پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۱۱ آذر ۱۳۹۰، ۱۵:۴۰

گزارش مهر از همایش شیرخوارگان/

زمین و آسمان از خنده خونین شش ماهه حسین(ع) گریستند

زمین و آسمان از خنده خونین شش ماهه حسین(ع) گریستند

اصفهان – خبرگزاری مهر: زمین و آسمان از خنده خونین شش ماهه حسین گریستند؛ به راستی چه سنـدی بر مظلومیت مولایمان گویاتر از شهادت طفل رضیع بر دستان پرمهر پدری چون امام حسین (ع) است؟ کیست که این حقیقت را بشنود و نالـه جانسوز ســر نـدهد.

 به گزارش خبرنگار مهر، آیین سراسری بزرگداشت شیرخواره حسینی حضرت علی اصغر (ع)، پیش از ظهر جمعه همزمان با اقصی نقاط جهان، در اصفهان برگزار شد تا نوزادان یک‌بار دیگر فریاد خاموش و خونین کوچک‌ترین سرباز سپاه عشق را بر گوش جان بشریت، سروش دهند.

همایش شیرخواره حسینی امروز میزبان حضور پر شور و بی‌سابقه مادرانی بود که با عشق به مولایشان حسین (ع)، طفل شیرخواره و خردسال خود را برای بیعت با کوچک‌ترین سرباز امام حسین (ع) آورده بودند، به امید آنکه طفل نازنینشان با تأسی از حضرت علی اصغر(ع) در آینده سربازی در رکاب مولای زمان، حضرت بقیة‌الله‌(عج) باشد.


مادران گوشه‌ای از عشق و ارادت خود به سیدالشهدا را با به تن کردن لباس‌های سبز عربی و سربندهای قرمز مزین به عبارت " بأی ذنب قتلت " به فرزند خود نشان دادند.

تعدادی از کودکان در آغوش مادرانشان به خواب رفته بودند، کاش علی اصغر(ع) نیز این‌گونه در آغوش مادرش رباب آرام می‌گرفت، عده‌ای از مادران طفل‌های تشنه خود را با شیر جان سیراب می‌کردند و ای کاش رباب هم شیری داشت تا علی تشنه خود را سیراب کند، عده‌ای از مادران هم فرزندان بی‌تاب خود را به روی دست گرفته و با چشمان اشک بار برایشان لالایی می‌خواندند و ای کاش رباب هم فرصت دوباره‌ای پیدا می‌کرد تا برای طفل مظلومش لالایی بخواند و علی اصغر به جای تیر حرمله با نغمه‌های مادرش به خواب می‌رفت.

آیات تکان دهنده سوره تکویر خوانده می‌شد، "اذالشمس کورت و اذالنجوم انکدرت" تا اینکه قاری به آیه نهم سوره رسید و با نوایی محزون آیه «بای ذنب قتلت» را قرائت کرد. شور و حرارتی مضاعف بر مجلس حکم‌فرما شد، همه سرهای خود را تکان می‌دادند و می‌گفتند علی به کدامین گناه کشته شده‌ای؟

پس از تلاوت آیات قرآن پسر بچه‌ای با لباس عربی و صورتی معصومانه به روی سن آمد و از درد و دل‌های علی شش ماهه با تیر سه شعبه‌ای که به سویش می‌آید، و از نجواهای او این‌گونه آغاز سخن کرد: از تو ممنونم ای تیر، چرا این‌قدر دیر کردی.من از صبح تا به حال انتظارت را می‌برم؛ تو منی را که می‌رفت تا با خجالت پس از بابا بمانم، با افتخار جلوتر از بابا راهی کردی، چرا گریه می‌کنی ای تیر؟نه! به خدا که من از تو دلگیر نیستم؛می‌دانم که تو تقصیر نداری،درست مثل من. اگر تو به فریادم نمی‌رسیدی ممکن بود بابا برود و من بمانم و آن وقت...

ای تیر!من از دنیای شما چیز زیادی نمی‌دانستم،اما امروز همه چیز را دریافتم.در دنیایی که برای بابای مظلوم من(که پیامبر خدا صبح و شب بر صورتش بوسه می‌زد) جایی نباشد،ماندن یک اشتباه است.

ای تیر!بگذار حرف دلم را بزنم؛ به آن‌ها که در انتخاب بزرگشان دنیا را به پای دین قربانی می‌کنند، بگو ای کسانی که به گمان خود زنده مانده‌اید، اگر بدانید شهیدان کجا رفته‌اند، و در کنار حسین بودن یعنی چه، تاب از توانتان می‌رود. هرکس که دنیا این عجوزه‌بزک کرده را خوب شناخته باشد، درد ماندن و غم فراق آزارش می‌دهد و تنها سخن حقی که‌ می‌تواند داشته باشد یک چیز است، و آن این که بد به حال من که هنوز مانده‌ام........

ای تیر!تو که‌امی آمدی از دو چیز دلهره داشتم،یکی اینکه به من نخوری و دیگر اینکه به بابایم بخوری؛اگر به من نمی‌خوردی شاید تنها فرصت من برای پرواز از بین می‌رفت و اگر به بابا ......

ای تیر! وقتی به نزدیکم رسیدی صدای گریه‌ات را شنیدم؛شنیدم که فریاد می‌زدی و حرمله را لعنت می‌کردی، اما غصه مخور، از اینکه حرمله شهیدم کرد زیاد گله‌ای ندارم، اما هرگز او را نمی‌بخشم، چرا که با کشتن من قلب بابا را شکست.

اصلا تو ای تیر بابای مرا می‌شناسی؟ مادرم می‌گفت:وقتی بابا به دنیا آمده، خدا به خاطر او از گناه فطرس ملکی بوده در آسمان که به خاطر نافرمانی خدا بالش را سوزانده بودند، گذشت. می‌گفت، وقتی خدا دوباره بالش داد، میان آسمان و زمین فریاد می‌زند (انا حر الحسین) من آزاد شده حسینم.اما دومین حر را تو خودت صبح شناختی، دیدی که او را هم بابا بال پرواز داد.

ای تیر! ساعتی پیش که بابا خسته به خیمه آمد، آهی کشید و آرام گفت :چه اندکند یاران، اگر تو به جای من بودی چه می‌کردی؟ راستش وقتی دانستم اکبر و قاسم و عموی عزیزم عباس، با سخاوت‌مندی در راه بابا جان دادند، حساب کار خودم را کردم. من خون خود را به عشق بابا دادم و جانم را در آغوش بابا.به یاد آن شب‌ها که در آغوشم می‌کشید و برایم لالایی می‌گفت،آرام آرام در گوشم قصه می‌گفت تا خوابم ببرد.

ای تیر! امشب که قافله اسیران را از میان اجساد پاک حرکت می‌دهند،آهسته به رقیه بگو که نمی‌دانی با بابا رفتن چه لذتی دارد.به او بگو، اگر بماند باخته است و اگر با بابا نیاید، برای همیشه مانده؛ به رقیه بگو بابا تا به حال جواب همه را داده، اگر تو هم بگوئی پاسخش را می‌شنوی.رقیه جان خودت را سرگرم چیزی نکن،فقط یک چیز بگو یک چیز :ابتا ابتا ابتا.اگر خیمه‌ها را آتش زدند، بگو ابتا،اگر سیلی خوردی بگو ابتا،اگر مجبور شدی مدت‌ها به دنبال قافله با پای برهنه بدوی باز بگو ابتا، آن‌قدر بگو تا بابا بیاید سراغت .هر کجا باشد می‌آید،بر سر نی،در تشت طلا و تو هر جا باشی،پهن دشت صحرا،در کنج خرابه.

پس از این نجوای عاشقانه پسربچه، مداح در حالی که طفل شیرخوار بیماری را به روی دست داشت، با نوای لالایی جان سوزی به روی جایگاه آمد و با مرثیه‌خوانی و تشریح وقایع کربلا و مظلومیت امام حسین(ع) فضای معنوی خاصی را به مجلس بخشید.

او گهواره علی اصغر(ع) را که به صورت نمادین در روی جایگاه بود تکان می‌داد و با نوای جان‌گداز این‌گونه می‌خواند: طفل همیشه عاشق، سرباز شیرخواره/ مادر شود فدایت یک خنده کن دوباره/ می‌دانم از لب خشک، لبخند بر نیاید/ لب‌هات بسته مادر با چشم کن اشاره/ وقتی کشید بابا تیر از گلوت بیرون/ شد حنجر تو مثل قرآن پاره، پاره/ تو شیرخواهی از من، من عذر خواهم از تو/ کز سینه جای شیرم، آید برون شراره/ در خیمه ماه رویان، سوزند همچو خورشید/ کی دیده جان مادر، خون ریزد از ستاره/ بگذار تا بسوزم، بگذار تا بگریم/ بر زخم داغ‌دیده، جز گریه چیست چاره/ هر قطره اشک ما را، موج هزار دریا/ هر لحظه در غم توست، صد سال یادواره/ اینجا لبت به جای تکبیر یارب که دیده با تیر/راه نفس ببندند بر طفل شیرخواره....

دیگر نه مادران آرام داشتند و نه کودکانشان آرام می‌گرفتند. همه فضا آکنده از اشک و ناله و ضجه بود، صدای ناله و شیون مادران بر مظلومیت خاندان رسول الله (ص) با گریه‌های کودکانشان در هم آمیخته بود و همه این صحنه‌ها یادآور ضجه‌های فرو خورده رباب در فراق طفل به خون آغشته و پرپر شده‌اش بود، انگار هرچه رباب نتوانست با صدای بلند برای علی کوچکش گریه کند، این مادران به جای او ضجه می‌زدند.

هر کدامشان کودک خردسال خود را به دست گرفته بودند و زمزمه‌ای بر لب داشتند، یکی می‌گفت: کاش تیر حرمله که لعنت خدا بر او باد سر شیرخوار مرا می‌برید.

مادری زمزمه می‌کرد: کاش فرزندم به جای فرزند تو قطعه قطعه می‌شد، دیگری در بین ضجه‌هایش فریاد کاش آن تیر به گلوی من می‌نشست و جان مرا می‌گرفت، سر می‌داد، به حق این صحنه‌ها تداعی‌کننده گوشه‌ای از واقعه بزرگ کربلا بود.
علی اصغر(ع)، درخشانیدند چهره کربلا و بزرگ‌ترین سند مظلومیت امام حسین(ع) است، تاریخ داغی به سنگینی داغ شهادت او را ندیده است. آخرین سرباز امام حسین (ع) اگر چه کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست و به حق مقام باب‌الحوائج زیبنده اوست.

علی اصغر رباب اگر چه کوچک است، اما با دستان کوچک خود، گره‌های بزرگی را می‌گشاید. ای کاش قضای خدا به شفاعت حضرت علی اصغر(ع) بر شفای طفل بیماری که در جلسه بود، مقدر شود...

.................................................
 

گزارش: یاسمین دادخواه

کد خبر 1475112

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha