد" توانستند به مدت چهل و شش سال (فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱) مدیریت کره زمین را به دست بگیرند ولی سرانجام این ایدئولوژی و نظام سرمایه داری (که داعیه پاسداری از اصالت فرد را داشت) توانست شیوه مناسبات تولیدی خود را جهانی کند و به عنوان تنها "نظم جهانی بی بدیل" مدیریت جهان را در قرن بیست و یکم به عهده بگیرد، اما این میدان داری ایدئولوژیک دیری نپایید و از سالهای ۲۰۰۳ به این سو جهان شاهد جنگها و رقابتهای مخرب بیشماری گشته است و نظم جهانی کاپیتالیسم (مبتنی بر اصالت فرد و آن هم صرفاً فرد دارای سرمایه بیکران) قابل تداوم نیست.
اما آنچه برای ما حائز اهمیت است نسبت فرد و جامعه در روایت شریعتی است و از آن مهمتر صورت بندی رابطه فرد و جمع در اندیشه حاکم بر مدیریت حاکمیت در جمهوری اسلامی در طی بیش از چهار دهه میباشد. به عبارت دیگر، اگر قائل به این باشیم که کمونیستها اصالت را به جامعه دادند (و سپس قائل به این شدند که جامعه هنوز به بلوغ نرسیده پس اصالت را "موقتاً" به دولت دادند و پس از آن به این نتیجه رسیدند که دستگاه دولت هم بورژوایی است و خالی از اصالت و سپس اصالت را به پولیت بیرو موقتاً منتقل کردند) و کاپیتالیستها اصالت را به فرد دادند (ولی بعد از مدتی متوجه شدند که هر فردی اصالت ندارد بل این ثروت و سرمایه بیکران است که اصالت میآفریند پس تا اطلاع ثانوی فرد را بی اصالت کردند و اصالت را به الیگارشی ثروت منتقل کردند) آنگاه این پرسش پیش میآید که در نظام جمهوری اسلامی نسبت فرد و جامعه و جایگاه "اصالت" در آن دقیقاً چگونه صورت بندی شده است و مهمتر از آن اینکه شریعتی این نسبت را چگونه مفصل بندی نظری کرده است؟
به نظر میآید صورت بندی نظری نسبت فرد و جامعه در فقه حکومتی پس از انقلاب با عنایت به گزارههای دینی مفهومینه شده است و نقطه کانونی این گزارههای دینی را "زهد" و "ریاضت" تشکیل میدهد. به دیگر سخن، گفتمان غالب در فقه حکومتی بر این ایده بنیادین استوار است که جامعه برای رسیدن به اهداف والا -بخوانید انقلابی- باید آستانه تحمل خود را بالا ببرد و زهد پیشه کند و ریاضت به خود دهد و تمامی این توصیهها با ارجاع به بنیانهای معرفتی و اخلاقی دین و مذهب تشیع صورت بندی میگردد و ائمه جماعات و رسانههای جمعی اعم از تلویزیون و رادیو و کارشناسان مذهبی و مداحان نقش بی بدیلی در نهادینه کردن این "اخلاق اجتماعی" دارند.
اما پرسش بنیادین این است که آیا نسبت گزارههای دینی در باب زهد و ریاضت و اخلاص و ایثار و گذشت و امساک و عدالت و عشق ربطی به ساحت فردی دارد یا جامعوی؟ به زبان دیگر، بحث اصالت فرد و مؤلفههای اخلاق فردی و اصالت جمع و سیاستگذاریهای جامعوی را چگونه باید صورت بندی کرد و آیا در فقه حکومتی جاری این نسبتها به درستی مفصل بندی نظری شده اند یا خیر؟ شریعتی در کتاب "تاریخ و شناخت ادیان" این مسئله را به دقت واکاوی کرده است و آن را با دو مفهوم برآمده از تفکر و حکمت چینی صورت بندی کرده است و آن دو مفهوم عبارتند از "لی" و "تائو". شریعتی در کتاب "انسان بی خود" لی و تائو را این چنین تحدید میکند. "لی … نظام انسانی اجتماعی… است و طبیعت قانونی به نام تائو دارد که آن، شاهراه حقیقت در همه عالم است" (م. آ. ۲۵: ۲۱۸).
به سخن دیگر، "اگر … جامعه بر اساس لی ساخته بشود، جامعهای است که طبیعت را بر اساس تائو تکامل شتابان تر و سریعتری می بخشد. انسان اگر در مسیر طبیعت تنها بماند با آهنگ گیاه و حیوان رشد میکند، اما اگر در جامعه لی قرار بگیرد، در مسیر تائو با آهنگی سریعتر رشد میکند، چرا که لی نظام اجتماعی ای است که بر اساس تائو حرکت میکند" (م. آ. ۱۴. ۱۳۸۸. ۱۹۵).
اما این سخن شریعتی واقعاً به چه معناست؟ آیا او میگوید صرفاً با دینی کردن جامعه مشکلات انسان حل میشود؟ آیا او تلویحاً به مخاطبین خود میگوید اگر شریعت را زیربنای جامعه خود قرار دهید از آفات غرب و تمدن جهانی غرب رهایی مییابید و جامعه دینی (بر اساس تائو که ناموس ازلی است) پیدا میکنید؟ این دقیقاً پنجاه سال تفسیر ساده سازی شده و تحمیل شده بر متن شریعتی بوده است که مخالفان و موافقان در بر ساختش شراکت عظیم داشته اند ولی شریعتی خود این را نمیگوید و مفاهیمی که او به کار میبرد در اغلب موارد منطبق بر منطق "اشتراک لفظی" سو تفسیر میشوند تا بتوان از "شر" شریعتی خلاص شد اما متن سرکوب شده شریعتی به مانند "امر سرکوب شده" پر قدرت تر از پیش در عرصه عمومی ظهور پیدا میکند.
اگر از منظر شریعتی به "نسبت" فرد و جامعه در جمهوری اسلامی بنگریم باید گفت که کارگزاران و سیاستگذاران نظام "منطق فهم گزارههای دینی" را معکوس اِعمال میکنند و این، به عبارتی، "دندههای معکوس کشیدن" باعث تضعیف توأمان فرد و جامعه شده است. به سخن دیگر، گزارههای دینی که در نسبت با جامعه و اصالت بخشیدن به جمع است در ساحت فردی تحدید میگردد و گزارههای دینی که در نسبت با فرد و اصالت بخشیدن به انسان است در ساحت جمعی تبیین میگردد. شریعتی این مسئله را این گونه به زیبایی بیان میکند که "فرد همیشه باید با عرفان پرورش بیابد و جامعه با عقل و اقتصاد؛ فرد باید با عشق تصفیه شود و جامعه با عقل اداره شود. این دو [اقلیم] اصلاً دو مزاج مختلف اند.
عرفان اسلامی را نگاه کنید که افرادی به چه عظمت میسازد. غزالی به آن بزرگی، شمس تبریزی به آن عظمت، و مولانا و سنایی چنان عظیم، اما اگر جامعه مبتنی بر این باشد که همه چون آنها بیندیشند و عمل کنند، جامعهای وحشتناک میشود. در این جامعه، حتی سوار تاکسی نمیشود شد، که اگر بگویی گلوبندک … می گوید… به پس قلعه میروم، چه تفاوت میکند، جهات دنیا، همه اعتباری است! پس جامعه باید با عقل و اقتصاد و عدالت زندگی کند، این انسان و فرد است که میتواند آزاد تا هر کجا که امکان یابد، رشد کند. تائوئیسم لائوتسو مبارزه با… فساد… جامعه… بود، … عکس العملی بود علیه فساد اجتماعی. اما خود آن قدر به فردیت و به معنویت فردی، به آخرت گرایی، به فضائل مجرد اخلاقی و زهدگرایی پرداخت که جامعه را ضعیف کرد" (م. آ. ۱۴: ۱۳۸۸. ۱۹۴).
این دقیقاً مسئلهای است که امروز به آن گرفتار شده ایم؛ از یک سو سخن از دینداری و توجه به آخرت و زهد در میان حاکمان وجود دارد و دائماً جامعه را به آن فرا میخوانند ولی غافل از آن که آنها باید جامعه را با ثروت قویتر کنند و این فرد و افراد هستند که در ساحت اخلاق فردی میتوانند آزادانه زهد بورزند یا نورزند و فضائل اخلاقی فردی را ملکه کنند یا نکنند ولی آنچه در باب اصالت فرد و اصالت جمع در نسبت با دین قابل تأمل است "حفظ معادله" فرد و جمع است که شریعتی از آن با مفهوم "مزاج مختلف" یاد میکند که ما آن را از یاد برده ایم.
نظر شما