به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است که وحیده صادقی، دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه علم دانشگاه صنعتی امیرکبیر به مناسبت روز زن در مورد فلسفه و زنانگی نوشته است:
هر موضوع و پرسشی در زمینه فلسفه را نخست باید با این پرسش شروع کرد که مقصود از «فلسفه» و «فلسفیدن» چیست؟ ریشه اصلی کلمه «فیلسوف» در یونان به معنای دوستدار خرد و دانایی است و به عبارتی دیگر، تعقل، تفکر و تأمل فلسفی چنان درهمتنیدهاند که میتوان آنها را مترادف هم در نظر گرفت. فلسفه، برترین بستری است که تعقل در آن به منصه ظهور میرسد و چگونگی درست اندیشیدن در آن بیان میگردد.
به بیانی ساده، فلسفه ابزار و روشی است در دست بشر برای انتخاب بهتر و درست زیستن. فلاسفه در ورای بسیاری از مسائل و سخنها، حتی بدیهیات، پیچش موهایی میبینند که از چشم دیگر انسانها مخفی است و در آن تأمل نمیکنند و دغدغه آنها نیست. این پرسشهای بنیادین و تفکرات و تأملات فلسفی، هر انسان دغدغهمند و متفکری را فارغ از مرد یا زن بودن به تفکر وامیدارد. بنابراین، فلسفه با منطق و تعقل گره خورده است و بستری که تعقل در آن نقش دارد، وابسته به جنسیت خاصی نیست، بلکه هر انسان متفکری که میاندیشد و تعقل میکند، میتواند در این بستر نقشآفرینی کند. اما تاریخ بیانگر آن است که در این حوزه مهم و اساسی، کمتر شاهد حضور زنان بودهایم و نقش مردان به وضوح بسیار پررنگتر بوده است. تاریخ فلسفه چه در ایران و چه در خارج از ایران، هر کدام با شدت و حدتی، بیانگر این مطلب هستند.
البته چرایی حضور کمرنگ زنان در این حوزه، دلایل متعددی دارد که به آن نیز اشاره خواهیم کرد، اما باید به یک نکته مهم توجه داشت و آن اینکه عدم حضور و نقش پررنگ زنان، به معنای عدم حضور و عدم توانایی آنها در تعقل و تفکر فلسفی نیست. کما اینکه در تاریخ یونان، فلاسفه زن بسیاری نظیر هیپاتیا بودند که آثاری را نیز به رشته تحریر درآورند، هرچند که اکنون دیگر اثری از این آثار باقی نمانده است. اگرچه در آن زمان زنان برای حضور در چنین جوامع و حوزههایی با ممنوعیتهای متعددی روبرو بودند، اما بودند زنان مشتاق به اندیشه و تأمل فلسفی که با ظاهری مردانه در این اجتماعات حضور پیدا میکردند.
با تورق تاریخ فلسفه، درمییابیم که این امر ریشه در نگاه تاریخی غالب دارد که جنس مرد در اکثر جوامع دارای اولویت بوده، تا آنجایی که بر اساس این نگاه، زن به عنوان جنس دوم، باید خود را وقف خود و خانواده میکرد و همواره در جامعه هیچ جایگاه مهم و اساسی به او اختصاص داده نمیشد. این تفکر گاه تا آنجا پیش میرود که زنان را فاقد مهارت اندیشیدن و حضور در بستر تفکر فلسفی میپندارند.
ردّ این نگاه و تفکر، حتی در اندیشه افرادی نظیر کانت و روسو نیز دیده میشود که معتقدند تفکر انتزاعی در زنان به اندازه مردان قوی نیست. در سیر بیسلوک و فرار از فلسفه خرّمشاهی نیز عاری از هرگونه استدلال منطقی، این مدعا که زنان در فلسفه و فلسفیدن موفق نخواهند شد به نوعی بیان شده است، در صورتی که در تاریخ و به خصوص در دهههای اخیر شاهد مثالهای نقض بیشماری برای این سخن هستیم. درست نیست که به دلیل پررنگ شدن حضور مردان، این بستر را حوزهای مردانه بپنداریم و این جمله تکراری و شایع، اما دردناک را تکرار کنیم که «زنها را چه به فلسفیدن و فلسفه!».
در حالی که نگاه زنستیزانه در این بستر غالب بوده و حتی هست، نباید با حذف نقش زنان و آثارشان از این حوزه، ارزشزدایی کرد. بستر تعقل و اندیشه، بستری جنسگرا نیست، و نباید به جرم زن بودن، زنان را از فلسفیدن محروم کرد و یا ناتوان انگاشت. این حوزه بسیار گسترده است و شاخههای متعددی دارد، از جمله فلسفه اخلاق، فلسفه هنر، و ... که اتفاقاً در چنین زمینههایی شاید بستر برای پرورش و استعداد فلاسفه زن بیشتر فراهم باشد. همانطور که به عنوان مثال در فلسفه اخلاق، فلاسفه صاحب نظر زن بسیاری وجود دارند. اما به طور کلی در تمامی کشورها، و به طور اخص و به صورت شدیدتر در ایران، متأسفانه هنوز جایگاه و نقش مؤثر و فعالی برای زنان در حوزه فلسفه در نظر گرفته نشده است. این امر مستلزم فرهنگسازی است.
اگر برای مثال به ورودیهای شاخههای مختلف فلسفه در دانشگاهها بنگرید، درمییابید که تعداد دانشجویان مرد از زن بیشتر است و حتی کرسیهای آکادمیک در این زمینه اغلب به مردان تعلق دارد و کمتر استاد زن در این زمینه خواهید دید، در حالی که تعداد فلاسفه زن توانمند اندک نیست. در دهههای اخیر با پیدایش رشتههایی نظیر مطالعات زنان، زمینههای حضور زنان بیشتر فراهم شده است، اما این امر به هر صورت نیازمند یک فرهنگسازی اساسی و مناسب است. علاوه بر شرایط و زمینهها و علل تاریخی، باید به علل فردی نیز توجه داشت. فلسفه و فلسفیدن مسیری است که باید در آن ثابت قدم، با انگیزه و حوصله بود. سایر دلمشغولیهای زنان و نقش مهم آنها در بنیان خانواده، در کمکاری و حضور کمرنگ آنان در این بستر فلسفه بیتأثیر نبوده است.
برای موفقیت و پیشرفت در هر زمینهای علاوه بر فراهم بودن بستر و شرایط مورد نیاز، باید انگیزه و علاقه و جدّیت و روحیه خلاقانه نیز وجود داشته باشد. عدم تشویق و ترغیب زنان در این زمینه و فرهنگسازی مناسب، به نگاه جنسگرای موجود در این حوزه بیش از پیش دامن میزند. عدم باور جمعی به توانمندی و مهارت زنان در تفکر فلسفی، بعد از مدتی به عدم باور فردی نیز منجر میشود. خود زنان نیز باید به خودباوری برسند و محکمتر از پیش به قلمروی فلسفه قدم گذارند.
بدون شک، مسیر صعب و دشواری پیش روی زنان در جامعه است، چرا که نه تنها باید با تلاش و عشق وافر به این زمینه مشغول باشند، بلکه در رقابت با مردان که اکثر کرسیهای این حوزه را به خود اختصاص دادهاند، نیز باید بیش از پیش تواناییهای خود با به نمایش بگذارند و جایگاه بایسته و شایستهای در بستر فلسفی برای خود رقم بزنند. موفقیت در این زمینه نیازمند همت والا است و بر زنان مشتاق و اندیشمند و متفکر جامعه ماست که با علاقه و تلاش توانمندیهای خود را به نمایش بگذارند. چرا که اثبات خلاف گزاره «زنان را چه به فلسفه» در گرو اندیشه والا و موفقیت آنها در این بستر است.
نظر شما