به گزارش خبرگزاری مهر، هشتمین مراسم گرامیداشت «روز جهانی آینده» در آستانه روز جهانی آینده به همت شورای آینده نگری در فرهنگستان علوم برگزار شد.
یکی از سخنرانان این مراسم، رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم بود که متن سخنرانی وی در ادامه میآید؛
آینده نگری در گذشته نبوده و در دوره جدید تاریخ پدید آمده است. وقتی جهان متجدد و زمانه پیشرفت آغاز شد آینده نگری هم با آن ظهور کرد. در زمانهای قدیم چون پیشرفت تاریخی و اجتماعی نبود یا اگر بود به اشخاص و زندگی خصوصی تعلق داشت آینده نگری وجهی نداشت. آینده هم به معنایی که اکنون از آن درمی یابیم نبود. مع هذا آینده نگری را از آثار پیشرفت علم و تکنولوژی نباید دانست. آینده نگری با این پیشرفت و بخصوص با مرحله اخیر آن قرین و ملازم بوده است.
از قدیم زمان را به گذشته و حال و آینده تقسیم می کرده و در زبان هم افعال ماضی و مضارع و مستقبل داشتهاند اما گذشته و آینده همیشه یک معنی نداشته و تلقی مردم زمانهای مختلف از آن یکسان نبوده است. گذشتگان و متقدمان آینده را غیب و تاریک و مجهول و نابودگر می دانسته و دانایی و کمال را در گذشته و صدر و آغاز تاریخ می دیده و گاهی نیز آرزوی بازگشت به آن داشتهاند. در زندگی عادی هم گذشته پناهی برای از یاد بردن غمها و تسلای دردها و مصیبتها بوده است. گذشتگان که پیش بینی آینده نداشتند، آینده نگری هم نمیتوانستند داشته باشند و اگر به آینده نظر میکردند نظرشان عین انتظار منجی بود یعنی به آیندهای که ساخته میشود کاری نداشتند بلکه در انتظار حادثهای بودند که از زمان وقوعش خبر نداشتند. این حادثه ظهور منجی بود که با آمدنش دورانی دیگرمی بایست آغاز شود. زمان متقدمان زمان گذشته بود اما زمان دوره جدید آینده است. آیندهای که مردم زمان تجدد در انتظار آمدنش نیستند و نباید باشند بلکه باید آن را بسازند. یا درست بگویم تاریخ جدید تاریخ تصرف و تسخیر آینده است. از اواخر قرن هفدهم و مخصوصاً در قرن هجدهم اروپا چشم اندازی در برابر خود دید که میبایست راهی به سوی آن بگشاید. آینده، زمان گشودن و پیمودن این راه بود و با ظهور این چشم انداز و وظیفه آینده و زمان معنی دیگر یافت.
آینده نگری هم در همین زمان معنی و مورد پیدا کرد. پس آینده نگری از جنس نظر و علم نظری نیست بلکه طرح ساختن آینده است. اکنون همه در همه جا با مفهوم آینده نگری کم و بیش آشنایی دارند اما برای ساختن آینده صرف آشنایی علمی کافی نیست بلکه باید در راه آینده قدم گذاشت و با آن همدم و همراه شد. لازمه همدم و همراه شدن با آینده مشارکت در فهم خاص و آمادگی برای ساختن آنست. آینده نگری علم شرایط و امکانهای عمل است و آن را میتوان بخشی از کوشش و اهتمامی دانست که برای درک شرایط و تحقق بخشیدن به امکانها صورت میگیرد. به این جهت همه در همه جا نمیتوانند آینده نگری و درک درستی از آن داشته باشند زیرا شرط این درک و فهم استعداد و آمادگی برای گام نهادن در راه ساختن است. گفته شد که زمان جدید زمان پیشرفت است و زمان پیشرفت هم آغازی داشته است. این زمان که با تفکر رنسانس آغاز شده و از ابتدا داعیه جهانگیری داشته، در طی یک قرن اخیر جهانگیر شده است. اکنون همه جهان از پیشرفت میگویند و پیشرفت میخواهند و مقصد و مرجعشان جایی و مقامی است که جهان توسعه یافته به آن رسیده است. ولی راه پیشرفت برای جهان توسعه نیافته هموار نیست. این جهان از عهده آینده برنمی آید و زمانش ناگزیر زمان پریشانی است. وجه دشواری کار توسعه نیافتگی اینست که آغازش با پایان اروپا همزمان شده است یعنی وقتی که اروپا و به طور کلی جهان جدید خود را در پایان راه می بیند مناطقی در جهان توسعه نیافته تازه به صرافت توسعه افتاده است.
آینده جهان توسعه یافته اکنون نه آینده زندگی و وجود آدمی بلکه عصر توسعه تکنیک و رسیدن به انسان ماشینی یا ماشین شبیه و جانشین انسان است. به عبارت دیگر تکنیک به سمت و سویی میرود که به تدریج اختیار بشر و خرد عملیش را از او سلب کند و خود سلطان بی رقیب باشد. جهان توسعه نیافته در چنین وضعی حتی اگر با سیاست قدرتهای جهانی مخالفت کند تابع صرف تجدد و مصرف کننده بی اختیار و خشنود جهان توسعه یافته است. وجه دیگر دشواری راه توسعه اینست که گرچه جهان توسعه نیافته از آینده و لزوم اهتمام به پیشرفت و ساختن و پرداختن بی خبر نیست ولی چون خبری که دارد با جانش پیوند نیافته و پیشرفت و زمان و آینده، در نظرش بیشتر مفاهیم انتزاعیند چنانکه باید منشأ اثر نمیشود. در غالب کشورهای توسعه نیافته دانشمندانی هستند که میتوانند شرایط و امکانات توسعه را دریابند و اگر لازم باشد برنامه پیشرفت و توسعه را طراحی کنند اما حکومتها که بیشتر خوی خاص جهان توسعه نیافته دارند راه آسان را برمی گزینند و به جای اینکه از منابع کشور برای بهبود وضع زندگی و تأمین آینده بهتر بهره برداری کنند این همه را غنیمتی برای صرف کردن در بیهوده کاری و اعراض از آینده و تأمین سوداهای بازگشت به گذشته میکنند. با این شیوه عمل آینده تباه میشود گذشته هم برنمی گردد. پس این امر عجیبی نیست که حکومت در جهان توسعه نیافته رغبتی به توسعه نداشته باشد زیرا جهان توسعه نیافته با اینکه بعضی ظواهر تجدد را پذیرفته است با آینده چندان آشنایی ندارد و چنانکه اشاره شد شاید هنوز آینده را زمانی بداند که میآید و آرزو داشته باشد که این آینده پر از خیر و خوبی و آرامش و صلح و تکرار و تجدید گذشته باشد ولی آینده بر خلاف معنایی که این لفظ و لفظ مستقبل بر آن دلالت دارد چیزی نیست که از جایی که نمیدانیم کجاست بیاید بلکه ما باید به نحوی کم و بیش دانسته به سوی آن برویم یا بهتر بگویم با گامی که در راه میگذاریم آن را بشناسیم و محقق کنیم.
آینده نگری با درک امکانهایی که باید محقق شوند آغاز میشود و این درک با گام نهادن در راه، همزمان است. آینده نگری یک وجه دیگر هم دارد. تا اینجا نظر بیشتر به آینده نگری مناسب و ملازم با برنامه پیشرفت و توسعه بود. این آینده نگری جلوه عقل خاص دوران جدید و ناظر به آینده توسعه و پیشرفت است. آینده نگری وجه دیگری هم دارد. این وجه که بخصوص در دهههای اخیر ظهور و جلوه بیشتر پیدا کرده است، کمتر با امید و بیشتر با بیم و نگرانی ملازمت دارد. وقتی زرّادخانه های جهان از سلاحهای کشتار جمعی پر شده است و اخلاق و خرد سیاسی رو به ادبار و پریشانی دارد و حکومتها پیوسته ناتوانتر میشوند و پژوهشهایی که در مرز علم صورت میگیرد دیگر به صلاح و آینده آدمی کاری ندارد (البته گاهی که میپرسند این مهندسی ژنتیک برای چیست پاسخ میدهند که بعضی بیماریهای لاعلاج را با آن درمان میتوان کرد. در جهانی که هر روز جمعیت کثیری از گرسنگی و بیماریهای شایع میمیرند و سوداگران خرمن پندار ککشان نمی گزد توجیه هزینه کردن مبالغ هنگفت برای یافتن راه درمان یک بیماری نادر توجیهی عجیب و بی اساس و دروغین است) طبیعی است که دوراندیشان نگران آینده باشند و بپرسند جهان یا کشورشان به کجا میرود. پاسخ دادن به اینکه آینده یک کشور یا آینده جهان چه خواهد بود آسان نیست. البته با نظر تأمل در شواهد و نشانههایی که هست میتوان حدسهایی زد. کسانی هم هستند که بر طبق عادت فکریشان میگویند آینده جهان، آینده صلح و رفاه و آزادی است و این سخنی به کلی بی اساس و ساده لوحانه است اما چون راهی به تسلی و غفلت دارد نمیتوان آن را به کلی بی وجه دانست. اکنون نظرهایی که درباره آینده جهان اظهار میشود کمتر خوش بینانه است. جهان به سوی صلح و صلاح و عدل و آزادی نمیرود.
چنانکه در دهههای اخیر در کشورهای توسعه یافته بهبودی در هیچیک از شئون زندگی حاصل نشده و جهان توسعه نیافته در مجموع پریشانتر و فقیرتر و فاسدتر شده است و میشود. چیزی که هست امکان دارد در جایی یا جاهایی حادثهای روی دهد که تا زمان نزدیک به وقت حادثه قابل پیش بینی نبوده است. وجهی از این حوادث که بعثت و ظهور انبیا و ادیان و تحولات بزرگ فکری و فرهنگی مانند رنسانس مظاهر آنند مبدأ دگرگونیهای بزرگ میشوند و با آنها بنای دیگری در تاریخ گذاشته میشود اما تحولاتی هم هست که در زندگی این قوم و آن کشور پدید میآید که گاهی گشایش راه پیشرفت است و زمانی سقوط در چاه انحطاط. در شرایط تاریخی زمان ما احتمال وقوع این قبیل حوادث در مناطق بحرانی جهان توسعه نیافته بیشتر است. این قضیه را اندکی توضیح خواهم داد اما قبل از آن باید بگویم که آینده جهان هر روز تیرهتر میشود و علاج این تیرگی اگر علاجی داشته باشد خودآگاهی است که در زمانه غلبه اطلاعات این دارو و درمان کیمیا شده است و دریغا که دیگر در هیچ جا به بشر و آینده او نمیاندیشند زیرا بشر در راه محو شدن و فراموشی است. پس آینده او هم هر چه میخواهد بشود. اکنون آنچه اهمیت دارد پیشرفت تکنیک است و چون تکنیک باید کار خود را به عهده گیرد مسئله مهمش هوشمند کردن تکنولوژی و ساختن تکنولوژی هوشمند است و این مسئله چندان اهمیت و هیبت دارد که کسی جرأت نمیکند بپرسد این تکنولوژی کدام مشکل زندگی آدمی را رفع میکند.
وقتی در طرحهای آینده نگری جهان توسعه یافته و در پژوهشهای بزرگ علمی، آینده بشر جایی ندارد. جهان توسعه نیافته گریزان از آینده، چگونه به آن نظر داشته باشد. جهان توسعه نیافته مفهوم آینده را همان می فهمد که اروپا و آمریکا و ژاپن میفهمند. با این تفاوت که اینها هنوز کم و بیش با علم و اهتمام خود در سودای تصرف آیندهای هستند که هیچکس نمیداند راهش به کجا میرسد اما جهان توسعه نیافته توان و همت و پای رفتن در این راه ندارد و زمانش زمان آشوب و پراکندگی است که شاید در آن مهندسی ژنتیک و هوش مصنوعی با سوداهای بیهوده و قهر و خشونت به هم آمیخته باشد. این آینده بیشتر به دوزخ شباهت دارد.
تکرار میکنم زمان در تجدد معنی و صورتی دیگر پیدا کرده است. متقدمان معمولاً زمان را اگر نه زمان فیزیک، تیغ برّان و نابودکننده میدانستند و اگر به زمان زندگی و سوابق تاریخی نیز نظر میکردند زمان را در گذشته میدیدند. در دوره جدید زمان فیزیک جای خود را حفظ کرده است. هر چند که دیگر مقدار حرکت نیست اما زمان تاریخی که مجال تحقق جهان جدید است با اینکه چشم از گذشته برنداشته بیشتر به تصرف و تسخیر اکنون و آینده نظر دارد یا باید داشته باشد. این تحول و تغییر در معنی و وجود زمان یک امر صرفاً روان شناسی نیست و آدمیان اراده نکردهاند که معنی زمان را تغییر بدهند بلکه با تغییر شأن آدمی و وظیفه جدیدی که بر عهده او قرار گرفته است تناسب و مناسبت دارد. علم و سیاست هم با این شأن و وظیفه کم و بیش همسو و همراه بوده است. حاصل سخن اینکه زمان در دوره جدید با جان آدمیان درآمیخته و جزئی از وجود او شده است نه اینکه مفهوم تازه ای باشد که مردم آن را در مدرسه آموخته باشند. این زمان در جهان قدیم نبوده و در تاریخ تجدد به وجود آمده است. فهم آن نیز با تحققش ملازمت دارد و کسی آن را درمی یابد که آماده سفر آینده و زندگی در راه باشد.
جهانی که اکنون در آن به سر می بریم ساخته بشر رهرو راه پیشرفت در دو سه قرن اخیر است. راه پیشرفت در ابتدا یعنی در قرن هجدهم راهی به سوی چشم انداز زیبای صلح و سلامت و آزادی و آسودگی بود. در دهههای اخیر این چشم انداز پوشیده شده و امید بهشت زمینی بر باد رفته و راه سفر هموار اما بی فرجام دیگری به سوی فضای مجازی گشوده شده است. راهی که روندگانش نمیدانند به کجا میروند. در سفر سیصد ساله تجدد آدمی هم راهیاب و راهگشا و پوینده راه بود و هم غایت زندگیش در پایان راه محقق میشد. اما اکنون این مسافر در مسافرخانه فضای مجازی سیر میکند و عالم کنونی هم طرحهایی دارد که تا به بازار نیامده نه مردمان از آن تصور و تصویری دارند و آثار و نتایج و کاربردش را میدانند و نه تا این زمان به آن نیاز داشتهاند. بهبودی هم در زندگیشان پدید نمیآورد. اما مردم خیلی زود به آن وابسته میشوند و وقتی وابسته شوند آن را حق میپندارند. این وضع هر چه باشد و هر نسبتی با تاریخ تجدد داشته باشد دیگر پیشرفتی که چشم اندازش صلح و عدالت و آزادی بود، نیست. هوش مصنوعی که میآید و جانشین انسان میشود و به جای انسان راه برمی گزیند به زندگی آدمی و صلاح کار او کاری ندارد. درست بگویم برای صلاح و صلح و آزادی راه نمیجوید و تصمیم نمیگیرد بلکه صرفاً در طریق طرحهای تکنیک پیش میرود.
در چنین فضایی جهان توسعه نیافته چه میتواند بکند؟ کشور توسعه نیافته ممکن است مثل کره جنوبی و تایوان و سنگاپور به فکر توسعه و برخوردار شدن از معاش بهتر بیفتد و در این راه کم و بیش موفق شود. کشورهایی که در راه توسعه وارد شدهاند اندکی معنی جدید آینده و پیشرفت را دریافته و به مدد آن منازلی از راه توسعه را پیمودهاند. اقوامی هم که بر اثر رانده شدن از گذشته و ماندن از آینده به پریشانی در درک و آشفتگی در خرد و زندگی و در گفتار و کردار مبتلا شدهاند چه بسا در جهانی که اقتضای آشوب و پریشانی دارد خود به مظاهر آشوب و پریشانی مبدل شوند و راه ویرانی و نابودی را پیش گیرند. جهان توسعه نیافته اگر گرفتار اوهام و سوداها و دعویهای محال شود در راه فلاکت قرار میگیرد و مردم را به فلاکت میکشاند. اکنون ما نمیدانیم فردا چه پیش میآید. ما حق داریم که زندگی آزاد توأم با عدل و عقل داشته باشیم اما تحقق بخشیدن به این آرزوی زیبا همیشه در اختیار ما نیست. چندین قرن است که جهان در سایه تجدد به سر میبرد و راهها همه در درون جهان متجدد بوده است و هنوز هم امکان گشودن راهی بیرون از این جهان به نظر نمیرسد. تا آنجا که حتی مخالفتهایی هم که با تجدد میشود از درون تجدد برخاسته و این تجدد است که خود را نقد میکند.
به این جهت طرحها و اندیشههای مخالف تجدد را بی ارتباط با جهان جدید نباید انگاشت و مگر نه اینکه اساس استدلال مخالفت مخالفان اینست که اگر راه توسعه به جایی میرسد که در آنجا آدمی هیچ کاره است و تکنیک حکومت مطلق دارد چرا باید در آن رفت و چرا رو از آن نباید برگرداند و به فکر داشته گذشته خود نباید بود؟ این حرفها وقتی مشکل ساز می-شود که بخواهد جانشین طرح دشوار امّا ممکن توسعه شود و کسانی که خود را مخالف تجدد میپندارند درنیابند که این مخالفت توجیهی برای ناتوانی از ورود در راه توسعه و شکست در ساختن آینده است. سخن مختصر بود و مختصرترش اینکه آینده در آینده نگری از پرده راز به درآمده و معنی پدیدار شدن و تحقق یافتن امکانهای امروز در فردا پیدا کرده است. وقتی امکانها معلوم نباشد فردا تکرار امروز است. در تجدد فردا از غیب نمیآید بلکه مردمان آن را با درک امکان-های تاریخی خود میسازند. این ساختن در جهان توسعه نیافته آسان نیست و به این جهت این جهان بیشتر در معرض بحران قرار دارد و گاهی دچار چنان بحرانهایی میشود که بیم ویرانی و تباهی در آینده به دلها راه مییابد. اینجا دیگر آینده نگری به کار نمیآید زیرا آینده اش غم آینده و درد بودن و نبودن است. در آینده نگری توسعه و پیشرفت، اگر حکومت به مطالعات و طرحهای دانشمندان وقع نگذارد کار توسعه معطل میماند اما در مواقع بحران چه بسا که بود و نبود کشور و ملت به تصمیمی بستگی داشته باشد که حکومت اتخاذ میکند. اگر حکومت مصلحت اندیش و مصلحت بین باشد و سیاست را با اعتقاد و حقیقت اشتباه نکند و حقوق مردم را رعایت کند و رأی خود را حق بی چون و چرا نینگارد و به سخن مصلحان و صاحبان فهم و درایت گوش کند شاید راههای کم خطری برای خروج از بحران پیدا شود.
در کشورهایی که احزاب سیاسی و سازمانهای مدنی با نفوذ وجود ندارند وقتی بحران قدرت و مشروعیت حکومت پدید میآید کسانی که پروای ثبات کشور و صلاح مردم دارند نگران میشوند که مبادا کارها به آشوب و پریشانی بکشد و وقتی کاری از دستشان برنیاید مشکل بزرگتر میشود. در این وضع چه میتوان و باید کرد؟ حوادث منتظر نمیمانند که راهی برای مواجهه با آنها پیدا شود و آنگاه روی دهند و هر لحظه ممکن است فرا رسند. اگر این حوادث مصیبت بار باشند در وهله اول حکومت و سپس دانایان و دانشمندان قوم مسئول مصیبتی هستند که به کشور و مردم وارد شده است. اینجا دیگر جای آینده نگری نیست. آینده نگری طرح و تدوین برنامه توسعه و بخصوص صنعتی شدن و قرار گرفتن در سازمان و سامان و نظم بوروکراتیک است و حکومت در هر جا که باشد اگر بخواهد میتواند از آن برخوردار شود به تحقق صورت اقتصادی اداریش همت گمارد. به شرط اینکه موانع قوی خارجی وجود نداشته باشد.
نظر شما