خبرگزاری مهر، گروه استانها- محمدحسین عابدی: نامش بوستان گلها است واقع در محلهای ساکت در خیابان شهربانی شاهرود؛ جایی که غالباً متمولان زندگی میکنند و خانهها از تا متری هفت و ۱۰ میلیون تومان هم فی میخورند. پارکی مربعی و کوچک در درون این محله که ربع قرن قدمت دارد و روزهای ابتدایی تأسیسش با سنگهای ریگ مانندش، میزبان خانوادههای دور و اطراف بود. آن زمان که کوچهها هنوز خاکی بودند و بوستان گلها هنوز آسفالت هم نشده بود و یک چاه بزرگ هم در قسمت خروجی آن وجود داشت که اگر کمی ناشی بودی ممکن بود چاه را نبینی!
امروز شرایط زمین تا آسمان فرق کرده! درختانش به کوتاهی آن زمان نیستند، حوض وسطش دیگر آب ندارد، نیمکتهای فلزی شدهاند و دیگر خبری از چرخوفلک بزرگ نیست و چاه هم آسفالت شده و با درختان سنجد حاشیه پارک همه به زیر زندگی شهری فرورفتهاند اما بهجایش اینجا این روزها فراوان گلهایی هستند که بر این پارک و پارکهای شبیه آن، حکومت میکند.
پارک میزبان جوانان میشود
آفتاب که به میان آسمان رسیده، کمکم صدایشان میآید موتورسیکلتهایی که سکوت محله را میشکنند و چرت نیم روز پرندگان را پاره میکنند، میدانند که باید موتور سیلکتهایشان را در کوچههای مجاور بگذارند تا گیر مأموران پلیس نیفتد زیرا غالباً نه گواهینامه دارند و نه مدارک کامل...
یکیشان کاپشن سیاهی بر تن دارد نامش را دوستانش امیر میخوانند به سمت باغچه مستطیلی کنار دستشویی پارک میرود بمیان باغچه نشسته و با کلیدش خاک را زیرورو میکند دوستانش سر صحبت را بازکردهاند و از حوادث دیشب میگویند که دنبال فلان ماشین پر از دختر کرده بودند بعد برای آنچه آنان نامش را عشقوحال مینهند سری هم به جاده امیریه زدهاند آنهم با موتور در این شبهای سرد!
امیر فریاد میزند: هی … نیست! شما ندیدین؟ دو کارگر مسئول نگهداری از پارک آنجا نشسته مشغول تمیز کردن باغچهها هستند دو جوان هم آنسو نشسته و دود سیگاری را از بالای شانهشان قلاچ میکنند و به هوا میفرستند تا سهم امروزشان را از آلوده کردن هوا بهجا آورده باشند، ناگهان صدای امیر به دیوار انتهای پارک برخورد میکند و بازمیگردد… بچهها میخندند و میگویند بگرد پیدا می شه…، به جان مادرم نیست دیشب همینجا گذاشتم. آنیکی باغچه را بگرد… نه به خدا همینجا بود...
مشتریان سر می رسند
یکی از دوستانش میگوید برو از آن دایی (برخی شاهرودیها برای صدا زدن نام کسی که نمیشناسند از این واژه استفاده میکنند) بپرس، امیر میگوید کدام دایی؟ میگوید کارگران شهرداری؛ به سراغ آنان میرود و میگوید وسیلهای در باغچه داشتم را ندیدید؟ میگویند خیر؛ غرولند کنان به زمین و زمان فحش میدهد نیمنگاهی هم به من میکند سرم را گرم خواندن کتاب میکنم چشمانش هنوز بیدار خوابِ شب گذشته است از من نمیپرسد که دیدی یا خیر؛
امیر میگوید: بفهمم کی برش داشته …! دوستش میگوید: حالا چقدری بود؟ امیر میگوید: یکدو گرمی گل بود… توی یک قوطی کبریت… دستش را در جیب کاپشن میکند سیگاری میگیراند تا فکرش باز شود از جیب شلوار شش جیب سیاهش جعبه کبریت دیگری درمیآورد تا آنیکی پیدا شود فعلاً سرش گرم باشد، سهدقیقهای میگذرد که بوی روغنی تیزی شبیه صمغ کاجی که سوخته، پارک را پر میکند کمکم دو نفر دیگر هم به آنان نزدیک میشوند میگویند داداش داری چیزی به ما بدی؟ سه دقیقه نمیگذرد که آن گوشه دیگر پارک را هم دود برمیدارد.
آنقدر راحت استعمال مواد مخدر گل در این پارک که ظاهراً به نام خانوادهها اما به کام جوانان است که انسان تعجب میکند گو اینکه اینجا تکیهای از شهر نیست! هنوز سیگار در حال چرخیدن بین جوانان است که دو نفر دیگر با موتور میآیند و خوشحالی همه را دیدن این دو نفر به دنبال دارد گو اینکه پدرخوانده اصلیشان رسیده آنکه جیبهایش پر از گل است...
پس از دست دادن با تکتک بچهها شروع به اره انداختنشان میکند یاد آن روزهای آغازین دهه ۷۰ میافتم که در مقابل بوفه مدرسه دولتی ابتدایی میایستادیم سکهای در دست تا نوبتمان برسد و بابای مدرسه که نامش آقای امیری بود به ما کیک یا بیسکوئیتی بدهد اما نه … ما آنقدرها که اینها خوشحال هستند هم خوشحال نبودیم.
استعمال مواد مخدر به راحتی
جمعیت که به ۹ نفر میرسد دیگر گویا نمیشود در پارک نشست! دود همهجا را برمیدارد … گربهای بیرون پارک نشسته گو اینکه او هم تردید دارد وارد پارک شود یا نه! حس میکنم میخواهد چیزی بگوید! اینجاست که متوجه میشوم شاید زیادی در پارک ماندهام و زودتر از اینها باید بلند میشدم تا فکر نکنم گربهها هم حرف میزنند!!
بعد از دقایقی پارک خلوت میشود فردی که گویا متصدی سرکشی به پارک است با دو خانم جوان وارد میشوند دو گوشه پارک را مشاهده میکنند و نکاتی را مینویسند ازجمله اینکه شیر آب چکه میکند وضعیت سرویس بهداشتی خوب نیست و … اما نکتهای غیرقابلباور توسط یکی از آنها بیان میشود.
جلوی تابلوی سبزرنگ برق میایستند و فرد مسئول میگوید: این تابلو بهراحتی توسط معتادان این پارک باز میشود در را باز میکنند چراغهای پارک را خاموش میکنند مواد مصرف میکنند و دوباره چراغها را روشن میکنند به همین سادگی! درنتیجه گذاشتن چراغ پرژکتور در پارک هم گویا آنقدرها تأثیر نداشته است! بلافاصله پس از ترک پارک از سوی این سه نفر، از تابلوی برق سبزرنگ عکسی به یادگار میگیرم! تابلویی که اختیارش دست معتادان پارک است!
پارک خلوت است یکباره یکی از آن جوانان باز میگردد و به گوشه باغچه میرود گوشه خاک کمی بالا آمده است یک سیمکارت تلفن همراه زیر پلاستیکی قرار دارد آن را برمی دارد و میرود حتماً از آن سیمکارت ها است که یکی دو میلیون تومانی قیمت دارند چرا که شماره آنها خیلی مشتریان دارند!
احساس امنیت برای مواد فروشان
این داستان برای علیرضا معصومی جامعهشناس و مدرس دانشگاه اما روایت آشنایی است او میگوید: موضوع به امنیت و احساس امنیت بازمیگردد البته منظور برای کسانی است که آنان را خرده فروشندگان مواد مخدر مینامیم آنانی که در پارکها استعمال گل میکنند تا بتوانند یک تا سه گرمی هم بفروشند و خرج کشیدن خودشان را دربیاورند وقتی احساس امنیت میکنند بهراحتی در پارکها حکمفرمایی میکنند.
معصومی میگوید: هیچ مواد فروشی در شاهرود امنیت ندارد اما احساس امنیت فراوان … وگرنه چه دلیل دارد روز روشن! درعینحال متأسفانه تعداد این افراد هم زیاد شده است و سن کشیدن این نوع مواد مخدر اندک! نیروی انتظامی چه کسی را بگیرد؟ کدام پارک را بگیرد چند نفر را دستگیر کند؟ نمیتواند اتوبوس در خیابان راه بیندازد روزانه ۲۰۰ نفر را بار آن کند. این امر نه در توان ناجا است و نه صورت خوش اجتماعی دارد.
وی میافزاید: سازوکار فرهنگی ما از ۲۰ سال پیش میبایست عملکرد بهتری میداشت مجموعه آموزشوپرورش، نیروی انتظامی، فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، بسیج و دهها و دهها ارگان دیگر باید عملکردی بهتر درزمینهٔ فرهنگسازی و آموزش میداشتند، ما متأسفانه عادت کردهایم که بگذاریم پدیدهای رخ دهد بعد به فکر چاره برای درمانش باشیم این امر البته ریشه در فرهنگمان دارد چراکه تا زمان گرفتاری دنبال وکیل، مشاور حقوقی نمیرویم تا زمانی که اختلاف نداریم مشاور مالی استخدام نمیکنیم تا وقتی افسرده نمیشویم نزد روانپزشک نمیرویم و...
دنبال مقصر نباید گشت
این کارشناس اجتماعی میگوید: باید به این پرداخت که چه عاملی سبب شده تا احساس امنیت در بین مصرفکنندگان و توزیعکنندگان مواد مخدر جز وجود داشته باشد. همین چند سال پیش بود که اگر کسی نوار فیلم ویدئویی میخواست به دوستش قرض بدهد از ترس و دلهره دو کیلوگرم وزن کم میکرد اما علناً بدون هیچ حیایی در تمام خیابانهای ما مواد مخدر مصرف میشود.
معصومی میگوید: ما فراوان دنبال مقصر گشتهایم میگوئیم دشمنان با تبلیغات روانی مواد مخدر را گسترش دادهاند اینها همه عاملی است که بتوانیم مسئولیت آن را از سرخودمان بازکنیم اینکه در همین شهر شاهرود گل یا همان گراس کاشته میشود هم تقصیر دشمنان است! اولاً ما نتوانستهایم خطر مواد مخدر را در بین جوانانمان بیان کنیم نخست خطر استفاده آن و تأثیر بر روان و دوم خطرات قانونی شامل زندان و … از سوی دیگر برخوردها هم جدی نبوده که اینگونه احساس امنیت میکنند.
از کسانی که مواد میفروشند کسی حاضر به مصاحبه نمیشود، هرچند صحبت میکنند اما شاید میترسند که نامی از آنان برده شود، نمیتوان آنها را هم مجبور کرد اما وقتی دوستانه و بهدور از فضای مصاحبه با آنان صحبت میکنی نکات عجیبی برای گفتن دارند، مثلاً از درآمد روزانه ۱۰۰ تا ۳۰۰ هزارتومانی میگویند ازگلی که گرمی ۱۵ تا ۳۰ هزار تومان فروخته میشود و غالباً هم اذعان دارند که بذرش را خودشان در خانه کاشتهاند.
مسائلی بیان میکنند که شاید به فیلمها و سریالهای آمریکایی شبیه باشد اما روی دیگر این سکه که زندانهای طویلالمدت، مرگ زودرس، بیماری و دهها مورد دیگر است، هرگز در چشم جوان این افراد دیده نمیشود. با چنان افتخار و قدرت نمایی میگویند تریاک هم میفروشیم اما شیشه و کراک و هروئین خیر؛ که گویا جامعه باید از آنان تشکر و قدردانی هم کند که چه لطفی در حق مردم کردهاند میگویند هروئین و کراک که اصلاً پیدا نمیشود ما هم از این خلافها نمیکنیم چراکه جرمش زیاد است، گو اینکه مثلاً جرم شیشه و گل و گراس اندک است! هرکدام بهنوعی خودشان را گول میزنند.
عرضه گل، تریاک، شیشه و کراک در بوستان گلهای شاهرود
اهالی محل هم نظرات مختلفی دارند یکی از آنان به خبرنگار مهر، میگوید: مدتها است که کسی پا در این پارک نمیگذارد آنهم درست از وقتیکه گل و گراس و شیشه فراوان شد و روزبهروز بر تعداد جوانانی که از شهرکهای پیرامون شاهرود کیلومترها با موتور به اینجا میآیند تا در خیال راحت مواد مصرف کنند افزایش یافت.
سعید نصرتی میگوید: مدتها است مشاهده میکنیم که جوانان به اینجا میآیند و بارها خانوادهها با پلیس ۱۱۰ هم تماس گرفتهاند اما اول میپرسند اسم و فامیلتان را بگویید! شما چکار به نام ما دارید گزارشی از توزیع و مصرف مواد مخدر در ملأ عام داریم بیایید رسیدگی کنید دیگر چه به اسم و فامیل و شماره تماس و …؛ یکی از مسائلی که ما را بیرغبت کرده تا از ناجا کمک بگیریم همین است که تماسها همگی بیهدف هستند بعد از نیم ساعت بااینکه مقر ۱۱۰ با پارک بوستان گلها ۷۰۰ متر فاصله دارد ماشینی میآید آنهم وقتی میرسد که آب از آسیاب گذشته است.
وی میافزاید: یکبار در این سه ماه به این پارک ریختهاند و برخیشان را دستگیر کردهاند اما ۲۵ روز بعد دوباره همان افراد همانجا همان کارها را میکردند! یکبار هم خودم دیدم که سمند پلیس یکی از آنان که قد بسیار کوتاهی هم داشت و مواد فروشی را علنی انجام میدهد صدا کرد با او خندید و رفت در موردی دیگر شخصاً دیدم که همین فرد را سوار سمند پلیس کردند بعد از ۱۵ دقیقه برگشتند همانجا و او را پیاده کردند! اینهمه عزم جدی مقابله از سوی ناجا نوبر است.
گشتها تقویت شدهاند
دادستان شاهرود نیز در گفتگو با خبرنگار مهر، ضمن اشاره به اینکه اعتیاد به خصوص مواد مخدر صنعتی و جدید مانند گل و شیشه و… یکی از مهمترین معضلاتی است که در جامعه با آن روبرو هستیم، گفت: البته نقش محیطهای آموزشی، خانوادهها و… در آن بسیار مهم تلقی میشود.
عبدالجواد پارسا فر با بیان اینکه خوشبختانه پارکها امنیت خوبی دارند و من با خانواده که در اغلب در پارکها حضور مییابیم موضوع مواد مخدر را اینگونه ندیدهام اما بازهم به دلیل نگرانیهای اجتماعی که وجود دارد حتماً نیروی انتظامی را ملزم کرده که گشتهای خود را بیشتر کند همچنین مأموران انتظامی با حضور در مدارس و دبیرستانها همیشه درباره مخاطرات پیرامون مواد مخدر هشدار میدهند تا بتوانیم در زمینه آموزش نیز موفق تر عمل کنیم.
وی همچنین از تشکیل گشتی برای بازدید از پارکهای سطح شهر با همراهی ناجا خبر داد و گفت: نظارت بیشتر بر پارکها یک سمت ماجرا است اما مردم و خانوادهها و همچنین رسانهها نیز نقش مؤثری در پیشگیری از اعتیاد دارند.
دادستان شاهرود همچنین قول رسیدگی به مشکلات پارک بوستان گلها را داد و بیان کرد: مسائل مطروحه حتماً بررسی میشود و مردم مطمئن باشند که نگرانی دستگاه قضائی در رابطه با این مسائل کمتر از خود مردم نبوده و حتی به جهت اثر اجتماعی که دارند بیشتر نیز محسوب میشود.
وضعیت پارکها نیازمند ساماندهی
دستآخر باید گفت وضعیت پارکهای شاهرود مانند بوستان گلها باید بیشتر مدنظر مسئولان باشند هرچند طرحهای ویژهای سوی نیروی انتظامی و دادستانی برای پارکها انجام میشود اما گویا در بخشی از کار که به فرهنگ و همچنین احساس امنیت معتادان بازمیگردد ناجا نیز مقصر نیست بلکه مجموعهای عوامل دست در دست هم دادهاند که ناجا نیز جز کوچکی از آنان است.
عملکرد پلیس در قبال خردهفروشان مواد مخدر قابلتقدیر است اما کافی خیر؛ از سویی نمیتوان همه را دستگیر کرد چراکه باید برای ناجا اتوبوس کرایه کرد از سوی دیگر صورت خوشی ندارد که هرروز اتوبوس جوان را به بازداشت برد لذا باید دستبهکار شد و طرحی نو درانداخت تا این معضل از ریشه کاهش یابد به نظر میرسد یکی از اقدامات مدارس هستند که نقش عمدهای در کاهش سوءمصرف مواد مخدر دارند.
نظر شما