خبرگزاری مهر - گروه هنر- عطیه مؤذن: در دهه نود تلویزیون، موضوع نوجوانان یکی از موضوعاتی بود که بهشدت مورد غفلت واقع شد. آن هم تلویزیونی که در دهه ۶۰ و ۷۰ طلاییترین دورهاش برای نوجوانان بوده است و حالا طی این دهه یکی از مهمترین مخاطبانش را از دست داده و سریالهای نمایشی که یکی از مهمترین مدیومها برای پرداخت به دغدغههای نوجوانان بودند در این دوره به چند عدد رسیدند که از این میان هم فقط یکی دو تا بیشتر مورد اقبال قرار نگرفت.
«از سرنوشت» از معدود سریالهایی بود که این نسل را هدف خود قرار داد و سراغ دغدغههای دوره نوجوانی رفت. سریالی که فصلی از آن به کودکی کاراکترها و فصل دیگر به بزرگسالی آنها میرسید و در خلال این بزرگسالی تصویر نوجوانانی را نمایش داد که حالا وارد جامعه و کسب و کار شدهاند یا به ازدواج و دیگر مسائل فکر میکنند.
سریال «از سرنوشت» به کارگردانی محمدرضا خردمندان و با معرفی چند نوجوان از جمله دارا حیایی و کیسان دیباج پیش رفت و دارا که اولین بازیگری جدی و نقش اصلیاش در یک سریال بود به خوبی توانست از سایه پدرش امین حیایی خارج شده و مورد توجه واقع شود.
خردمندان در گفتگویی درباره ادامه این سریال و علاقمندانی که گاه باعث حیرت و شگفتی خودش هم شدهاند سخن گفت و به دغدغههای نوجوانی پرداخت.
مشروح این گفتگو را در زیر میخوانید:
* همین ابتدا به نظرم تکلیف را برای علاقمندان سریال مشخص کنید که ماجرای «از سرنوشت» قرار است ادامهدار باشد و سریال فصل دیگری هم دارد یا خیر؟
به فصل جدید سریال فکر نمیکنیم. ادامه یک سریال به شرایط و گذشت زمان و احساس نیاز مخاطب ارتباط دارد. این فصل نقطه پایان داشت و سکانس پایانی هم اینگونه نبود که بگوید این قصه ادامه دارد.
* سکانس پایانی اما مثل فیلم و سریالهای هالیوودی بود که نشان میدهند که مافیا در نهایت جان سالم به در میبرد و برای همین این ذهنیت پیش آمد که سریال هم ادامه دار است.
در واقع میگوید مافیای واردات زنده است و همچنان یکی از سدهای بزرگ سر راه تولید در کشور. البته این سکانس در متن فیلمنامه نبود و قصه در پرورشگاه و خواستگاری خندان از مهتاب تمام میشد. اما حس کردم این پایان مسالهدارتری است و تلنگری در خود دارد. اما دلیلی بر ادامه دار بودن قصه نیست.
* چقدر این نگاه انتقادی مهم بود؟ چون خیلی در فرع سریال قرار گرفت، درحالیکه الان پروندههای مفاسد اقتصادی جذابیت زیادی هم برای مخاطب و هم سازنده دارد.
به همین اندازهای که در قصه به آن اشاره شده و نه بیشتر. ما نیازی نداشتیم وارد جزئیات روابط پشت پرده مافیا شویم. ما با تریلر جنایی یا مافیایی مواجه نیستیم بلکه با یک ملودرام جوانانه طرفیم که آکسان قصه همچنان روی مسائل هاشم و سهراب، رفاقت، اشتغال، ازدواج، عشق، شکست، تولید و همه مسائلی که مربوط به جوانان است گذاشته میشود. غیر از آن باقی موارد پس زمینه قصه است و به اندازه نیاز دراماتیک قصه اصلی به آنها پرداخته میشود.
* مساله این است که ملودرام عاشقانه و نرسیدن دختر و پسر به هم و بعد رسیدن آن دو، قصه بسیاری از سریالها شده است.
رسیدن و نرسیدن هدف سریال نیست. بستر اتفاقات است. مساله اصلی چگونه پرداختن به این موضوعات است. و اینکه در دل این روایتها میخواهیم به چه چیزی برسیم. من فکر میکنم مسیر اتفاقات در «از سرنوشت» به گونهای است که تمام شخصیتها در نهایت به یک رشدی میرسند. به کمال خودشان نزدیک تر میشوند. طراحی درام به گونهای است که در دل این روابط حرفهای فراوانی زده میشود که مساله خیلی از جوانان است. و البته همه اینها در حاشیه یک هدف بزرگ یعنی تولید یک دستگاه ویژه اتفاق میافتد. به گمانم «از سرنوشت» یک جای خالی را بین ملودرامهای تلویزیون برای مخاطبان پر کرد.
در میان انبوه مخاطبینی که هر شب پای صفحه رسمی سریال نظر میگذاشتند متوجه شدیم خیلی از مخاطبین «از سرنوشت» مدتهاست سریالهای تلویزیون را دنبال نمیکنند
* مثل برخی سریالهای دهه هشتاد که در حوزه مسائل جوانان پربیننده میشدند.
دهه ۸۰ یعنی حدوداً ۲۰ سال پیش. ما حس کردیم با نگاهی به روزتر، نسبت به نگاهی که سالها در تلویزیون وجود داشت میشود به مسائل این قشر نزدیک تر شد و با آنها ارتباط گرفت. در میان انبوه مخاطبینی که هر شب پای صفحه رسمی سریال نظر میگذاشتند متوجه شدیم خیلی از مخاطبین «از سرنوشت» مدتهاست سریالهای تلویزیون را دنبال نمیکنند. این سریال به دور از کلیشهها و شخصیتهای آرمانی بود، کاراکترها باورپذیر و اکثر مؤلفههای جذب مخاطب نوجوان و جوان را داشت.
* قبول دارم اما خود دغدغههای نوجوان محور به نظرم در فصلهای قبل بیشتر بود و انگار این فصل که همهاش درباره روابط ازدواجی اینها بود بیشتر درباره جوانها شد.
«همهاش!» که نه. ازدواج هم بخشی از دغدغههای قصه بود. در این فصل علاوهبر عشق و ازدواج به مسائلی چون کسب و کار، نخبگی، تولید، اعتیاد، چالشهای سرمایهگذاری، واردات، خانواده، تنهایی، افسردگی، امید، میانسالی، صداقت، قضاوت و خیلی چیزهای دیگر پرداخته شد.
* چرا در میان همه شخصیتهای سریال بیشتر شخصیت هاشم باورپذیر شده بود انگار بیشتر روی شخصیت پردازی او کار شده بود.
جذابیتهای کاراکتر هاشم با همه ویژگیهایش باعث میشد فوکوس بیشتری روی او باشد. البته هاشم و سهراب در کنار هم تعریف میشوند. این دو نقطه مقابل یک دیگرند و همین آنها را جذاب و کامل کرده. سهراب شخصیت عاقلتری نسبت به هاشم دارد. اهل تدبیر است. کمتر حرف میزند و بیشتر اهل عمل است. زود قضاوت نمیکند. هدف روشن و شفافی دارد. مهربان و دوراندیش است. تحصیلکرده و حامی است. به خانواده عشق میورزد. از خودگذشتگی دارد. کار گروهی را بلد است و درک درستی نسبت به منافع جمع دارد. در مقابل هاشم را داریم که زودجوش است. زود قضاوت میکند. احساس گرا و هیجان زده است و همین باعث میشود مدام اشتباه میکند. اما کینهای نیست! اگر بفهمد اشتباه کرده جبران میکند. گاهی مهربان است و گاهی ظلم میکند! سهراب بیشتر الگوست تا هاشم. اما هاشم شخصیتی نزدیک تر به متن جامعه و برای جوانان ملموستر است. البته که درخشش دارا حیایی و پیشرفتش در بازیگری فصل چهارم را هم نباید فراموش کرد.
* از یک جایی در قصه واکنشها خیلی متفاوت شد. به خصوص ماجرای هاشم و نغمه.
بله برای ما هم جالب بود. اگر به پیامها در صفحه رسمی سریال سری بزنید هزاران پیام بحث و گفتگو و درگیری بین مخاطبان شکل گرفته که به شدت متفاوت و متناقض اند. انگار مخاطبان دو دسته شده بودند. بعضیها هم تهدید میکردند اگر مسیر قصه آنگونه که ما میخواهیم پیش نرود سریال را نمیبینیم!
و چیزی که برای خود من تازگی داشت آن دیدگاهی بود که محکم میگفتند هاشم باید قید نغمه را بزند. انگار دیدگاه نسل جدید نسبت به عشق با نگاه نسلهای قبل فرق کرده. این نسل عجول تر، کم حوصله تر و بی قرارتر است. آن صبر و رنج آرمانی را در راه رسیدن به معشوق دیگر تاب نمیآورند! تحمل و صبرشان کمتر شده. نمیدانم! شاید اینها همان نسلی هستند که در بچگی روی تبلتشان هزار بازی نصب شده! هیچکدام را هم تا انتها نرفتهاند! اینها میدانند هاشم چه بلایی سر نغمه آورده. هاشم باعث مرگ برادر نغمه میشود. هاشم به نغمه دروغهای بزرگی میگوید در حالی که نغمه تاکید میکند آن چیزی که امروز ما را به هم پیوند میدهد اعتماد است. اما هاشم این اعتماد را نابود میکند در حالی که نغمه به او فرصت راستگویی میدهد. انتخاب آرام به عنوان دختری با جذابیتهای ظاهری و کمالات و از خانوادهای مرفه در مقابل هاشم کاملاً آگاهانه بود. هر چقدر آرام، صاحب ویژگیهای جذابتری میشد اصالت و ماندگاری و حقیقت عشق هاشم به نغمه را بیشتر نمایان میکرد.
* فکر میکردید دارا حیایی بتواند اینقدر محبوب شود؟ به عنوان یک بازیگر تازه کار برای شما چه ویژگیهایی به چشم آمد؟
دارا گوشهای بازی در صحنه دارد. اهل تعامل و بده بستان است و ذهنش تمام مدت درگیر است. به نظرم اگر در انتخابهایش دقت کند آینده درخشانی دارد. در صحنه کافی بود به او ایدهای بدهم. میرفت و چند دقیقه بعد آن ایده را کاملتر برمی گرداند. ما سکانسی در زمستان داشتیم که منفی ۶ یا ۷ درجه در یک ویلا بود و باید هاشم و سهراب به استخر میافتادند ولی من اصلاً نمیتوانستم چنین ریسکی کنم و بازیگرانم را در چنین سرمایی به استخر بیندازم. من این صحنه را بازنویسی کردم و در بازنویسی مدل دیگری پایان بندی کردم که اینها سرما نخورند و کار نخوابد. دارا به من اصرار کرد که مرا در آب بینداز. میگفت که اوایل سریال است و کار ضربه میخورد! فقط از من قول گرفت که در یک برداشت بگیرم! قرار شد به جای اینکه هاشم و سهراب هر دو در آب بیفتند، سهراب، هاشم را به آب بیندازد. این اتفاق افتاد و قرار بود وقتی هاشم روی آب میآید شروع کند به ناسزا گفتن. اما او وقتی داخل آب افتاد و بیرون آمد آنقدر هوا سرد بود که فک او میلرزید و با لرزش دیالوگها را بیان کرد. من داد زدم و گفتم دارا تابستان است! و دوباره این صحنه را گرفتیم! بعد از آن گوش درد گرفت و گوشش عفونت هم کرد.
* حاشیهای داشتید در ابتدای سریال که یک دیالوگ خیلی چرخید واژه «جبران میکنم» به جای «رقصیدن» واقعاً نمیشد واژه بهتری گذاشت که اینقدر کاریکاتوری نمیشد یا حتی چه اشکالی داشت خودش گفته میشد؟
فرقی نمیکرد هر واژهای گذاشته میشد همین بود. در سکانس چندین بار این کلمه تکرار شده بود و دوبلهاش کار سختی بود. البته نظر پخش روی حذف سکانس بود اما چون سکانس مهم قسمت اول بود به دوبله رضایت دادند. خب این آدم در عروسی نرقصیده بوده و حالا همسرش از او میخواهد جبران کند! خب چی بهتر از همین جبران کردن؟ (میخندد) یکی هم پیام گذاشته بود خوشگلا باید جبران کنن!
* و دنبال این هم نبودید که این صحنه حاشیه شود و در اولین قسمتها، سریال را وارد فضای مجازی و گفتگوها کند؟
نه مگر دیوانه هستیم که دنبال چنین حاشیههای باشیم؟
* دیوانگی نیست. خیلیها با این سیاست سریالهایشان را در معرض توجه قرار میدهند.
نه ما از آن خانواده هاش نیستیم! (میخندد) واقعاً تعمدی وجود نداشت و ما دنبال سو تبلیغ به این شکل نبودیم و فکر هم نمیکنیم که سریال به این دلیل مخاطبی جذب کرده باشد.
* ما گاهی در شبکه خانگی روتوش هایی از حجاب میبینیم که سوژه هم میشود و فکر میکنم فناوری ما در این حوزه آنقدر پیشرفته هست که چنین روتوش هایی را شاهد نباشیم و اولین نکتهای که به ذهن همه متبادر میشود همین حاشیه سازی یا نوعی اعتراض پنهان به برخی ممیزی هاست.
همیشه این طور نیست. خیلی وقتها تعجیل در کار است که این مشکلات را به وجود میآورد. شما در یک فرصت اندک مدام در حال تصمیمگیری هستید. در مورد خود من کاری داشتم که به صورت روز پخش روی آنتن بود و هنوز تدوین و صداگذاری نشده بود. باید در طول یک روز درباره همه اینها تصمیمگیری شده و فردایش هم روی آنتن میرفت. کسی که روتوسکوپی میکند اگر زمان بیشتری داشته باشد میتواند کار بی نقصی به شما تحویل دهد. اما کسی که یک ساعته آن را میخواهد تحویل دهد خب نتیجه کارش میشود همین فرمایش شما!!
* سریال شما گاهی با «بچه مهندس» مقایسه میشد و حتی خیلیها این دو سریال را که هر دو هم یک کاراکتر اصلی پسر دارد با هم اشتباه میگرفتند به نظر خود شما پخش این دو سریال در یک بازه زمانی چند ساله و از یک شبکه موازیکاری نبود؟
البته ما دو پسر داشتیم! (میخندد) آن اوایل چنین مقایسهای انجام میشد اما خیلی زود هر کار شخصیت و راه متفاوت خودش را رفت. اما در مجموع کنار هم قرار گرفتن این دو سریال در یک شبکه اتفاق جالبی نبود. آنطور که من شنیدهام سریال «بچه مهندس» قرار بوده در شبکه پنج ساخته شود اما آن را به شبکه دو فرستادند.
* و حتی زمانی هم ساخت یکی از فصلهای «چه مهندس» به شما پیشنهاد میشود اما نپذیرفتید.
آقای سعدی عزیز همواره به بنده لطف داشته و دارند و هر دو علاقهمندیم روزی کاری مشترک تولید کنیم. به هر حال من «از سرنوشت» را ساخته بودم و تعلق خاطری به آن داشتم و در تدارک فصل چهارم هم بودیم.
* بازیگران اصلی شما در نقشهای جوان تقریباً یا تازه کار بودند یا این اولین کارشان بود چقدر با این سریال، در مسیر بازیگری با پیشنهادهای تازه مواجه شدند؟
تا آنجایی که میدانم اکثرشان درگیر کار هستند و یا پیشنهادات مختلفی داشتهاند. اینها موج نوی بازیگران تلویزیون هستند و در ادامه فکر میکنم خیلی بیشتر اسامی آنها شنیده شود.
* خیلی از کارگردانان سراغ چهرههای ناشناخته میروند اما گاهی شنیدهایم در تلویزیون برخی از اینها پیشینه آکادمیک و کارگاهی هم ندارند و حتی از آنها پول دریافت میشود!
فساد هر جایی میتواند وجود داشته باشد. اگر بازیگری پیشنهاد مالی دهد و کارگردان قبول کند این عین فساد است و گذشتن از شرافت کاری و شایسته سالاری است. در مورد سریال ما مهسا کرامتی در پیش تولید این سریال به من کمک کرد و به اکثر مؤسسات بازیگری و مخصوصاً تیاترهای روی صحنه رفت و استعدادها را به نوعی گلچین میکرد و به دفترمی آورد و آنجا سر فرصت از آنها تست میگرفتیم.
* چقدر برای صحنههای مرگ یا خودکشی یا دیگر صحنههای غیرمعمول سریال چالش داشتید؟ و دچار ممیزی شد؟
زیاد نبود. لحظه پایین افتادن یا خودکشی شاهین بود که حذف شد. یک توضیحی بدهم. ما با کاراکتری مواجهیم که عاشق است اما عاشق دیوانه و بی کلهای ست. او برای اثبات عشقش، خودش را از تراس پایین میاندازد. اما وقتی پای تراس میرود به پایین نگاه نمیکند. اگر او قبل از خودکشی به پایین نگاه کند یعنی دارد محاسبه میکند که اگر من از این فاصله خود را به پایین بیندازم میمیرم یا زنده میمانم!. آن وقت دیگر این اتفاق عشق نیست و محاسبه گری است و شاهین چون میخواهد به مینو ثابت کند که عاشق اوست به پایین نگاه نمیکند. تلویزیون ترجیح داد این پلان را نشان ندهد. معتقد بودند تأثیرات مخربی بر مخاطب نوجوان میگذارد. به همین دلیل خیلی از مخاطبین نظریه منصور را باور کردند که میگفت شاهین به پایین نگاه کرده و دیده ماشینی آن زیر پارک است خودش را انداخته! خیلیها تا آخر نمیدانستند که او عاشق است یا مأمور است خانواده افشار را نابود کند.
شاهین به دلیل نیتش نبود که خانواده افشار را تا مرز نابودی برد. به دلیل شخصیتش بود. شاید اگر ما همین لحظه را میدیدیم در نهایت تحلیل درست تری نسبت به او پیدا میکردیم. همین آدم دیوانهای که برای خودش ارزش قائل نیست میتواند چه فاجعهای بیافریند. وقتی ما نتیجه عملکرد شخصیت را میبینیم (مرگ شاهین) آن خودکشی تبدیل به یک مفهوم اثربخش میشود. در مجموع چون «از سرنوشت» تا اندازه زیادی بعد اموزشی و آسیب شناسی داشت مدیران با دید بازتری با آن برخورد کردند و درگیر سانسور جدی نشد.
* به ویژه که فکر میکنم مخاطب امروز اینقدر صحنههای خشن دیده است که اینها برایش شوخی است.
طبیعتاً مخاطب امروز با این همه دسترسیهای عجیب و غریب از تلویزیون جلوتر است. امروز همه قشرها با آگاهی و شناخت پای فیلم و سریال مینشینند. دیگر مثل زمان سریال امام علی (ع) نیست که آقای مبارکه میگفت مرا هر جا میدیدند تا مدتها در کوچه و خیابان سنگ میزدند! امروز این فاصله گذاری برای مخاطب مشخص است. الان وظیفه ما این است که آسیب شناسی کنیم مخاطب را به درک بهتری برسانم و تصویری دقیقتر از مسائل جامعه ارائه دهیم.
در حال حاضر به نظرم خیلی از سریالهای تلویزیون به نظرم نگاه غیرواقعی و سانتی مانتالی دارند که در همان نگاه اول مشکل باورپذیری پیدا میکنند و مخاطب را همراه نمیکنند. مخاطب تا خودش را در فیلم و سریالی نبیند دل نمیدهد! با چند دقیقه تماشای یک سریال میفهمد واقعی ست یا ادا؟ دغدغه است یا سفارش؟.
دیگر مثل زمان سریال امام علی (ع) نیست که آقای مبارکه میگفت مرا هر جا میدیدند تا مدتها در کوچه و خیابان سنگ میزدند! امروز این فاصله گذاری برای مخاطب مشخص است. الان وظیفه ما این است که آسیب شناسی کنیم مخاطب را به درک بهتری برسانم و تصویری دقیقتر از مسائل جامعه ارائه دهیم. * مساله این است که ما از کارگردان میپرسیم چرا درباره نوجوان سریال خوب ساخته نمیشود و میگویند ممیزی میشود.
ممیزی بخشی از ماجراست. بخشی این است که نوجوان دیگر اولویت نیست. زمانی «قصههای مجید» اولویت بود. اما الان هیچ تهیهکننده مهمی در تلویزیون نیست که دغدغهای در این زمینه داشته باشد. از طرفی باید پیچیدگیهای این ماجرا را هم دید. مثلاً پرداختن به موضوعات بلوغ انصافاً کار سختی است. روی آنتنی که بچه هشت ساله هم دارد آن را میبیند چگونه و با چه زبان و بیانی باید به این موضوعات پرداخت؟!
* ما شبکه امید را هم داریم فکر میکنید چه بخشی از این موضوعات میتواند تخصصی آنجا مطرح شود؟
خیلی زیاد! و حتی اگر لازم است تبدیل به یک شبکه خصوصی شود. چه اشکالی دارد؟! که فقط نوجوانها بتوانند به آن دسترسی داشته باشند و بشود هر محتوایی در این حوزه را تأمین کرد. اتفاقاً چند هفته پیش با آقای باطنی مدیر شبکه امید دیداری داشتم و ایشان هم همین دغدغهها را دارد و ایدههای جذابی هم دارد. امیدوارم بتواند تحولی ایجاد کند.
* برگردم به سوال قبل. مثلاً اگر شما خودسانسوری نداشتید چه دغدغههای دیگری را به تصویر میکشیدید؟
به طور کلی عرض کردم. در مورد سریال درگیر خودسانسوری نبودیم. اساساً موضوع سریال ما به گونهای نبود که خیلی نگران سانسور شویم.
* یعنی الان این سریال مطلوب شما بود؟
نه طبیعتاً. قطعاً میشود خیلی جلوتر از این سریال بود.
* کمی توضیح میدهید.
مشکل من در ساخت این سریال سانسور و حرفهای مگو و این چیزها نبود. در سالهای گذشته عجول شدن تلویزیون برای رسیدن به محصول، آسیبهای فراوانی به کیفیت سریالها زده. این آنتن هر شبی خودش معضلی ست. این همه تعجیل وقت کافی به سازنده نمیدهد که بارها فیلمنامهای را بازنویسی کند و به قولی چکش کاری کند. شخصیتها را ورز دهد. بخشهای که حس میکند اضافی ست را دور بریزد. ما فیلمنامه سینمایی «بیست و یک روز بعد» را دو سال چکش میزدیم. اما سریال از این خبرها نیست. در گذشته و همان به قول شما دهه هشتاد سریالها هر شب پخش نمیشدند. سازندگان فرصت کافی داشتند اما الان فیلمنامهای که هنوز در مرحله سیناپس است کد تولید میگیرد و شروع میشود. کارگردانی که هنوز دارد سرصحنه پلان ضبط میکند کارش روی آنتن است. چه انتظاری میشود داشت؟ سریال سازی در سیما باید متحول شود.
* اگر در شبکه خانگی بخواهید سریال بسازید باز هم به همین سن و سال میپردازید؟
این سنی است که به حال و هوای خودم نزدیک تر است. جوانی و مسائلش. شرایط نمایش خانگی با تلویزیون کاملاً متفاوت است. اما یادمان باشد تلویزیون مخاطب خیلی گستردهتری دارد و این خیلی ارزشمند است و باید قدرش را دانست. من هر شب سعی میکردم کامنت هایی که پای پستهایمان در صفحه سریال گذاشته میشد را بخوانم اما آنقدر زیاد بود که هرگز به تهش نمیرسیدم. حدود دو هزار کامنت و بحث و گفتگو هرشب ارسال میشد و این حیرتانگیز است.
* البته خود من هم هر خبری از این سریال منتشر میکردم با آمار بالایی از کلیک و نظر مواجه بود اما باز هم باور نمیکردم.
بله این سریال مخاطب فعالی دارد که هر جا نام سریال را ببینند متعصبانه حضور پیدا میکنند.
* بله این هست و البته مشکل جدی با آن دارم که یک ملودرام پر از اتفاقات تلخ است تلخ از نوعی که صرفاً احساس میکنید یک دور تکراری از روابط احساسی و کاری و روتین زندگی است که نقطه اوج و فرود هم دارد.
اگر در همین دورهای تکراری حرفهای جدیدی زده شود مشکلی نیست. این تلخیها از جنس همان مشکلاتی ست که جوان و جامعه امروز درگیر آن است. اما ما تلاش کردیم تلخترین اتفاقات را در لفافهای از طنز بیامیزیم و مدام تعادلی بین این دو ایجاد کنیم. چیزی شبیه زندگی. امروز جامعه ایرانی درگیر چهار موضوع اصلی فقر، بیکاری، اعتیاد و طلاق است. این را یکی از مسئولان نیروی انتظامی به من گفت که هیچ خانوادهای در ایران نیست که مستقیم یا غیرمستقیم درگیر یکی از این چهار موضوع نباشد و این غمانگیز است. اگر شما انعکاسی از این تلخیها و غمها را در قصهتان نبینید عملاً با جامعه فاصله گرفتهاید. آنچه از سرنوشت را پربیننده میکند نحوه مواجههاش با همین واقعیت هاست.
* غم البته درون مایه همه آثارتان است.
غم چیز بدی نیست و تولید انگیزه میکند. در خود غم هم شادی نهفته است. انسانها را با غمهایشان میشود اندازه گرفت. اگر شما غم نان خودتان را دارید یک اندازهای دارید و اگر غم نان همسایه تان را یک اندازه دیگری. اگر شما کودک کاری میبینید و غمگین میشوید ته وجودتان از اینکه هنوز انسانیتی در شما باقی مانده حس شادی هم دارید. خیلیها دیگر از دیدن غم دیگران غمگین نمیشوند...
* در انیمیشن «پدر» هم این غم را انتقال میدهید که البته شاید همان نگاه آن را ماندگار کرد.
غمی که در انیمیشن پدر هست از جنس حماسه است. غم پدری ست. شما با دیدن انیمیشن «پدر» عمیقاً قدردان از خودگذشتگی های پدرتان میشوید. آن زمان که پدر تازه منتشرشده بود خانمی از سوئد در فیس بوک من پیام گذاشت که من سالها با پدرم قهر بودم. بعد از دیدن این انیمیشن گوشی را برداشتم و به پدرم در ایران زنگ زدم و وقتی صدایش را شنیدم ده دقیقه گریه میکردم.
* یک نکته عجیب نسبت به سریال شما وجود داشت که آمار مرکز تحقیقات صداوسیما در این مدت یکی دو باری نظرسنجیهایی منتشر کرد که هر بار تناقض زیادی با آمار تلوبیون داشت چرا این آمار اینقدر متفاوت بود؟
برای ما هم عجیب بود. تلوبیون همواره سرریز مخاطبان تلویزیون بوده است. یعنی وقتی شما به هر دلیلی فرصت نمیکنی برنامه مورد علاقهات را از تلویزیون ببینی میروی در تلوبیون میبینی. هیچکس حاضر نیست کیفیت پخش زنده و رایگان تلویزیون را رها کند و برود پول اینترنت بدهد و با سرعت پایین اینترنت برنامهاش را با تلوبیون ببیند! بنابراین آمارهای این مرجع به نظر نزدیک به واقعیتاند. این را به این خاطر که از سرنوشت مخاطب بسیار بالایی در تلوبیون دارد نمیگویم. مثلاً سال گذشته «خانه امن» همزمان با «از سرنوشت» پخش میشد و آمار بالاتری داشت و مرکز تحقیقات هم همین را اعلام کرد. به نظر هم درست بود. همواره نسبتی منطقی بین برنامههای پربیننده و آمارهای تلوبیون وجود دارد. مثل عصر جدید. زندگی پس از زندگی و… امکان ندارد برنامهای در تلویزیون پربیننده باشد و در تلوبیون کم بیننده و برعکس. اما ببینید مثلاً در نظرسنجیای که اوایل سال منتشر شد سریالی (زیرخاکی) که طبق آمار مرکز محترم تحقیقات ۶۹ درصد بیننده دارد وقتی به آمارهایش در تلوبیون نگاه میکنیم هر قسمتش به طور میانگین بیش از دویست و پنجاه هزار بازدید داشته که بازدید بالایی هم هست. اما سریال ازسرنوشت ۴ که هر قسمت آن میانگین بالای ۵۰۰ هزار بیننده دارد چطور ممکن است ۲۱ درصد مخاطب داشته باشد؟!چنین چیزی چطور امکان پذیر است؟ َ. مگر اینکه امکان تقلبی به این گستردگی در تلوبیون وجود داشته باشد! یا مثلاً هر روز پانصدهزار گوشی استخدام شده باشد که بروند آمارها را بالا ببرند! (می خندد)
* آیا قرار است امکان ویژهای برای سازنده سریالی که به عنوان اثر پربیننده مخاطب اعلام میشود قرار بگیرد که گاهی میبینیم آمارها جا به جا میشود؟
من اطلاعی ندارم. یک مثال دیگر بزنم. میزان مخاطب سریال «از سرنوشت» در فصل سوم، کمتر از یک سوم فصل چهارم بود. یعنی طبق آمار بازدید تلوبیون مخاطب «از سرنوشت» در فصل چهار، سه الی چهار برابر شده است. و فصل چهارم این سریال بعد از پایتخت، گاندو و ستایش رتبه چهارم را ثبت کرده است. در حالی که نظرسنجی مرکز محترم تحقیقات سال گذشته اعلام شد از سرنوشت ۲۵ درصد بیننده دارد! و امسال هم اعلام شد ۲۱! نظرسنجی نیمهی دوم هم اعلام شد ۲۶!
* در حال حاضر مشغول کاری هستید و متنی پیشنهاد شده است؟
بیشتر مشغول نقاشیام. کتاب میخوانم. و روی طرح یک قصه هم کار میکنم. بله کارهایی پیشنهاد شده اما خیلی به فضای من نزدیک نیستند. از طرفی کمی هم سخت گیر تر شدهام.
نظر شما