خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: داستان به سه هزار سال پیش برمیگردد. همه چیز با «وای» آغاز میشود؛ یکی از ایزدان ایران باستان که بادها به فرمان او میوزیدند. ایزدی با شخصیتی دوگانه؛ گاهی نیک، گاهی بد. هر گاه که موافق میوزید نیک بود و یاور اهورامزدا و گاه که مخالف میوزید، بد بود و دستیار اهریمن. اما چگونه امکان داشت که او همواره موافق بوزد و در بند و اختیار انسان باشد. این بود که ایرانیان باستان اندیشیدند تا نیروی «وای» را به خدمت گیرند. در خشکی، بادگیر و آسباد را ساختند و در دریا بادنما و بادبان را.
دریانوردی ایرانیان با اختراع بادبان، دگرگون شد. تا پیش از آن قایقهای پارویی تنها برای آنکه بتوانند اندکی از کناره دریا دور شوند، نیازمند زور بازوی مردان بسیار بودند. اما با اختراع بادبان، دیگر نه به مردان زورمند که به دریانوردان خردمند محتاج بود. پس ایرانیان به ساخت ناو آغازیدند و هنوز هم پیش از قرنها به همان روش لنج میسازند.
اینجا قشم است و این روستا، روستای لافت؛ روستایی که تنها به بادگیرهایش شهره نیست؛ بادگیرهایی که خنکای نسیم را برایت به ارمغان میآورند. اینجا لافت است و عمده شهرت خود را مدیون دریانوردانی است که سالها بادبان افراشته و دل به دریا زدهاند و روزی خود را از خلیج همیشه پارس جستهاند یا تخته بر تخته نهاده و لنج ساخته و آن را به نیلی بیپایان دریا سپردهاند.
سال ۱۳۹۱ بود که «مهارتهای سنتی ایرانیان در لنجسازی و لنجرانی در خلیجفارس» به ثبت جهانی رسید.این نخستین بار بود که نام «خلیج فارس» در مهمترین مرکز فرهنگی جهان آورده میشد. امروز هم در سه استان هرمزگان، بوشهر و خوزستان لنج میسازند. کشتیهای کوچکی که بر دریا روان میشود.
علی هدوی، یکی از لنچسازان بندر لافت است با چهرهای آفتاب سوخته و دستانی که زبر و خشن هستند از بس تخته بر تخته کوفتهاند تا لنجی ساخته شود. چوبهای ساج را از آفریقا به امارات و از آنجا به ایران میآورند. چوبهایی که ۵۰ سال دوام میآورند و اجازه نمیدهند آب به درون لنج نفوذ کند.
با دست به آسمان اشاره میکند و میگوید: «حالا زمستان است و آفتاب، صورتت را نمیسوزاند. شما برای یک دقیقه هم تحمل گرمای تابستان را ندارید؛ ما در گرمای ۵۰ درجه، از صبح تا شب کار میکنیم. درست است جنوبی هستیم و بیشتر از شما به گرما عادت داریم اما بعضی وقتها گرما، دیوانهمان میکند. »
اینبار هدوی با انگشت، نه آسمان که لنج را به تو نشان میدهد:«گنجایش این لنج، ۷۵۰ تن است و ۱۰۳۰ اسب بخار، قدرت آن... ما دو سال زمان میگذاریم تا چنین لنجی را بسازیم؛ دو سال از صبح تا شب؛ نه بیمهای داریم و نه حقوق ثابتی. حالا برای ما چه فرقی دارد که لنجسازی ثبت شده یا نشده مهم این است که در شرایط سخت کار میکنیم تا حقوق«بخور و نمیر»ی داشته باشیم.»
از هدوی میخواهم نقشه ساخت لنج را نشانم دهد. همه چیز همین است: یک نقاشی بسیار ساده از کشتی با خطهای منظم و میزان که روی آن نوشته بودم ۵۰۰ یا ۷۰۰ تنی؛ این تمام چیزی است که او به عنوان نقشه ساخت لنج، نشانم میدهد و میگوید: با دیدن این نقشه، کارگران میدانند چه کنند و چوب را به اندازه کشتی ۵۰۰ یا ۷۰۰ تنی میبرند.»
به گفته او ساخت یک شناور از قدیم تا امروز تفاوت چندانی نکرده. از میان انواع شناورها، مثل قایقهای پارویی «کَرفه» و «کَلَک» و لنجهای «سَمبوک»، «بوم»، «جالبوت»، «گالِت»، «ابِِر»، «بَغَله»، «سَماچ»، «بِیریک»، «کَچی»، «شَعوف»، «بَگگاره»، «هوری»، «پاکستانی» و «یکدار »، امروزه بیشتر، لنجهای پاکستانی ساخته میشوند چرا که بار زیادی را در خود جای میدهند. «لنج بوم» که زمانی از بهترین کشتیها برای دریانوردان ایرانی بود، کمکم از دور خارج میشود، چرا که دریانوردان دیگر به سفرهای طولانی نمیروند.»
لنجسازی، کار دشواری است و درآمد چندانی ندارد. به همینخاطر است که کم کم، لنجهای فایبرگلاس، که دوام کمتری دارند اما ارزانتر و آسانترند جایگزین لنجهای چوبی میشوند و روز به روز کارگاههای ساخت لنجهای چوبی، جای خود را به کارگاههای تعمیر لنج میدهند. نسل جوان کمتر به ساخت لنج رو میآورد و دیگر چه دانش لنجسازی و لنجرانی در خلیج فارس جهانی بشود چه نشود، فایدهای ندارد. موسیقی بخشیهای شمال خراسان هم جهانی شد اما کدام بخشی قرار است این نوع موسیقی را زنده نگه دارد وقتی بخشیای باقی نمانده؛ اینگونه است که ثبت ملی یا حتی ثبت جهانی یک اثر تنها به آن جنبه موزهای میبخشد و به زنده ماندن آن کمک نمیکند.
بهتر است سازمان میراث فرهنگی و نهادهای مرتبط درمانی برای لنجسازی بیندیشند تا سازندگان درآمد بیشتری داشته باشند و بیمه شوند آن زمان میتوان به باقی ماندن این دانش و این هنر- صنعت امیدوار بود. وگرنه چشم بر هم گذاریم نه از تاک نشانی باقی میماند نه از تاکنشان.
نظر شما