به گزارش خبرنگار مهر، از دومین قسمت "وضعیت سفید" و رفتن محترم و هوشنگ دنبال بهروز و منیژه برای بردنشان به باغ مادربزرگ بود که در سکانس خواهش و تمنای بهروز برای امانت گرفتن شورلت هوشنگ، عباس غزالی شخصیت و چهره ویژهای را بازی کرد که به سرعت به یکی از جذابترین کاراکترهای این سریال تبدیل شد. فردی جوگیر و پر جنب و جوش که هر آن ممکن است کاری از او سر بزند که انتظارش را نداریم!
عباس غزالی در این گفتگو از دشواریهای بازی در "وضعیت سفید"، نحوه کارگردانی حمید نعمت الله، تعامل کارگردان و بازیگران، شیوه بازی یک شخصیت اغراق شده و بسیاری نکات دیگر رمزگشایی کرده که سطرهای بعد از این را خواندنی میکند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و هنر: دوست دارم بدانم شما و بازیگران دیگر در این شلوغی و بی نظمی که به زندگی واقعی پهلو میزند چطور در بازیتان به نظم میرسیدید؟
عباس غزالی: من اول میپرسم این برای شما خوشایند است؟ یا اذیتتان میکند؟
*انگار که یک زندگی واقعی را میبینم! من که اذیت نمیشوم.
-این رمزی دارد و جز حمید نعمت الله کس دیگری که به این تکنیک وارد نباشد، با مشکل روبرو شده و باعث سردرد برای مخاطب میشود. هنرپیشهها هم موفق نمیشوند همگی کارشان را درست انجام دهند اما چون در "وضعیت سفید" همه سر جای خودشان هستند و هدایت دست حمید نعمت الله است، همه پرسوناژها رنگ و بوی خاصی دارند و حتی اگر هم با هم حرف بزنند سردرد ایجاد نمیکنند. بلکه همگی در جایگاه خود به خوبی دیده میشوند.
مثل یک غذای خوشمزه میماند که همه مزهها را در خود دارد. درست کردن چنین غذایی هوش بالایی میخواهد که حمید نعمت الله دارد. او انسان شش دنگی است که حواسش به همه چیز هست. کارگردانی ندیدم که تا این حد به شکل خستگی ناپذیری به صحنه، اکسسوار، بازی، نوع پلان و دکوپاژ تمرکز داشته باشد. او انرژیاش را به بازیگران منتقل میکرد و زمانهایی که خسته میشدیم با انرژی او، توان مضاعف میگرفتیم.
*بیشتر از شکل گیری این فضا بگویید. یعنی همه چیز از ابتدا اینقدر خوب بود یا به تدریج شکل گرفت و به تکامل رسید؟
- نعمت الله آدم ایده پردازی است. فیلمنامه او همیشه آماده بود اما روز به روز با توجه به لوکیشن و پتانسیل بازیگرها و چیزهای جدیدی که دستگیرش میشد تک تک سکانسها و بازیها را به روز میکرد. او وقتی میدید عباس غزالی توانایی دارد، از این توانایی در راستای کار، دکوپاژ و شخصیت پردازی استفاده میکرد حتی اگر در متن نبود. البته کلیات همان بود و او جزئیات را متحول میکرد.
یک بار میدیدیم برای سکانسی که طبق فیلمنامه مرجع، سه بازیگر داشت 15 بازیگر را آفیش میکردند! اینطور میشد که سکانسی سه خطی به 13 خط بدل میشد و سه بازیگر میشدند 15 نفر! او احساس میکرد این صحنه نیاز دارد و اینطوری بهتر میشود. او در لحظه تصمیم میگرفت جای دوربین را برای بهتر شدن تغییر دهد، مرغ و خروس از انتهای صحنه رد شود، بچه سه ساله آن انتها چنین حرکتی کند، از دستیارش میخواست یک کبوتر از آنجا پر بزند و...
باور کنید و مطمئن باشید همه چیز اعم از اکسسوار، حرکت دوربین، حرکت بازیگر، دیالوگی که واضح ادا میشود، حتی دیالوگی که جویده به نظر میرسد، فکر شده است و برایش زمان و انرژی گذاشتهاند، تمرین ها انجام شده و روزهای بسیاری سپری شده است. در غیر این صورت کار یک سال و هفت ماه طول نمیکشید.
نعمت الله کسی است که برای رسیدن به بهترین کیفیت و چیزی که در ذهنش است دست به هر کاری حتی سخت و نشدنی میزند. برای او نشدن معنا ندارد! میگوید شرایط بسیار سخت است اما چکار کنیم که بشود؟ او با مشورت و هم فکری با صدابردار و بازیگر و هر یک از عوامل به آن چه میخواست میرسید. ما هم با جان و دل برای کارگردانی کار میکردیم که برای کارش ارزش قائل بود. همه عوامل با جان و دل کار کردند و امیدوارم به حقشان برسند.
*در این 19، 20 ماهی که تصویربرداری طول کشید، طولانی شدن کار برایتان خسته کننده نشد؟
- من آدم خستگی ناپذیری هستم و اصلا مامانی نیستم که از سختی شرایط گلایه کنم! آدم پرانرژی هستم و پی همه چیز را به تنم میمالم. بازیگری هم همیشه برای من مقدس بوده. اما منی که چنین شرایطی دارم و به قول حمید نعمت الله جذاب ترین شخصیت قصه را بازی میکنم، در شرایطی که همه چیز باب میلم است، قصه و نقشم را دوست دارم و عاشق کارگردانم خسته شدم. چرا؟ چون شرایط سختی داشتیم که البته این شرایط تبدیل به خاطره شد و حالا با نتیجه و استقبال مردم از کار از تنمان بیرون میرود.
من تجربه کار اینقدر طولانی نداشتم. چیزی که تاثیر منفی گذاشت و مرا بیشتر خسته کرد قرارداد 10 ماههای بود که 10 ماه بر آن اضافه شد! به هر حال همگی ما برای 10 ماه برنامه ریزی کرده بودیم. من نیز نقشی سخت و انرژی بر داشتم که از نظر فیزیکی هم انرژی زیادی بر روی آن گذاشتم. مدام در حال دیالوگ گفتن بودم و باید بیرونی بازی میکردم. از طرفی گریم سخت کار مزید بر علت شده بود و من هر یک ماه یک بار موهایم را مشکی رنگ میکردم. در حالی که کمترین فاصله مطلوب برای استفاده از رنگ مو هر 6 ماه است. فکر کنید یک سال و هفت ماه این اتفاق افتاد و موهای من با رشد عالیاش بعد از مدتی دچار ریزش شدیدی شد.
این ها سختی کار ما است که البته اصلا به خاطرش ناله نمیکنم و ناراضی نیستم. فقط دارم درد دل میکنم! از طرفی دیدن هر روزه آدمهای تکراری، رفتن به لوکیشن تکراری، پوشیدن لباسهای تکراری، مسافرت نرفتن و منع شدن از کارهایی که آدم دوست دارد در طول زندگی اش انجام دهد... اینها لازمه کار ما و البته عوامل خستگی آور است. اما خب میگویند وقتی خربزه میخوری باید پای لرزش هم بشینی دیگر! و من این را پذیرفته بودم.
بعد از سریال "رستگاران" پیشنهادهای خیلی خوبی به من شد. هم از نظر مالی و هم از نظر راحتی. من میتوانستم در تهران باشم و در این دو سال که نتوانستم کاری را بپذیرم در تهران با رفت و آمد راحت و نقشهای ساده روزگار بگذرانم و همیشه روی آنتن باشم. اما خودم این را نپذیرفتم. چرا که احساس میکنم کارهای به این سختی به هدف من نزدیکتر است و ماندگار میشود. فکر میکردم کار با حمید نعمت الله در راستای هدفم است. هدفی که من برای خودم نقاشی کردهام نیز این است که کم کار کنم، اما خوب، تاثیرگذار و ماندگار باشم. حالا هم نتیجه این کار برایم دوست داشتنی است.
*آقای نعمت الله گفتهاند شخصیت بهروز جذاب ترین شخصیت است؟
- یادم است در پیش تولید به من گفتند بهروز و محترم جذابترین شخصیتهای قصه هستند.
*یکی از نقدهایی که به بازی شما در "وضعیت سفید" شده این است که انگار دارید ادا درمیآورید یا اغراق میکنید. چقدر این قضیه را قبول دارید و اصلا کارگردان از شما چطور ایفای نقشی خواست؟
-من نقش آدمی را بازی کردم که باید اغراق شده باشد. اگر زیاد اغراقش بیرون میزند به این خاطر است که شخصیت بهروز اهل اغراق است و البته به این دلیل که شخصیتهای دیگر قصه اینقدر بیرونی نیستند، این کنتراست باعث بروز چنین نقدهایی میشود. اما این نوع بازی خواسته کارگردان بود و البته نگرانیهایی نیز برای من ایجاد کرد. اما آقای نعمت الله با هوش کامل و اعتقاد راسخ خواست همین شیوه را پیش بگیرم.
من هم در بازیام اغراق نکردم بلکه نقش یک آدم اغراق آمیز را بازی کردم. آدمی که اهل میتینگ است، در شرایط مختلف کولی بازی و شارلاتان بازی درمیآورد. به فکر منافع خودش است، گاهی خالی بندی میکند، اعتیاد هم دارد و هیچ آهی در بساط ندارد! زنش هم آبستن است و زندگیاش روی هوا است.
همچنین او تاثیرپذیر از هنرپیشهها، فیلمها و حتی دوبلورهای آن دوره است. این فردی که من برای خود پرداختم و حمید نعمت الله هدایت کرد، اینطوری بود که باید با این نوع صدا، این نوع حرکات و شرایط دست و پنجه نرم میکرد و من گفته کارگردان را اجرا کردم و فکر میکنم بهروز باید اینطوری میبود و من ویژگیهای نقش او را ایفا کردم.
*در اولین قسمتها شخصیت امیر با بازی برادرتان خیلی به چشم میآمد و از آنجایی که بهروز به هوشنگ التماس میکند که ماشین را به او بدهد، شخصیت او برای مخاطب دیدنی میشود.
- نوید میدهم با جلوتر رفتن داستان اتفاقات بسیار عالی برای زندگی بهروز میافتد که عاشقشانم. من میگویم تا قسمت 15 هیچ! از این جا به بعد است که رگههای شخصیتی بهروز بیرون میزند و فوق العاده است! به نظرم به جای اینکه همه به این مسائل بپردازند که چرا بهروز غلو شده است، چرا این طوری حرف میزند و اینها... او را نگاه کنند، همه اینها را قبول کنند و زندگیاش را دنبال کنند.
این لازمه یک تیپ شخصیت است، بهروز یک شخصیت کاریکاتور است که هم شخصیت است هم کاریکاتور. برای رسیدن به آن تیپ یک سری فاکتورها را در نظر گرفتیم مثل این نوع لباس، مدل مو، جا سوییچی، شلوار و این نوع صدا و رفتار و سکنات. بعد اینها در وجود این آدم ته نشین شد. همانطوری که خودش وقتی شلوغ بازی درمیآورد فکر میکند آرتیست یک فیلم است.
وقتی جلو میرویم نیز میبینیم او در شرایط بحرانی زندگیاش با وجود این که غصه میخورد و گریه میکند، اما باز هم مثل آرتیستهای فیلمها حرف میزند، یعنی اینقدر جوگیر است! نمیدانم تا الان دروغ گفتید یا نه، اما بعضی وقتها آدم گفتن دروغهایی را آنقدر تکرار میکند که باورش میشود. او اینقدر این اطوار را در آورده در وجودش ته نشین شده و این نوع حرف زدن و صدا در وجودش مانده است و حالا باید زندگیاش را دید. من هم خدا را شکر میکنم که این نقدها یکی یکی مثبت شدهاند و دانه دانه با جلو رفتن سریال برطرف میشوند. مردم دارند او را بیشتر میفهمند.
*من ابتدا احساس کردم یک تیپ است. بعد دیدم شخصیتش شکل گرفت و...
- حالا ببینید، حالا ببینید. اتفاقات خیلی جالبی خواهد افتاد و من لحظه شماری میکنم به آنجا برسد!
*بستر داستان به گونهای است که قرار شده این انسانها با قرار گرفتن در این فضا و موقعیت کم کم دچار تحولاتی شوند و انگار این تحولات در شخصیت بهروز زودتر از بقیه رخ میدهد. همانطور که در یکی مانده به آخرین قسمت حرف از آشتی و صلح میزد.
-یکی از صفات بهروز غیر قابل حدس بودن رفتارهای او است! او سکانس قبلی داد و بیداد میکرد و بعد دیدیم که این همه خروش فروکش کرد و به آرامش کامل تبدیل شد. اما مطمئن باشید سکانس بعدی او دوباره خروشان خواهد بود! شاید آن لحظه حالش به این خاطر خوب بود که مواد زده بود و حالت خوش تاثیر مواد را در او میدیدیم! اما وقتی این تاثیرش را از دست بدهد، او دوباره همان آدم است. اما در آینده تحولات عمیقی رخ خواهد داد که حساب شده است و بهروز با بدبختی به آن میرسد.
*به اولش بپردازیم که چطور شد حمید نعمت الله شما را برای این نقش انتخاب کرد و از کدام یک از کارهایتان خوشش آمده بود؟
- من در دفتر محمدرضا شفیعی چند تله فیلم از جمله "پدر کاغذی"، "نشانهها" و "روز بعد خوشبختی" را کار کرده بودم که دوتایشان نوشته سعید نعمت الله برادر کارگردان "وضعیت سفید" بود. بعد هم "رستگاران" را کار کردم که به کارگردانی سیروس مقدم در وصف صبا ساخته شد. بار دیگر هم تله فیلمی به نام "همان نور معروف" نوشته سعید نعمت الله را بازی کردم. حمید نعمت الله دو تله فیلم در این دفتر کار کرده بود و ما دورادور با یکدیگر آشنا بودیم و در نهایت با آغاز پیش تولید به من پیشنهاد نقش بهروز را داد.
بعد از "رستگاران" شرایط هنری من تغییر کرد؛ دیده شدم و با فاکتورهایی که برای انتخاب نقش در نظر گرفته بودم دیگر حق انتخاب کار داشتم. اما با پیشنهاد حمید نعمت الله چشمم را به روی تمام فاکتورها بستم و بی خواندن فیلمنامه نقش را قبول کردم. وقتی جلو رفتم هم فهمیدم او چقدر به من لطف داشته و چقدر از اعتماد او خوشحالم که این نقش سنگین را به من سپرد.
*با این اتفاقات خوب در کارنامه بازیگریتان دیگر به مقوله اجرا برنمیگردید؟
-من برای اینکه دیده شوم و استعداد و جوهره وجودیام را شکوفا کنم و به نمایش بگذارم زحمت زیادی کشیدم. از تئاتر شروع کردم و به بازی کردن در سریال و تله فیلم رسیدم اما نتیجهای نگرفتم. آخر فهمیدم خدا در آن شرایط نمیخواست عباس غزالی دیده شود. بعد با اینکه علاقهای به اجرا نداشتم به این کار دست زدم و بسیاری افراد مرا به عنوان مجری شناختند. در ادامه در بازیگری تلاش بسیاری کردم تا صفت مجری را از ذهن و زبان مردم بیندازم و این تلاشم جواب داد چون دیگر اجرا نکردم.
به چند دلیل این کار را نمیکنم. چون آدم باید یک شاخه را بگیرد و تا انتها آن را ادامه دهد. هرچند بازیگری انتها ندارد اما تا جایی که توان داشته باشم حرکت میکنم و با وجود علاقمندی و تبحرم به بسیاری چیزها در هفت گانه هنر، آنها را تنها برای دل خودم انجام میدهم. اما اجرا هم فصلی از زندگی من بود که باید سپری میشد و در بازیگری نیز کمکم کرد. مثل تئاتر در صحنه که من را در بازیگری متمرکز و پخته کرد. اما دیگر نه زمان مناسبی برای اجرا است و نه میخواهم از این شاخه به آن شاخه بپرم. بلکه فقط و فقط به بازیگری میپردازم چون عشق واقعیام بازیگری است.
-------------------
گفتگو: مریم عرفانیان
نظر شما