در برنامه ضیافت مطرح شد؛

علمای نجف به آیت الله میرزاعلی فلسفی لقب جادوی بیان داده بودند

علمای نجف به آیت الله میرزاعلی فلسفی لقب جادوی بیان داده بودند

حجت الاسلام کافی در رابطه با استاد خود آیت‌الله میرزا علی فلسفی گفت: نان را تا آخر عمر خود می خریدند و وقتی نانوا ایشان را می شناخت و به ایشان احترام می کرد محل خرید خود را عوض می کردند.

به گزارش خبرگزاری مهر، حجت‌الاسلام والمسلمین کافی فرزند مرحوم شیخ کافی در برنامه ضیافت شبکه قرآن حاضر شد و در رابطه با ابعاد مختلف زندگی استاد خود، آیت‌الله میرزا علی فلسفی به گفتگو نشست.

متن زیر شرح این گفتگوست:

من به حسب امر فرزند آقای فلسفی که خودشان گرفتاری داشتند در خدمت شما هستم، از آن جهت که، بنده سال‌ها خدمت آیت‌الله فلسفی شاگردی کرده‌ام امر ایشان را به دیده گذاشته و در برنامه ضیافت حاضر شدم.

مرحوم حاج شیخ محمد رضا تنکابنی پدر آیت‌الله میرزا علی آقای فلسفی بودند که شاگرد میرزا حبیب‌الله رشتی هستند. همه کسانی هم که در حوزه تحصیل کرده باشند می‌دانند که میرزا حبیب‌الله رشتی نیز برترین شاگرد شیخ انصاری هستند و خود شیخ انصاری هم که جایگاه شان کاملا مشخص است که حتی می توان گفت که در غیبت کبری حضرت ولی عصر(ع) مانند ایشان نداشته‌ایم.

مادر آقای فلسفی نیز دختری از خانواده حاج ابوالحسن اصفهانی است که یک خاندان مذهبی و شناخته شدن هستند، این بانوی گرامی در زمان کشف حجاب رضا خان ماه‌ها در خانه ماند و از آن بیرون نیامد.

۵ نفر از آقای خویی اجازه خاص اجتهاد داشتند، مرحوم فلسفی اولین آن‌ها بود

محصول ازدواج این بانو و حاج شیخ محمد رضا تنکابنی، ۵ فرزند هستند، سه تن از این فرزندان روحانی می‌شوند، که فرزند سوم آن‌ها میرزا علی آقای فلسفی هستند که ایشان در سال ۱۳۰۰ به دنیا آمدند و ابتدا تحصیلات دروس طلبگی را پیش برادرشان طی می‌کنند و بعد نیز تحصیلات خود را در نزد پدر بزرگوارشان ادامه می‌دهند. مرحوم آقای محمد تقی آملی نیز آن زمان در تهران علوم عقلی را تدریس می‌کردند ایشان در نزد ایشان نیز تلمذ کرده و در درس‌های آقای آملی شرکت می‌کنند. از دیگر استادان ایشان نیز آیت‌الله شاه آبادی بوده‌اند.

ایشان در سال ۱۳۲۳ عازم نجف می‌شوند و تا سال ۱۳۴۰ را در نجف می مانند. ایشان مورد عنایت ویژه مرحوم آیت‌الله خویی بودند و ایشان یک اجازه خاص نسبت به تأیید اجتهاد ایشان صادر می‌کنند. معروف است که این اجازه خاص را آقای خویی به ۵ نفر بیشتر نداده‌اند که اولین نفر آن‌ها که از دست آقای خویی این اجازه را دریافت می‌کند آقای فلسفی و نفر دوم نیز آیت‌الله سیستانی بوده‌اند.

علما نجف معتقد بودند که ایشان جادوی بیان دارند

ایشان بعد از طی این مراحل به زادگاه خود تهران، باز می گردند و همزمان با دعوت مردم امام جماعت مسجد لرزاده می‌شوند و در همان زمان تدریس نیز داشته‌اند. البته ایشان در زمانی هم که در نجف تدریس داشتند آن چنان خوش بیان بودند که درس کفایة الاصول ایشان شلوغ ترین درس نجف بوده و مدرسین نجف می‌گفتند که میرزا علی آقا جادوی بیان دارد.

سال ۴۸ که مشرف به مشهد می شوند، آیت‌الله محمد هادی میلانی و آیت‌الله وحید خراسانی در آن زمان در مشهد تشریف داشتند. اما زمزمه هجرت به قم را داشتند لذا حوزه علمیه مشهد داشت استوانه خود را از دست می داد، آقای میلانی به آقای فلسفی می گویند که در مشهد بمانید و ایشان نیز از تهران به مشهد هجرت میکنند اما به احترام  آقای میلانی فقه را تدریس نمی کردند و به تدریس اصول پرداختند تا زمان فوت آقای میلانی. ایشان از سال ۴۸ تا سال ۸۴، ۴دوره تمام اصول را بیان می کنند. بسیاری از شاگردان ایشان در مجلس خبرگان و نماز جمعه‌ها می درخشند، و حتی برخی نیز صاحب رساله هستند.

بزرگترین سفارشان به طلاب نوکری در درب خانه ائمه(ع) بود

به نظر من بعد از فوت ایشان جانشینی برایشان پیدا نشد، به طوری که با این که من بعد از ایشان در قم نیز استادان بسیار بزرگی داشتم اما دوری از ایشان و پای درس نبودنشان را خسارت بزرگی دیدم. آقای فلسفی آروزیشان این بود که هم جوار امام رضا(ع) باشند، آقای فلسفی و امثال ایشان وقتی به اوج علم خود که می‌رسند تازه همان موقع است که گدایی خود به درب ائمه(ع) را به منصه ظهور می‌‌رسانند.

مرحوم فلسفی زمانی که گوشه‌ای از پیاده رو را در مسیر رسیدن به حرم طی می کردند، خود را مانند یک عبد ذلیل در درگاه ائمه(ع) می دانستند و افتخارشان این بود که امام رضا(ع) ایشان را جز زائران ایشان ببینند. به طلبه‌ها همیشه می فرموند که بزرگترین درس من به شما نوکری اهل بیت(ع) است، پروانه دور شمع وجود اهل بیت(ع) باشید.

مسجدی که با تنها نماز خواندن در آن، رونق‌اش دادند

از مهم ترین خصوصیات اخلاقی ایشان نظمشان بود، به طوری که فرزندانشان می گفتند که اگر ما بیرون بودیم و به ساعت خود نگاه می کردیم می دانستیم که ایشان الان در منزل مشغول چه کاری هستند. ایشان دو ساعت پیش از اذان صبح بیدار می شدند و مشغول عبادت می شدند. در کنار منزل ایشان مسجدی بود که کسی در آن رفت و آمد نداشت و خراب شده بود. ایشان از خادم می خواهند که کلید آن جا را به ایشان بدهند تا نماز صبح را آن‌جا بخوانند، و خودشان به تنهایی به آن‌جا می رفتند و نماز صبح را آن‌جا می خواندند. تا این که یک نفر از همسایه‌ها متوجه می شود و پس از آن پشت سر ایشان نماز می خواند و کم کم مردم دیگر نیز متوجه می شوند و به نماز جماعت ایشان در آن مسجد می آیند. زیارت عاشورا را هر روز بعد از نماز صبح با صد لعن می خواندند.

در برابر شاگردان خود دو زانو می نشستند

ایشان تواضع بسیار زیادی داشتند، یکی از چیزهایی که غرور می آورد علم است، اما ایشان با آن همه علم همیشه متواضع بودند، هر وقت که من به دیدار ایشان می رفتم با اینکه مرا زیاد می دیدند اما همیشه مرا در بالای اتاق می نشاندند و دو زانو می نشستند این در حالی بود که ایشان استاد من و من نیز طلبه ساده ای بیش نبودم.

تا آخر عمرشان نانشان را خودشان می خریدند، یک بار یک نانوایی برای احترام به ایشان به دیگران می گوید که بگذارید ابتدا آقا نان ببرند، آقا این برخورد را که می بینند از فردای آن روز نانوایی را عوض می کنند که دیگر ایشان را نشناسند.

یک بار با آقای طبرسی، عضو مجلس خبرگان ذکر خیر آقای فلسفی شد، ایشان گفتند من شاگرد ایشان بوده‌ام بعد تعریف کردند که یک بار من از ایشان پرسیدم اخلاق یعنی چه؟ ایشان فرمودند یعنی تخلق. تخلق به این معناست که یعنی اخلاق خوب با خون انسان عجین شده باشد. یعنی آنقدر مفاهیم اخلاقی ملکه ذهن شده است که وارد خون آدم شده است. ایشان تواضع در خونشان بود و بازی نمی‌کردند.

کد خبر 2857843

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha