به گزارش خبرگزاری مهر، نگاه فرهنگی نسبت به موضوعات اجرایی که اساسا فرهنگی نیستند از جمله مباحثی است که در عین اهمیت، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. برای بررسی رویکردهای لازم برای تحقق این حجت الاسلام علیرضا پیروزمند استاد حوزه و دانشگاه و مولف کتاب «مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی» گفتوگویی با پایگاه فرهنگ سدید داشته که مشروح آن به شرح زیر است:
*یکی از مهمترین مسائل فراموش شده در حوزه فرهنگ و ابعاد مختلف آن، نبود نگاه و رویکرد راهبردی در این زمینه است. این موضوع به ویژه در مباحث اجرایی از جمله صنعت چندان مورد توجه قرار نگرفته است. به نظر شما مبانی لازم برای اتخاذ یک رویکرد راهبردی صحیح فرهنگی در حوزههای صنعت، تجارت و خدمات چیست؟
در این موضوع مبنا را به دو معنی میتوان در نظر گرفت. اگر منظور از داشتن مبنا، ملاکداری باشد؛ داشتن مبنا برای این کار ضرورت دارد. مانند اینکه میدانیم حرص در فرهنگ اسلامی مضموم و اعتماد به برادر مومن و یا قناعت ممدوح هستند.
البته مبناداری را به یک معنی دومی هم میتوان در نظر گرفت و آن داشتن نظریه فرهنگی است. نظریه فرهنگی در خصوص اینکه فرهنگ اساساً چیست، چگونه پدید میآید و چگونه تغییر میکند در متن و بطن خود یک تحلیل و دیدی به ما میدهد. فارغ از اینکه در موضوع اقتصادی دنبال شود یا در هر یک از موضوعات اجتماعی، علمی، سیاسی و یا خود موضوع فرهنگی دنبال شود.
این حرف قابل تکرار است که شما بر اساس چه نظریه فرهنگی رصد فرهنگی میکنید؟ از فرهنگ چه میدانید؟ نشو و نمای فرهنگ را به چه میدانید؟ عوامل دخیل در شکلگیری و تغییرات فرهنگی را چه میدانید. نقش دین را در فرهنگ چه میدانید؟ و عواملی از این دست. اگر این حرف را بیشتر بشکافیم سر از این در میآوریم که مبنای انسان شناسی، جامعه شناسی و دین شناسی موثر بر فرهنگ شناسی شما چیست؟ بنابراین، نظریه فرهنگی که میتواند برای رویکرد فرهنگی داشتن به موضوعات یک مبنا باشد، خود نیز در جای خود مبنا دارد و نظریههای فرهنگی مبتنی بر انسان شناسی، جامعه شناسی و دین شناسی شکل میگیرد.
* آیا لازم است نظریه فرهنگی هم داشته باشیم تا بتوانیم رویکرد فرهنگی به مسائل داشت؟
به نظر من این نیز اگر موجود باشد خوب است ولی نباید معطل آن شد. اگر کسی ملاک داشته باشد با آن میتواند وارد میدان شود و به عبارتی تلاشهایی را سامان دهد. ولی لازم است در کنار این و به موازات این، نسبت به نظریه فرهنگی هم آگاهی حاصل شود، ولو نه اینکه خود شخص بخواهد سالیانی روی این مساله وقت بگذارد و نظریه فرهنگی در بیاورد و بعداً مطالعه و کار فرهنگی انجام دهد.
میتوان از ادبیاتی که مرتبط با نظریه فرهنگی تولید شده و کارهایی که انجام شده استفاده کرد و تصور من این است که محتوای تولید شده به قدری هست که بتواند پایهای برای کار در موضوعات خاص مثل موضوع فرهنگ در صنعت، تجارت و خدمات باشد. گرچه این موضوع از موضع خودش بحث نوپایی است و قابل ادامه و استمرار نیز هست.
*در خصوص رویکرد فرهنگی به حوزههای صنعت، تجارت و خدمات توضیح بیشتری بفرمایید.
رویکرد فرهنگی به حوزههای صنعت، تجارت و خدمات و محاسبه ملاحظات و تاثیرات فرهنگی در این حوزهها مستلزم این است که ابتدا بدانیم رویکرد فرهنگی و ملاحظات فرهنگی در خصوص پدیدههایی که علی الاصول فرهنگی نیستند و اقتصادی هستند، یعنی چه؟ و میخواهیم چه بکنیم. وقتی بدانیم چه کار میخواهیم انجام دهیم این که با چه پیش نیازی میتوانیم این کار را انجام دهیم بهتر مشخص میشود. در چنین شرایطی به عنوان یک عامل و عنصر بیرونی به این حوزهها نگاه میشود و میگوییم که میخواهیم رویکرد فرهنگی به این حوزهها داشته باشیم و باید بدانیم که این رویکرد فرهنگی و انجام محاسبه تأثیرات فرهنگی آن موضوع، یعنی چه؟
برای رویکرد فرهنگی در این حوزهها، از دو منظر که هر دو هم باید با هم جمع بشوند این ملاحظه لازم است، معمولاً اولی زودتر هم به ذهن میآید.
اولاً: آثار و پیامدهای فرهنگی الگوی صنعتی و نحوه تجارت و بازار خدماتی که ما داریم چیست؟ یا به طور خلاصه تاثیر صنعت، تجارت و خدمات بر فرهنگ چیست؟
ثانیاً: این ساختار مبتنی بر چه فرهنگی اتفاق افتاده و شکل میگیرد یا به طور خلاصه تاثیر فرهنگ بر صنعت، تجارت و خدمات چگونه است.
پس به طور خلاصه در اینجا رویکرد فرهنگی یعنی اینکه میخواهیم تأثیرات پیشینی و پسینی فرهنگ را بر صنعت تجارت و خدمات ببینیم و بررسی کنیم. این دو گرچه تاثیر و تأثر دارند ولیکن لزوماً یکی نیستند.
*اشاره ای به الگوی صنعتی و الگوی کسب و کار داشتید، لطفاً بفرمایید ارتباط بین این الگوها با مقوله فرهنگ چگونه شناخته میشود؟
ابتدا باید بررسی شود که آیا اصلاً ما الگوی توسعه صنعتی داریم یا خیر؟ باید شناسایی کنیم که اگر چنین الگویی داریم این الگوی صنعتی مبتنی بر چه پیش فرض فرهنگی شکل گرفته است، ولو این پیش فرضها نانوشته یا وارداتی باشند. این الگوی صنعتی ولو وارداتی باشد برای اینکه بتواند کار بکند و برای اینکه چرخ اقتصاد در این الگو بچرخد، پیش فرض طراحان این الگوی صنعتی این بوده است که انسانهای صنعتگر در نقشهای مختلف مثل کارگر، کارفرما یا سرمایهگذار که در حال کار در این عرصه هستند باید چه فرهنگ کسب و کاری را پذیرفته باشند تا این چرخ بچرخد؟
کارفرما باید نگاهش به کارگر چه باشد تا این صنعت کار بکند؟ کارگر باید نگاهش به کارفرما چه باشد؟ و نگاه هر دوی اینها به مشتری باید چگونه باشد؟ وقتی میگوییم مبتنی بر چه فرهنگی نظام صنعتی پایهگذاری شده است باید در نگاه اول، چنین سؤالاتی را از خود بپرسیم.
نگاه دوم این است که این بر اساس هر فرهنگی که هست، چه بدانیم و ندانیم؛ به آن توجه داشته باشیم یا توجه نداشته باشیم؛ در این نظام صنعتی، وقتی که به فرض صنعت متمرکز فناوری اطلاعات (IT) یا فناوری نانو به داخل یک کشور میآید چه تاثیرات فرهنگی را بر روی جامعه بر جای میگذارد؟ یعنی چه تغییراتی را در نوع رفتار مردم ایجاد میکند؟ مشتریان این محصولات چه تغییرات رفتاری را میپذیرند؟ نمونه واضح آن تلفنهای هوشمند است که در دست همه ما قرار گرفته و باعث تغییرات بسیاری شده و میشود.
نکته دوم این است که این تاثیرگذاری برای اینکه مطالعه شود و یا اینکه واقع شود )محقق شود)، چگونه قابل رصد است؟ مطالعه برای وقتی است که ما کنشگر فعال نیستیم، بلکه منفعل و تماشاگر صحنه هستیم. یک تاثیر پذیری از فرهنگ و تمدن غرب اتفاق افتاده است و ما هم خیلی در آن دخیل نبودهایم و آگاهانه نبوده و الان هم بخشی از آن در اختیار ما نیست. ولی حداقل باید بفهمیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
محقق شدن برای وقتی است که ما میتوانیم فعالانهتر وارد صحنه شویم. فرهنگ مطلوبی را برای خود پیشبینی کنیم و بگوییم که این فرهنگ مطلوب را میخواهیم محقق کنیم و فرهنگ مطلوب ما وقتی که میخواهد در چرخه نظام صنعتی و نظام خدماتی بچرخد چگونه قابل چرخش است و برای تحقق خود در چه دنیایی باید جریان پیدا کند تا بتواند محقق شود؟
*چگونه میتوان تاثیرات فرهنگ بر صنعت و بالعکس را مدیریت کرد؟
برای فهم این مسأله باید اجزای تشکیل دهنده صنعت، تجارت و خدمات را کالبدشکافی کرد. به عنوان مثال در فضای تجارت عوامل متعددی نقش آفرینی میکنند. صادر کننده، وارد کننده، مشتری و بازار جهانی، یک نظام حقوقی هم وجود دارد که از این تجارت پشتیبانی میکند. در خود نظام حقوقی یک نظام ملی داریم و یک نظام بین الملل، یک سری سازمانهای ملی داریم و یک سری سازمانهای بینالمللی. یک نظام پولی پشتیبانی کننده داریم که با پرداخت وام آن تجارت را ضمانت میکند. یک بحث تبلیغات دارد، همچنین بحث زیرساختهای ارتباطی و تجارت اینترنتی و بین المللی مطرح است. اگر قرار است تاثیر فرهنگی چه توسط فرهنگ رقیب چه تاثیرگذاری فرهنگی توسط فرهنگ ملی و اسلامی را در این عرصه بدانیم، برای اینکه بتوانیم رصد کنیم باید این موارد را بشناسیم، چون تاثیرات قاعدتاً باید از بعضی یا همه این مجاری اتفاق بیافتد.
اگر توجه داشته باشیم که تک تک این عناصر دارای بعد فرهنگی نیز هستند و برای مثال، نظام پولی یا نظام مالی بعد فرهنگی دارند. قوانین صادرات و واردات و ساختار تجارت و قوانین موضوعه بعد فرهنگی دارند. به این صورت، تا آنجایی میدان دید پیدا میشود که عناصر و مؤلفههای دخیل در هر یک از این چرخه ها را احصاء کرده و یک پیوست فرهنگی برای هر یک قرار داده، محاسبه کرده و آن را قابل پیوست نگاری فرهنگی میکنیم. مولفههای فرهنگی هر یک از این اجزاء و آثار فرهنگی آنها چیست. حامل چه فرهنگی میتواند باشند؟ و این فرهنگ را چگونه میتوانند به جامعه و مخاطبینی که در ارتباط آنها قرار میگیرند تزریق کنند؟
نظام موضوعات هم از همین جا زاییده میشود. رویکرد فرهنگی و پیوستنگاری فرهنگی نسبت به اجزاء یعنی اینکه وقتی میخواهید وارد این عرصه بشوید از کلان تا خرد باید بتوانید رصد فرهنگی کنید. هم مبانی (خاستگاه) فرهنگی هر فعل و انفعال و هم پیامد آن را، هم کل و هم جزء را. نه باید جزء نگری انسان را از کل نگری غافل کند و نه اینکه کل نگری مانع این شود که به داخل برویم.
شناخت اجزاء قدم اول است. قدم دوم (که سختتر است) این است که ببینیم این اجزاء در پیوند با هم چگونه کار میکنند. این سه مقوله صنعت، تجارت و خدمات، سه مقوله کاملاً به هم پیوسته هستند. یعنی در نهایت نه تنها باید همه صنعت و همه تجارت و همه خدمات را با هم ببینید. صدها یا هزاران قلم تجارت فقط در مقوله تجارت هست. در صنعت و خدمات هم این طور است. هم باید تفکیک کنیم و هم ترکیب و پیوند همه را با هم ببینیم.
سد بزرگی در نظام تجارت و نظام کسب و کار وجود دارد خصوصاً الان که جهانی شده است و آن پیوستار هماهنگ و به هم پیوستهای است که در این نظام همدیگر را تأیید میکند و نمیتوان با ترمیم یک گوشه از آن انتظار تغییر داشت.
ما مهمترین آسیب را زمانی میخوریم و خورده ایم که این پیوستگی را نمیبینیم، پیامد فرهنگی را در این پیوستگی نمیبینیم و در نتیجه اعتماد میکنیم و با خوشبینی برخورد میکنیم. یک نسل میگذرد و بعداً آثار فرهنگیاش به بار میآید.
نظر شما