به گزارش خبرگزاری مهر، مجید افشاری شاعر، در روزهای آغازینِ محرم ۱۴۴۴ ترجیعبندی را با عنوان «یاقوت سرخ» منتشر کرده است.
ترجیعبند از قالبهای شعری است که سرودههای عاشورایی اندکی در این قالب وجود دارد. اما مجید افشاری سراغ این قالب شعری رفته تا شعری عاشورایی در این قالب بسراید.
کتاب «از کتاب وارث» نخستین مجموعه مستقل شعر آئینی عاشورایی مجید افشاری است که به زودی توسط نشر «کلام سلیس» روانه بازار میشود.
در شعر هیئت مثلث، مربع، مخمس با بیتِ گردان بسیار سروده شده است اما به شهادت تاریخ شعر فارسی، تعداد ترجیعبندهای عاشورایی انگشت شمار است.
در ادامه مشروح ترجیعبند «یاقوت سرخ» را میخوانید:
آن دم که خاکبوس درت میشود سروش
از آسمان حسین حسینم رسد به گوش
از حلق هیچکس نشنیدم به جز حسین
در حلقه ی ارادت رندان باده نوش
سردی کنند هر چه حریفان، به نفع ماست
میآورند خون رگ تاک را به جوش
جاءالحقی شنو، زهق الباطلی بگو
تا آمده خیال رخ دوست، رفته هوش
عمری گدای عشق توأم شاه بی کفن
حسن مرا عیان کن و عیب مرا بپوش
تفکیکِ شَان عارف و عامی نمیکنم
برخیزد از وجود همه بی امان خروش
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
بی دوست حال و روز بشر گریه آور است
حالش خراب و روز سیاهش مقدر است
کوهی که قد کشیده و از کربلای عشق
خاکی به سر نکرده، بسی خاک بر سر است
خورشید در هوای تو یک ذرّه بیش نیست
هر ذرّه در هوای تو خورشید پرور است
خیل ملک به عرشهی کشتی نشاندهای
کشتی عرش را خم ابروت لنگر است
پشت درِ بهشت تو، درمانده ای نماند
زیرابهشتِ زاده ی زهراست، بی در است
بسیار گفته ایم ولی باز، گفتنش
در کام عاشقان تو قند مکرر است
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
هرکس فریب دشمن خونخوار خورده است
از هر دری که رفته به دیوار خورده است
یاقوت سرخ ساخته، پیشانی حسین
هر سنگ را که از کف آزار خورده است
انکار درک عطر حقیقت نمیکند
قفلی اگر به طبله ی عطار خورده است
شیرینی اش به کام طلب کم نمیشود
سیبی که زخم پنجه و منقار خورده است
ما طالب حسین و پی عطر دلبریم
کی راهمان به حجرهی بازار خورده است
پیوسته بی محاسبهی سود می زنیم
این حرف را که مُهر خریدار خورده است
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
با روی دوست لایق دیدار میشود
آیینهای که دشمن زنگار میشود
گاهی برای عقل ضعیف مقلدان
تفسیر، فتنهای ست که افسار میشود
فرزانهای که سیر افق کرده، بی حسین
طفلِ غریب کوچه و بازار میشود
بحرالعلوم، شربت نذری هیئت است
رویش حباب، مخزن الاسرار میشود
کاری به عاقبت که ندارند شیعیان
فضلت، امیدِ عاقبتِ کار میشود
گفتار ما تجلیّ زیبایی دل است
زیباترین تجلیّ گفتار میشود
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هرچه شود دل نمیشود
حیرت کشید شعله، گلِ کربلا شکفت
در خیمههای سوخته، بوی عزا شکفت
عباس آرمید و حسینش خمیده شد
هر جا چکید خون برادر، عصا شکفت
در حق تشنگان و به نفرین کوفیان
از موج نهر علقمه دست دعا شکفت
تا روضه خوان به قصهی تیروگلو رسید
بغضی فشردهتر شد و فریادها شکفت
سرها فدای مرقد شش گوشهی حسین
از شش جهت به سوی حرم ردّ پا شکفت
بنیاد جاهلانه ی اهل جفا شکست
فریاد عاشقانه ی اهل وفا شکفت
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
آقا به سنگ مرتبهی ماه میدهی
نا اهل را به صحن حرم راه میدهی
آهی که در بساط ندارد گدای تو
شاه کرم به سینهی من آه میدهی
طولانی است خواهش برگشته از گناه
با یک نگاه پاسخ کوتاه میدهی
تا از کتابخانه ی ذهنش رها شود
جامی به دست آدم آگاه میدهی
از فیض عام، با همه ی بی لیاقتی
مارا به لطف، سیر الی الله میدهی
دلخواهِ خلقِ مست، همین صحبت است و بس
هر جا مجال صحبت دلخواه میدهی
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
از کافههای فلسفه بافی رها شدم
تا آشنای میکدهی کربلا شدم
ماه محرم آمد و در فصل بی خودی
با اشتیاق وصل تو از خود جدا شدم
در پیشگاه عشق، جهان هیچ کاره است
دادم بها به کار جهان بی بها شدم
مولا اگر دلم شده فوّاره ی عسل
در گردهی گلی ته باغ تو جا شدم
حاجت به جز عنایت آل عبا مباد
خوش باد روزگار که حاجت روا شدم
پای برهنه، دست تهی، مست اربعین
با زائران صحن حرم همصدا شدم
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
با سر به سوی کعبهی آمال میرود
مستی که لال آمده و لال میرود
هر اهل سِر که سعی و صفایش حسینی است
از تل زینبیه به گودال میرود
تا بوسه میزند به کف پای زائرت
فرش حرم به عرش، سبکبال میرود
دیوانه را چکار به بازی سرنوشت
بیچاره عاقلی که پی فال میرود
در خیمهی عزای تو هرکس که پا نهد
حال خوشی گرفته و از حال میرود
رندی که دست رد زده بر سینهی ملک
میگوید و به روضهی اقبال میرود
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
هستی بدون چشم توکامل نمیشود
از جذبهی نگاه تو غافل نمیشود
تفسیر شرحه شرحه در آغوش مقتلی
قرآن بدون شرح که نازل نمیشود
دریافتم که در سفر هفت شهر عشق
جز با حسین طی منازل نمیشود
روزی به دست حادثه برباد میرود
خاکی که با سرشک جنون گل نمیشود
در حیرتم که اوج سعادت، شقاوت است!
هرجا امام قسمت قاتل نمیشود
محصول هرچه نکتهی نغز است رو کنیم
خوشتر از این حدیث که حاصل نمیشود
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
غیر از تنت برابر دشمن سپر نشد
شمشیر و تیر و نیزه به حق کارگر نشد
مظلومِ تشنه، جز لب و چشمان کودکان
در کربلا نصیب تو از خشک و تر نشد
از بزدلانِ بی سرو پایی که تاختند
با کشتن غزال، کسی شیر نر نشد
خون خدا شدی به رگ غیرت بشر
تاریخ شاهد است که خونت هدر نشد
چشمت به غمزه، پردهی راز جهان درید
راز تو را اگر چه جهان، پرده در نشد
در گوشهی خرابه و محراب و میکده
ورد زبان ما شد و از دل به در نشد
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
از جمع خلق هرکه تو را انتخاب کرد
یک خوشه غوره بود که خود را شراب کرد
دل با تو یکشبه ره صد ساله میرود
باید برای دیدن رؤیت شتاب کرد
عرفان، عمود خیمهی هستی کشیدن است
آباد شد کسی که خودش را خراب کرد
مرغ هوا و ماهی دریا گریستند
خورشید را طلیعهی داغت کباب کرد
از روی ما نگاه ولایت مکن دریغ
باید همیشه روی نگاهت حساب کرد
با خط خوش برای تماشای اهل دل
باید نوشت جان سخن را و قاب کرد
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود دل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
آن عارفی که قطب کمالش امام نیست
کاری تمام کرده و کارش تمام نیست
از دور فیض خندهی خورشید میرسد
نزدیک خلق هست و لب پشت بام نیست
دشمن به جای خود، که جهان را برابرت
میل قعود هست و توان قیام نیست
حبّت حلال مردم و بغضت حرام باد
جز حب و بغض، حکم حلال و حرام
دادی مقام نوکری ات را به هر کسی
دیگر به فکر بازی کسب مقام نیست
ازکربلا پیام فراوان گرفته ایم
اما خلاصهی همه جز این پیام نیست
دیوانهی جمال تو عاقل نمیشود
دل بی حسین هر چه شود دل نمیشود
نظر شما