در واقع این بستر که قرار بوده به عنوان فضایی برای ایجاد حس نوستالژیک قهرمان فیلم نسبت به گذشته و نقبی به فجایع این حادثه کارکرد پیدا کند در کنار خطوط فرعی متعدد فیلم به حاشیه رفته است. به این ترتیب آنچه بیش از هر چیز در ذهن مخاطب میماند روایتهایی کوتاه و فرعی از مقاطع میانی است نه خط سیر حرکت قهرمان به سوی ریشههایش که باید نمادین شود.
قهرمان فیلم یک جراح ماهر ایرانی به نام بهمن پارسا (نوشیر) است که در آلمان زندگی میکند و شرایط به گونهای چیده شده تا بازگشت او به وطن به بهانه تخصصاش باشد و قصه هر چه سریعتر بر مسیر طراحی شده قرار بگیرد. فیلمساز ابتدا تصویری از نوع زندگی و روابط وی در آلمان ارائه میدهد تا به نوعی معرفی ابتدایی شخصیت همراه با زبان سینما انجام شود.
به این ترتیب بخشی از زندگی ناموفق وی که منجر به جدایی از همسرش شده، رابطه سرد و خشک با دخترش، موقعیت حرفهای مناسب او، تراکم برنامههای کاری که در گفتگو با منشی برجسته شده و ... مواردی هستند که در روایت این مقطع به تصویر درآمدهاند. کارکرد دیگر این بخش ارائه تصویری است که در تعامل یا حتی تضاد با محیط و روابط جدید او قرار میگیرد.
بهمن پارسا با این پسزمینه عازم ایران میشود، اما واقعیت این است که برای آمدنش دلیل محکم ندارد. همانطور که خودش هم اشاره میکند "نمیدونم واسه چی اومدم". در واقع تقاضای دوست قدیمی پدرش (قنواتی ـ انتظامی) برای انجام عمل جراحی یکی از نزدیکانش که آخرین گلوله جنگ ایران و عراق را در سینه دارد، نمیتواند از جهت منطقی به این پرسش پاسخ دهد.
البته به نظر هم نمیآید فیلمساز دنبال ارائه پاسخ منطقی به این پرسش باشد و وجه معنایی و درونی این کشش و بازگشت به وطن با بهانههای کوچک و حتی سست از جهت مفهومی اهمیتی بیشتر داشته است. از لحظه ورود به ایران آنچه فیلمساز از نگاه پارسا برجسته میکند، تفاوتهاست: تفاوت نام خیابانها، تفاوت بوقها و حتی تفاوت عشقها و عاشق شدنها.
به علاوه وی آشکارا میکوشد نظرهای انتقادی خود را در قالب حرفهای افرادی که در مواجهه با پارسا قرار میگیرند به نوعی پررنگ کند. اشاره به مسائل هستهای ایران و منطق پرداختن به جنگ در موقعیت فعلی از مواردی است که هر چند پرداخت آنها برخاسته از نگاه فیلمساز است، ولی در اجرا شکل هنرمندانه پیدا نکرده و تبدیل به آیتمهایی شعاری شده است.
قاطعیت نداشتن پارسا تا جایی میتواند ناشی از تغییر محیط و استقرار در مناسبات تازه و متفاوت با تجربیاتش باشد. در واقع همین حس است که با وجود میل باطنی و بدون تصمیم قطعی او را به بم و نخلستانهای پدر میکشاند تا این بار آگاهانه دنبال عشق کودکی برود و در این جستجو که بیشباهت به بازکردن چاههای خشک نیست، بفهمد مادرش عشق فردی دیگر بوده است.
در واقع نکته مهم در روایت این قصهها که عرض مسیر حرکت و سفر اهمیتی خاص دارد، چگونگی رسیدن به نقطه پایان است نه صرفاً کیفیت آن نقطه. فیلمساز هم برای سریعتر رسیدن به مقطع سفر با پرداختی ساده علت اصلی آمدن پارسا به ایران را حل میکند تا با بیرون آمدن گلوله از سینه بیمار، عمل و بیمار به حاشیه بروند و پیشنهاد سفر به بم از طرف قنواتی سفر را آغاز کند.
این مقطع با اتفاقها و افراد مختلف شکل میگیرد تا شخصیت پارسا تاثیرپذیر شود. در همین بخش تعدد قصههای فرعی به نوعی به تمرکز لازم برای جهت دادن به حرکت قهرمان لطمه زده است. در این میان فلاشبکهای او از گذشته در کنار خطوط فرعی چون خط قصه راننده و نامزدش، همبازی دوران کودکی، عشق قدیمی به مینا و زلزله بم و حواشی آن طرح شده است.
حتی قصه حاشیهای زنی که توهم زنده بودن کودکش را دارد و با آنها همسفر میشود نیز در این مقطع به تصویر کشیده شده تا سیر صعودی رویکرد به قصههای فرعی برجستهتر شود. "مینای شهر خاموش" هر چند از معدود آثاری است که زلزله بم را در سیر دراماتیک داستان لحاظ کرده، اما این بخش در خطوط فرعی متعدد گم شده و نمیتواند اهمیت و تأثیرگذاری لازم را ایجاد کند.
"مینای شهر خاموش" که در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر توانست چند جایزه و نامزدی را از آن خود کند، درباره بازگشت دکتر بهمن پارسا بعد از 33 سال از آلمان به ایران است. او با یکی از دوستان قدیمی پدرش و رانندهای جوان به زادگاهش بم میرود و در طول سفر برای او و همراهانش اتفاقهایی میافتد.
آرمین هوفمان، محمد فرخمنش و رضویان فیلمنامهنویسان، داریوش عیاری، محمدرضا سکوت و کلاوس بوس دسانتس مدیران فیلمبرداری، فرامرز هوتهم تدوینگر، داریوش تقیپور موسیقی، محمد قومی طراح چهرهپردازی، یدالله نجفی صدابردار، سیدمحمد موسوینژاد صداگذار و عزتالله انتظامی، شهباز نوشیر، صابر ابر و مهران رجبی بازیگران فیلم هستند.
"مینای شهر خاموش" از چهارشنبه دوم مردادماه در گروه سینمایی آزاد اکران شده است.
نظر شما