به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام علی نصیری استاد حوزه و دانشگاه و نویسنده کتاب تفسیر موضوعی نهج البلاغه در یادداشتی به یکی از ویژگی های نهج البلاغه یعنی ارائه همزمان گفتارهای نغز و آهنگین در نهج البلاغه پرداخته است:
ما با متون ادبی که دارای فخامت معنایی و نثر مسجع و دلنشین هستند، آشنایی داریم؛ از نمونه های آن کتاب «گلستان» سعدی است که به خاطر همین دو ویژگی؛ یعنی محتوای غنی و نثر زیبا و دلنشین قرنها پس از ظهور، هم چنان میان ما جاودانه مانده است.
به عنوان نمونه سعدی در تمجید از میانهروی چنین میگوید: «خشم بیش از حد گرفتن وحشت آورد و لطف بی وقت هیبت ببرد، نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.»
او در گفتار حکیمانه دیگر در تجلیل از علم آموزی و لزوم همراه ساختن علم با عمل، چنین آورده است: «تلمیذ بیارادت عاشق بیزر است و رونده بیمعرفت مرغ بیپر و عالم بیعمل درخت بیبر و زاهد بیعلم خانه بیبر.»
اما در عین حال، نباید از این نکته غفلت کنیم که اولاً: همان گونه که سعدی در آغاز بوستان آورده، این کتاب حاصل یک عمر سیر و سیاحت و تفکر سعدی است؛ ثانیاً: این کتاب توسط او نگارش شده و صد البته بارها مورد بازنگری قرار گرفته و بارها صیقل خورده و به صورت کنونی درآمده است.
حال اگر قرار بر این بود که از سعدی میخواستیم به جای نوشتن هر یک از بخشهای کتاب گلستان، از جای خود برخیزد و بدون هیچ مقدمه، درنگ و ژرف اندیشی، همین نوشته ها را بر زبان جاری کند، آیا گفتار سعدی نیز بسان نوشتار او این چنین غنی و نغز میشد؟!
پیداست که پاسخ منفی است و همه اذعان خواهیم کرد که فاصله میان نوشتار و گفتار سعدی فرسنگها خواهد شد؛ زیرا گفتار و خطابه امری سریع و ارتجالی است و انسان توان ندارد همزمان هم نغز و ژرف سخن بگوید و هم بتواند همزمان سجع، قافیه و آرایه ها را رعایت کند و در یک کلمه زیبا و آهنگین سخن براند! این حقیقتی است انکارناپذیر.
حال برگردیم به نهج البلاغه. با صرف نظر از نامه های امام که البته با نگارش فراهم آمدهاند، تمام بخشهای دیگر آن؛ یعنی خطبه ها و حکمتها حاصل گفتار امام است؛ یعنی امام بالای منبر یا رو در روی مردم ایستاده و این سخنان را ارایه کرده است، بی آن که متن و نگاشتهای از پیش فراهم شده را برای آنان بازخوانی کند.
بهترین دلیل مدعا آن است که در آغاز برخی از خطبه ها تاکید شده که در پی یک رخداد یا پرسش یک شخص، این سخنان بر زبان امام جاری شده است؛ از نمونه های آن خطبه اشباح و خطبه متقین است.
در آغاز خطبه اشباح چنین آمده است: «مسعدة ابن صدقة از حضرت امام جعفر بن محمد (ع) روایت کند، که امیرالمؤمنین این خطبه را بر منبر کوفه ادا کرد. سبب آن بود که مردی نزد او آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین، پروردگار ما را برای ما وصف کن تا محبّت و معرفت ما به او افزون شود. علی (ع) خشمگین شد و فرمان داد که همه در نماز حاضر آیند. مردم آمدند، چنانکه در مسجد، دیگر جایی نبود. علی(ع) همچنان خشمگین و برافروخته بر منبر شد.»
چنان که پیداست امام پس از درخواست شخصی که از ایشان خواست تا خداوند را آن چنان که دیده شود، برای او توصیف کند، خشمگین شد و خطبه ای لبریز از معارف ژرف در زمینه خداشناسی و در عین حال بسیار زیبا، آهنگین و دلنشین را ارایه کرد که در بخشی از آن چنین آمده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یفِرُهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ وَ لَا یکْدِیهِ الْإِعْطَاءُ وَ الْجُودُ إِذْ کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ وَ کُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلَاهُ وَ هُوَ الْمَنَّانُ بِفَوَائِدِ النِّعَمِ وَ عَوَائِدِ الْمَزِیدِ وَ الْقِسَمِ عِیالُهُ الْخَلَائِقُ ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ وَ نَهَجَ سَبِیلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیهِ وَ الطَّالِبِینَ مَا لَدَیهِ وَ لَیسَ بِمَا سُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَا لَمْ یسْأَلْ الْأَوَّلُ الَّذِی لَمْ یکُنْ لَهُ قَبْلٌ فَیکُونَ شَیءٌ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ الَّذِی [لَمْ یکُنْ] لَیسَ لهُ بَعْدٌ فَیکُونَ شَیءٌ بَعْدَهُ وَ الرَّادِعُ أَنَاسِی الْأَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِکَهُ مَا اخْتَلَفَ عَلَیهِ دَهْرٌ فَیخْتَلِفَ مِنْهُ الْحَالُ وَ لَا کَانَ فِی مَکَانٍ فَیجُوزَ عَلَیهِ الِانْتِقَالُ ...؛ حمد سزاوار خداوندی است که نابخشیدن و دست از عطا کشیدن، بر داراییش نیفزاید و اگر عطا و بخشش کند، بینوا نشود، زیرا هر بخشندهای جز خدای تعالی، اگر ببخشد از داراییش کاسته گردد و هرکس، جز او از بخشش دست باز دارد، نکوهشش کنند. تنها اوست که بر بندگان خود به اعطای نعمتها و سودها و نصیبها منّت تواند نهاد. همه موجودات روزی خوار اویند، روزی آنها را ضمانت کرده و قوتشان مقدّر فرموده. راه آنان را که شوق و رغبت او دارند و خواستار چیزهایی هستند که در نزد اوست، گشاده و هموار ساخته است. کسی را که زبان به سؤال میگشاید، افزونتر ندهد، از آنکه مُهر خاموشی بر لب نهاده است. اوست اول، پس او را آغازی نبوده است، که پیش از آن چیزی تواند بود. اوست آخر، پس او را پایانی نیست که پس از آن چیزی تواند بود. دیدگان را اجازت ندهد که او را بنگرند و دریابند. روزگار بر او نگذشته است که با گذشت زمان دگرگون شود. در جایی مکان نگرفته است که از آنجا به جای دیگر رود.»
درباره ژرفنا، عمق و بلندای این فقرات بیاندیشید و دریابید که چه میزان از معارف حِکمی و براهین عقلی در آنها انعکاس یافته است!
حال باید اندیشید که چگونه امام همزمان میتواند این معارف بلند و نغز را بر زبان جاری کند و در عین حال آنها را این چنین دلنشین و آهنگین کنار هم بچیند؛ به گونهای که گویا ساعتها برای پدید آوردن چنین نظمآهنگی در آنها، تامل و ژرف اندیشی شده است!
به راستی چگونه میتوان در مقام گفتار بیآن که نیاز به جابجا و پس و پیش کردن جملات باشد، تا این اندازه سریع، روان، بی عیب و در عین حال در کمال زیبایی و استواری سخن گفت؟! از کدام سخنوری در طول تاریخ، چنین توانایی دیده شده است؟!
نظر شما