به گزارش خبرگزاری مهر، تأثیر پیتر برگر بر جامعه شناسی، سترگ، استثنایی و ویژه بوده است. وی خصوصاً در دو حیطه ممتاز شناخته میشود: یکی در برداشت پدیدارشناختی از زندگی اجتماعی و دیگری در زمینه دین و سکولاریزاسیون. برگر در عین تعریض و ناخرسندی از ویرانی زندگی معمولی و روزمره، در عین حال یکی از چهرههای شاخصی است که گسترش سکولاریزاسیون را فرجام گریز ناپذیر مدرنیزاسیون میشمرد. مع الوصف، در کتاب «قرن مسیحی» (۱۹۹۷) مدعیست که اغلب جهان امروز نه تنها سکولار نیست، بلکه بسیار هم دینی است.
توماس لوکمان با تاکید بر «زندگی روزمره و امر زیسته» (every day life and the lived)، «میان ذهنیت تأملی» و «ارتباط در زندگی روزمره» معتقد است که دین، زیر بار تأثیرات ویرانگر مدرنیت و سکولاریزاسیون، نقش تلفیق گر و یکپارچه کننده خود را در زندگی روزمره و حوزه عمومی از دست داده است. جامعهای که بیش از پیش تمایز یابد و تقسیم کار در آن افزوده شود، تکه تکه میگردد و زندگی روزمره، نقش خود را برای ایجاد معنای یکپارچه زندگی را ازدست میدهد. زندگی به مثابه یک کل معنادار تکه پاره میشود. در کتاب «دین ناپدید: دگرگونی نمادها در جامعه صنعتی» (۱۹۶۳) او نشان میدهد که چگونه دریک جامعه صنعتی، جنبههای دینی تجربه انسانی از حوزه عمومی رانده میشود و به درون زندگی خصوصی و گاه ضمیر درونی فرد به انزوا میروند.
ابر کتاب «برساخت اجتماعی واقعیت» یکی از درخشانترین متون جامعه شناسی است که نظر به انطباق نویسندگان با درسگفتارهای آلفرد شوتس، از جمله منابع کلاسیک جامعه شناسی محسوب میشود. «بیست و چهار تز»، حاشیه نگاری به این کتاب، با توجه به سبک نگارش که به سبک آیرونی و مطایبه گون کتاب اصلی نزدیک است، در نوع خود نخستین حاشیه نگاری از این دست محسوب میشود و حائز عنصر تازگی و نوآوری است.
«آنچه مهم است، این است که چطور ما زندگی اجتماعی را تجربه و التفات میکنیم، باید نحوه واقعیت تلقی شدن یک «واقعیت» را در جریان یک تجربه میان ذهنی و مفاهمهای و اجتماعی شکل میگیرد، ابقاء میشود و دگرگونی میپذیرد. اعتبار نهایی این «واقعیت» و «شناخت» این واقعیت، نه موضوع بحث است، و نه قابل بررسی است، چرا که همانطور که هوسرل مدلل کرد، این پرسش، پایهای خارج از دوگانه موهوم سوژه/ابژه ندارد. آنها دو «اعلام جنگ» (marching order) علیه جامعه شناسی مدرن دارند. از یک سوی، ایده دورکیم، در مورد شیئیت واقعیت اجتماعی را هدف قرار میدهند، و از سوی دیگر، ادعای وبر در مورد سوبژکتیو بودن همه واقعیتهای اجتماعی و تاریخی را ویران میکنند.»
در واقع آنها میخواهند ریشههای جامعه شناسی کلاسیک را از طرح پرسشهای غیرانضمامی راجع به واقعیت اجتماعی عینی که به طرز تصنعی از ذهنیت منفک شده است بتابانند و به سمت یک برداشت پراگماتیک تر، انضمامی تر و زیسته تر از «واقعیت» پیش ببرند. «واقعیت» اجتماعی بدان سان عینی نیست که تحلیلگر اجتماعی از بالا به آن نگاه کند و آن را مانند شیء جدا از خود مورد تحلیل قرار دهد.
نظر شما