خبرگزاری مهر، گروه استانها: او یک مادر است، مادری که هنوز هم از بی قراریهای فرزندش برای اعزام به سوریه میگوید و اشک در چشمانش حلقه میزند. این مادر دلتنگ است؛ من، این دلتنگی را در صبر و استقامتی دیدم که در چهرهاش فریاد میزند.
از کودکی فرزند شهیدش صادق عدالت اکبری میگوید و دلتنگی خود را در قبال عظمت شهادت فرزند ته تغاری خود ناچیز میشمارد؛ او این استقامت و صبر را از مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس به ارث برده است.
همه چیز را خوب به یاد دارد از آخرین دیدار و صحبتهایی که با فرزندش داشته است سخن میگوید؛ از روزهایی میگوید که جای خالی یکی از فرزندانش را با دیگری پر کرده است تا مبادا دلتنگی بر او غلبه کند. آری صحبت از مادر شهیدی است که خود را مدیون مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس میداند که صبر و استقامت را از آنان یاد گرفته است.
حکیمه غفوری مادر شهید شهید صادق عدالت اکبری است که همانند دیگر مادران شهدا، فرزندان خود را برای مقابله با تروریستهای تکفیری داعش تربیت کرده بود و با وجود نگرانی، به دلش الهام شده بود که روزی خبر شهادت یکی از فرزندانش را به او خواهند داد.
صبحانهای که دست نخورده باقی ماند
وی در گفتگو با خبرنگار مهر صحبت خود را اینگونه آغاز میکند: در سال ۱۳۶۱ ازدواج کردهام که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر است؛ همسرم در سال ۱۳۵۸ همزمان با بدو تأسیس سپاه، مشغول فعالیت در سپاه بود که علاوه بر آن، در مسائل امنیتی و جنگ، حضور پر رنگی داشتند که البته عمدهترین فعالیت ایشان در جبهه غرب و برون مرزی بود.
مادر شهید صادق عدالت اکبری ادامه میدهد: همسرم در حین جنگ تحمیلی، فرمانده سپاه فرودگاه بود که پس از گذشت مدتی، معاونت سپاه مقاومت را نیز بر عهده گرفتند.
وی میگوید: آخرین مسئولیت حاج رضا، فرمانده سپاه تبریز بود که بعد از بازنشستگی، بازرسی کل کشور را نیز بر عهده گرفته و در کارخانه سایپا مشغول فعالیت بودند.
غفوری ادامه میدهد: همسرم در آخرین لحظات زندگی خود کسالت داشتند اما با این وجود، همچنان به زندگی عادی خود ادامه میدادند. آن روزها را خوب به یاد دارم که حاج رضا به دلیل مداوا، اشتهای خود را از دست داده بود و من نیز نگران حال همسرم بودم که با وجود کسالت، نمیتواند تغذیه خوبی داشته باشد اما زمانی که او از نگرانی و ناراحتی من از نخوردن غذا مطلع شد از من خواست که فردا صبح، صبحانهای برایشان آماده کنم و قول داد که حتماً میخورد اما صبح همان روز، دعوت حق را لبیک گفت و صبحانه هم چنان دست نخورده باقی ماند.
وی ادامه میدهد: همسرم به دلیل مشغله کاری، کمتر در خانه حضور داشت اما در زمان اوقات فراغت، فرزندان در کنار پدر بودند و بیشتر ساعات را در اردوهای نظامی کنار همدیگر سپری میکردند؛ اما با این وجود، حاج رضا همیشه نظارت کامل را بر وضعیت تحصیلی و رفت و آمد فرزندان داشتند و همیشه نگران این بود که خطری فرزندانش را تهدید نکند.
مادر شهید صادق عدالت اکبری بیان میکند: صالح و صادق فرزندانم با من و حاج رضا رابطه صمیمی داشتند و همواره با احترام با پدر خود رفتار میکردند ولی حرف دل خود را نمیتوانستند به حاج رضا بازگو کنند.
صادق از اوایل کودکی خونگرم بود
وی ادامه میدهد: شهید صادق عدالت اکبری متولد دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ است و با برادر بزرگتر از خود، صمیمی و همخواه بود. خوب به یاد دارم زمانی که به دلیل شاغل بودن، مجبور بودم تا صادق را به مهد کودک ببرم، مدام بی تابی میکرد تا اینکه متوجه شدیم صادق بیشتر دوست دارد تا با کودکان بزرگتر از خودش بازی کند و این دلبستگی و عادت، تا بزرگ شدن صادق ادامه دار بود به گونهای که همواره دوست داشت تا با بزرگان نشست و برخاست کند.
غفوری میگوید: صادق پس از دریافت مدرک دیپلم، علاقه به ادامه تحصیل در دانشکده افسری داشت اما حاج رضا مایل بود تا وی با درجه بالاتری در این دانشکده به تحصیل خود ادامه دهد تا اینکه بر خلاف میل باطنی، تحصیلات خود را به مدت یک ترم در رشته برق ادامه داد و در نهایت به خواست قلبی خود رسید و تحصیلات خود را در دانشکده افسری به پایان رسانید و بعد از پایان تحصیلات در این دانشکده، موفق به کسب مدرک در رشته تربیت بدنی و کامپیوتر شد اما توفیق نیافت تا در کارشناسی ارشد شرکت کند و تحصیلات عالیه خود را در فیض شهادت یافت.
صالح و صادق وابسته به هم بودند
مادر شهید صادق عدالت اکبری بیان میکند: از سال ۱۳۹۱ هر دو برادر به دنبال آموزشهای لازم برای اعزام به سوریه بودند که در نهایت در آذرماه سال ۱۳۹۴، موفق به کسب مجوز برای اعزام شدند؛ اما چون بخش نامه داخلی سپاه بر این قرار بود که دو نفر از یک خانواده به صورت همزمان نمیتوانند اعزام شوند، در مرحله اول، پسر بزرگترم، صالح در ۱۳ بهمن سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد.
بی قراریهای صادق برای اعزام به سوریه
وی ادامه میدهد: من و حاج رضا از این بابت خوشحال بودیم که تا آمدن برادر بزرگتر، صادق در کنار ماست اما عشق صادق برای رفتن کمتر از صالح نبود و بعد از رفتن برادرش، صادق خیلی بی قرار بود به گونهای که من در طول ۲۷ سال زندگی، صادق را این گونه بی قرار ندیده بودم.
غفوری میگوید: همسرم به صادق میگفت کمی منتظر باش برادرت بازگردد تا بعد بروی اما صادق پایش را در یک کفش کرده بود که من باید بروم، این اعزام، همچون تکلیف شرعی است.
مادر شهید صادق عدالت اکبری میگوید: بی قراریهای صادق برای رفتن تمامی نداشت تا جایی که نامهای را به دست مادر شهید حامد جوانی رسانید تا در یک دیدار خصوصی با سردار حاج قاسم، ترتیب اعزام سریعتر خود به سوریه داده شود تا اینکه در ۷ اسفند ۱۳۹۴ از تهران، عازم سوریه شد.
وی بیان میکند: زمانی که صادق در سوریه بود تنها از طریق تماس تلفنی از حال او با خبر میشدیم؛ طول هر دوره مأموریت ۵۵ روزه و یا دو ماه بود؛ خوب به یاد دارم که چند روزی به اتمام دوره مأموریت صادق نمانده بود و من نیز در آن روزها سرگرم برگزار کردن اعتکاف دانش آموزان در مساجد بودم که خبر صحت و سلامتی صادق را از همسرش شنیدم و دلم قرص شد که تا چند روز باقی مانده باز هم فرصت تماس تلفنی خواهد بود.
به دلم افتاده بود که خبر شهادت فرزندم را میدهند
غفوری میگوید: پنجاه و چهارمین روز از مأموریت صادق، مصادف با شب شهادت حضرت زینب (س) بود که صالح را برای گذراندن دورههای آموزشی راهی تهران کردم. نمیدانم چه حسی بود که همواره در دلم غوغا به پا میکرد که روزی، خبر شهادت یکی از فرزندانم را به من خواهند داد و همواره به این فکر بودم که در چنین شرایطی، چگونه میتوانم خبر شهادت فرزندانمان را به همسرم اطلاع دهم که این بر عکس اتفاق افتاد.
مادر شهید صادق عدالت اکبری ادامه میدهد: خوب به یاد دارم در حین اجرای برنامه پایان اعتکاف در مدرسه بودم که ناگهان تلفنم زنگ خورد و همسرم بعد از سلام، فقط گفت، صادق به آرزوی خود رسید و من در پاسخ به همسرم فقط توانستم بگویم که انا لله و انا الیه راجعون.
فرهنگ ایثار و شهادت یک فرهنگ بیگانه نیست
وی میگوید: قبل از اینکه فرزندم به شهادت برسد، دوران جنگ تحمیلی را درک کرده بودم چرا که در آن زمان نیز پدر، دو برادر و همسرم در جنگ حضور داشتند و همواره با این فرهنگ زندگی میکردیم.
وی گفت: فرهنگ ایثار و شهادت، یک فرهنگ بیگانه در خانواده ما نبود و همین باعث شده بود که فرزندانم همواره از من بخواهند تا برای به شهادت رسیدن آنان دعا کنم.
غفوری ادامه میدهد: خدای متعال در قرآن میفرماید هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگان هستند بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند ما نیز این فرهنگ را کاملاً در زندگی خود همانند دیگر خانوادهها در دوران دفاع مقدس درک کرده بودیم.
آخرین لحظه از شهید صادق عدالت اکبری
مادر شهید صادق عدالت اکبری بیان میکند: مادران شهدا همواره آخرین لحظات فرزندانشان را به یاد دارند، صادق روز اعزام بسیار خوشحال بود و سراسیمه وسایل و سفارشاتی که برادرش صالح به او تاکید کرده بود را جمع آوری میکرد تا اینکه بعد از مرتب کردن لباسهای نظامی و تنقلاتی که برای آنها آماده کرده بودم از من خداحافظی کرد تا سری به پاتوق همیشگی خود (گلزار شهدای وادی رحمت) بزند.
حس یک مادر در روز خاکسپاری فرزند شهیدش
غفوری ادامه میدهد: روزی که صالح و صادق را بدرقه میکردم همانند روز خاکسپاری برای من بود و همواره فکر میکردم اگر صالح شهید شود تکلیف فرزندانش چه میشود و اگر صادق شهید شود یادگاری برای خود ندارد؛ اینها فکر و خیالاتی بود که مدام با من بود اما بعدها متوجه شدم همان فکر و خیالات را همسرم نیز در سر میپروراند.
وی میگوید: زمانی که مقابل پیکر صادق در فرودگاه ایستادم سجده شکر به جای آوردم؛ شاید برخی عمق مسئله را درک نکنند اما سجده شکرم برای این بود که فرزندم صادق، الحمدالله رب العالمین عاقبت بخیر شد و به چیزی که خودش آرزو داشت رسید.
مادر شهید عدالت اکبری بیان میکند: اعتقاد دارم که باید عقل و معنویت بر احساس و عاطفه غالب شود؛ من در روز خاکسپاری، مدام به اصابت ترکش و نحوه شهادت صادق فکر میکردم اما لحظهای اجازه ندادم تا عظمت شهادت و راهی که او رفته است باطل شود.
غفوری ادامه میدهد: من آن روز از داشتن فرزندانی همچون صالح و صادق احساس غرور میکردم و این حس هم چنان باقی است. فرزندان، سرمایه هر پدر و مادری هستند و هر اندازه این سرمایه عالی باشد آدمی احساس غرور میکند به همین دلیل لحظهای پشیمان نشدهام که چرا به صادق اجازه دادهام تا به سوریه برود.
ما مدیون مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس هستیم
وی در پایان میگوید: ما مدیون مادران شهدای هشت سال دفاع مقدس هستیم چرا که انقلاب را زنده نگه داشتهاند؛ جوانان هشت سال دفاع مقدس، الگویی برای فرزندان ما شدند تا بتوانیم صادقها را بزرگ کنیم. من، صبر و استقامت را از مادران شهدا آموختهام و از خدا میخواهم در پیش حضرت فاطمه (س) رو سفیدمان کند که مادران شهدا، راه را برای ما نشان دادند تا صبر و استقامت را از آنان بیاموزیم و بتوانیم ذرهای راه آنان را ادامه دهیم.
نظر شما