خبرگزاری مهر - گروه استانها - سمیه اسماعیل زاده: دیوارهای بلند، سیمهای خاردار، اتاق ملاقات، حس دلگیر بندها، پشت میلههای انتظار. اینجا زندان است. جایی که شنیدن نامش هم پر از حس اضطراب، دلتنگی و تنهایی است، چه برسد که غروب غمفزای زندان را زندگی کنی.
بیرون محوطه زندان چند نفری ایستادهاند. مانند همه افرادی که برای ملاقات با زندانی خود آمدهاند، من هم منتظر دریافت برگه ورود هستم. از هر قشری اینجا هست؛ افرادی که مشخص است که دیگر با اینجا آشنا هستند و میخواهند زندانی خود را ببینند، افرادی که از به انتظار ایستادن در اینجا، شرم به چهره دارند تا کودکی که آمدن به چنین جایی خاطره خوب کودکی او نمیشود. سرانجام برگه ورود را میگیرم، کف دستم مهر زندان میخورد و وارد محوطه میشوم.
«آزادی مهمترین چیزی است که آدم دارد و از دست دادنش خیلی سخته. دو سال است که بیرون زندان را ندیدهام. حتی عید را هم اینجا بودهام. نمیدانید که چقدر دلتنگم و فقط میخواهم ساعتی بیرون باشم تا دنیای بیرون زندان را نفس بکشم». اینها حرفهای یکی از زندانیان مالی غیرعمد است. ۳۸ سال دارد و در پاسخ به این سوال که به چه نامی معرفیاش کنم، میگوید: «از اسم پارسا خوشم میآید، مرا به این نام معرفی کنید.»
وضع زندگیام خوب بود و در کار خرید و فروش مواد غذایی بودهام اما یک دفعه بدبیاری آوردهام و نتوانستم پول بارها را پرداخت کنم و زندانی شدم
پارسا از وقتی که کودکی ۱۱ ساله بود، در نانوایی پدرش شروع به کار کرد تا بتواند خودش خرجش را درآورد و از همان زمان در پی کار و تلاش بوده است. با حسرتی در کلامش میگوید: وضع زندگیام خوب بود و در کار خرید و فروش مواد غذایی بودم اما یک دفعه بدبیاری آوردم و نتوانستم پول بارها را پرداخت کنم و زندانی شدم و بقیه افرادی که نزدشان چک داشتم هم یکی یکی شکایت کردند، خانه و ماشین و مغازهام را فروختم اما بدهیام صاف نشد و حالا دو سال است که اینجا هستم و چون وثیقه ندارم به مرخصی هم نرفتهام؛ زندانی شدنم پولی برای طلبکارها نمیشود و هر روز که اینجا هستم، بدهکاریم هم افزایش مییابد، اگر بیرون باشم میتوانم کار کنم و قرضم را ادا کنم.
سری به تأسف تکان داده و ادامه میدهد: مستحق زندانی شدن نبودم. در زندگیام اهل هیچ کار خلافی نبودهام و در اینجا هم باز سرم به کار خودم است و دنبال زندگی سالم و بیخطر در زندان هستم اما دلتنگ بیرون هستم و از نظر روحی دوست دارم در خانه باشم، بزرگ شدن دخترم را ببینم، پول هم ندارم که وکیل بگیرم تا از زندان آزاد شوم. کاش کسی باشد که کمک کند تا باز به خانه برگردم و هر کسی که کمکم کند تا آخر عمر مدیونش هستم و هر کاری جز خلاف از من بخواهد، برایش انجام میدهم.
هر روز زندان به سالی میگذرد و برای آنها که دنیای بیرون آنها را فراموش میکند، هر ثانیه قرنی است جانفرسا و در این فراموشیها، درد فراموشی و طرد خانواده سختترینهاست چرا که علاوه بر غم تنهایی و سرشکستگی، دل آدمی نیز میشکند و این دلشکستگی در حرفهای پارسا پیداست و هر بار که درباره موضوعی حرف میزند، باز دوباره به رفتار سرد و طرد همسرش باز میگردد و میگوید: در این دو سال تنها یکبار همسر و دخترم به ملاقاتم آمدند، آنهم به خاطر مراسمی که در زندان بوده است. همسرم نه فقط به ملاقاتم نمیآید که جواب تلفنهایم را هم نمیدهد و نمیتوانم با دختر ۹ سالهام هم حرف بزنم. درست است که من اکنون زندانی هستم اما قاتل و سارق نیستم، تنها بخاطر بدشانسی مالی اینجا هستم و چنین رفتاری با من شایسته نیست؛ انگار همسرم همه محبتها و روزهای زحمت و کارم را فراموش کرده است.
اکنون پارسا در زندان، روزهایش را با پخت نان در نانوایی زندان میگذراند و مراقب داخل اتاق مصاحبه هم از رفتارش تعریف میکند؛ اینکه آنقدر بلندی طبع دارد که برای دیگر افراد زندانی که توانایی خرید حتی یک بیسکوئیت را هم ندارند، غذا میخرد و به افراد ضعیفتر کمک میکند و خود پارسا میگوید: خودم به خاطر پول اینجا هستم اما اگر ۵ میلیون در حسابم داشتم، میتوانستم اینجا دو نفر را از زندان رها کنم و حتماً این کار را میکردم.
گاهی خود شاکیان میتوانند معجزه زندگی افراد زندانی باشند، زمانی که بخشی از مال خود را میبخشند و یا از شکایت خود صرف نظر میکنند و برای پارسا امروز، به برکت ماه رمضان، روزنه امیدی ایجاد شد، چرا که در میان تمام ناراحتیهای زندانی بودن، یکی از شاکیان، بدون هیچ اقدامی از طرف او و بدون دریافت هیچ پول و قید و شرطی، رضایت داده و از شکایتش صرف نظر کرده بود.
حامد ابراهیمی، مدیر انجمن حمایت از زندانیان قائمشهر، سوادکوه و جویبار، با اشاره به مراسم گلریزان برای آزادی زندانیان، توانایی رفع نیاز نیازمندان را فرصت و لیاقت میداند و میافزاید: معجزه زندگی دیگران باشید تا دیگران معجزه زندگی شما باشند.
من که میدانم آزاد هستم، هرگاه که به زندان میروم تا یک روز را با زندانیان باشم، آنجا را دلگیر می یابم و غروب اذان زندان، بسیار دلگیر و شکننده است
وی با بیان اینکه لحظات زندان بسیار سخت و شکننده است، ادامه میدهد: من که میدانم آزاد هستم، هرگاه که به زندان میروم تا یک روز را با زندانیان باشم، آنجا را دلگیر می یابم و غروب اذان زندان، بسیار دلگیر و شکننده است.
ابراهیمی تقارن مراسم گلریزان برای زندانیان حوزه غیرعمد و ماه رمضان را تلفیق مسائل اعتقادی با امور اجتماعی و اخلاقی عنوان میکند و میافزاید: هیچ کسی این کار خیر را نمیبیند و به خاطر حفظ آبروی زندانی و خانوادهاش، کسی نمیتواند با آنها عکس یادگاری بگیرد و این حرکت، میدان مانور برای کسب شهرت نیست اما تلاش کنیم در جایی که کسی جز خدا ناظر ما نیست، کاری برای کسی انجام دهیم.
وی با بیان اینکه برخی افراد صد میلیون تومان بدهی دارند، اما با ده میلیون تومان آزاد میشوند و میتوانند در بیرون کار کنند و بدهی خود را پرداخت کنند، افزود: این امر نیازمند همت همه است تا کاری ماندگار انجام دهیم و در پایان کار همه احساس آرامش کنیم.
مدیر انجمن حمایت از زندانیان قائمشهر، سوادکوه و سوادکوه شمالی با اشاره به برگزاری مراسم گلریزان سوادکوه و سوادکوه شمالی در ماه رمضان، در رابطه با درآمد حاصل از مراسم گلریزان، گفت: توجه ما به همه خانوادههای زندانیان است، چرا که خانواده جرمی نکرده و در عین حال، به زندانیان حوزه غیرعمد نیز کمک میکنیم.
ابراهیمی با اشاره به وجود تهدیدات جدی که خانواده زندانیان با آن مواجه هستند، بر اهمیت تلاش برای آزادی حتی یک نفر تأکید میکند و میگوید: این خانوادهها که به خاطر عدم حضور سرپرست در سختی هستند، اگر از سمت ما ناامید شوند، دست خود را به سمت نااهلان دراز میکنند و به بیراهه کشیده میشوند و از این رو بر ما است تا از آنان حمایت کنیم.
زندان یعنی طرد از اجتماع، از هم پاشیدن کانون خانواده، دوری از فرزندان و والدین، از دست دادن آبرو و اعتبار و تمام ساعاتی که آدمی وقت دارد تا به این از دست دادنها بیاندیشد و اینگونه است که حتی اگر در زندان با همبندیها دوست شوی، شبنشینی بروی و بخندی، باز غمی بزرگ و روحی آزرده در پس هر لبخند پیداست و در این میان، برای آنان که با جرایم غیرعمد و مالی غیرکلاهبرداری به زندان افتادهاند، دردها صدچندان است.
در این میان، فرهنگ نوع دوستی مردم مرهمی بر این درد است. گلریزان رسم کهن و نماد فرهنگ فتوت و جوانمردی ایرانیان است و برای زندانیان دیه جرایم غیرعمد، روزنه امیدی به نام گلریزان وجود دارد و پارساها چشم انتظار دستان معجزهگری هستند که گره زندگیشان را بگشاید.
نظر شما