سه سال و 21 روز پسرم درگیر اعتیاد بود، خواب دیدم، به امام رضا (ع) توسل کردم که اگر پسرم به حالت عادی برگشت، هر معتادی که گوشه خیابون دیدم را درمان کنم و براش خرج کنم. پسرم به هر نوع ماده مخدری معتاد شده بود، جوری که کاملا از برگشت آن قطع امید کرده بودیم.
این جملات را "همایون نوروزیان" مدیر کمپ ترک اعتیاد همای رحمت شهرستان شهریار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، می گوید.
نوروزیان به همراه همسرش از سالی که پسرش "مهدی" برای همیشه اعتیاد را ترک کرد، به فکر درمان معتادان و راه اندازی کمپ ترک اعتیاد افتاد و امروز با حضور بیش از 400 رهجو در مرکز، سرحال تر از گذشته و با انرژی مضاعف تمامی این افراد را پسران خود می داند.
در ابتدای ورود به کمپ ترک اعتیاد همای رحمت، تمامی رهجویان جور دیگری به ما خبرنگاران نگاه می کردند، اما بعد از گذشت چند دقیقه در یک جمع صمیمی درد دلهای چند ساله خود را به زبان آوردند.
زمانی که خبرنگاران، نوروزیان و همسرش و چند تن از رهجویان در کارگاه کفاشی مشغول صحبت بودیم، بچه های مرکز که سن هرکدام از 30 سال بالا نمی رفت، یکی یکی به جمع ما پیوستند.
میانگین سنی معتادان روز به روز کاهش می یابد/ اکثر رهجویان زیر 25 سال
نوروزیان می گوید: کلیه خدمات این مرکز رایگان است و کسی به خاطر نداشتن پول، از این مرکز رانده نمی شود، کلیه اموال این مرکز نذر امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) است.
وی ادامه می دهد: از سال 86 تاکنون دو هزار و 500 رهجو در این مرکز ثبت نام کردند و تا امروز بیش از هزار و 400 نفر به طور کامل بهبود یافتند و به خانه های خود بازگشتند و مشغول کار شدند.
در این میان "احمد" 31 ساله که نوروزیان را با لفظ "حاج آقا" و گاهی اوقات "بابا" صدا می زند و به قول خودش پسر حاج آقا است، رو به ما می گوید: مهم ترین هدف حاج آقا بهبودی بچه هاست.
یکی از رهجویان 63 ساله، دیپلمه و استاد عکاسی هم امروز بعد از چهار ماه پاکی رفت زیارت حرم عبدالعظیم حسنی و سر خاک زنش. این معتاد رو حاجی از گوشه خیابون تو شهرری پیدا کرد و به کمپ آورد.

تزریقی تمام عیار بودم/ مشکل من بی خدایی بود
احمد در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، از جشن نامزدیش که دوم عید برگزار شد با خوشحالی یاد کرد و گفت: "حاجی زندگی دوباره به ما بخشید، ما رو از تو خیابون جمع کرد آورد اینجا، الان ما اینجا مشکل نداریم، حاجی ما رو حمایت کرد، قبلا حتی اعضای خانواده هم من رو قبول نکردند، یه روزی هیچ جایی من رو پذیرش نمی کردند حتی وقتی رفتم نیروی انتظامی بهم گفتن تو لیاقت زندان رفتن هم نداری و امروز تمام اموال و کلیدهای گاوصندوق بابا دست منه."
احمد می گفت: تنها مشکل ما درد بی خدایی بود که الان خدا رو داریم، جوری حمایت می شیم که اصلا دوست نداریم که حتی یک لحظه به دوران اعتیاد برگردیم، مگر ما چه گناهی کردیم، جز اینکه به دلیل نداشتن یکسری امکانات و وجود خلاء هایی تو زندگیمون افتادیم تو دام این بلای خانمان سوز.
به خدا ما آدمای بدی نیستیم...
احمد در ادامه گفت: درسته که معتاد تنها تابلوییه که هر بی سوادی می تونه بخوندش ولی به خدا ما آدمای بدی نیستیم، چرا تو جامعه یه جوری به ما نگاه می کنن، به ما کار نمی دن، می گن معتاد حق نداره زن بگیره... اما باید اشخاصی مثل حاج آقا بیایند و دست من و امثال منو بگیرند، کمکمون کنند. اون موقع که معتاد بودم یادم می یاد دعای شبانه روزی مادرم این بود که بری زیر تریلی، ناراحت بود، گریه می کرد، اما الان از خوشحالی گریه می کنه."
او می گفت: من کسی بودم که وقتی طناب دار رو به گردن انداختم، پاره شد. رفتم بهشت زهرا تزریق کردم، در حال مرگ بودم که افتادم توی یه قبر خالی، ساعت 10 شب نگهبانها پیدام کردن. اما الان اینقدر امید به زندگی دارم که می خوام هر معتادی که می بینم رو بهش کمک کنم.
تمام بچه هایی که در اون لحظه در جمع ما بودند، همصدا حرفهای اونو تایید کردند.
همسر آقای نوروزیان که می توان از نگاهش خوند که از حرفهای احمد یاد دوران اعتیاد پسر خودش افتاده، با ابراز خوشحالی اش برای بهبودی و جوانه زدن امید به زندگی این جوونها با اشاره به ناصر یکی از رهجویان گفت: " ناصر یکی از بهترین کفاشهاست که بهترین کشف زنونه را تولید می کنه، باید به این جوونها کمک کرد و بهشون کار داد تا با حضور در جامعه دوباره به دام اعتیاد نیفتند.
35 سال و 250 ماه سن آقای نوروزیان! / 500 پسر دارم
وقتی یکی از خبرنگاران با خنده درباره زندگی شخصی همایون نوروزیان می پرسد، وی با خنده های همیشگی اش در جواب می گوید: اهل ایلام، دارای سه پسر و یک دختر و سن 35 سال و 250 ماه! ، در گذشته مدیرکل بهزیستی ایلام، فرماندار دوران جنگ بودم.
نوروزیان ادامه داد: من الان نزدیک 400 - 500 تا پسر دارم، به خدا وقتی تک تک اینارو نگاه می کنم انگار بچه های خودم رو دیدم، اصلا گاهی فرزندان خودم از یادم می روند.
خبرنگاران هم معتاد خبر هستند/ شوخی بیجا، دروغ و ناسزا ممنوع
در این حین روابط عمومی مرکز با خنده رو به جمع گفت: من به این نتیجه رسیدم که خبرنگاران هم به نوعی معتاد هستند اما معتاد به خبر!
وی ادامه داد: در هر کاری اگر عشق باشد، غیرممکن به ممکن تبدیل می شود و می توان از پس آن کار بر آمد.
طبق گفته مسئولان این مرکز، شوخی بیجا، دروغ، ناسزا، استفاده از هر نوع قرص و ... ممنوع است چون تمامی این موارد زمینه ساز اعتیاد و برگشت به آن دوران است در واقع نوعی لغزش در بچه ها به وجود می آورد.

اینجا خدا دست بچه ها را می گیرد
یکی دیگر از رهجویان که خود را "ناصر" معرفی می کند، گفت: "اینجا خدا دست بچه ها را می گیرد، من حضور خدا را حس کردم، اینجا معجزه اتفاق افتاده، یکی از بچه ها لال بود اما به زبون آمد. همیشه می گن جایی که یه مرده زنده بشه، هر نقطه که باشه اونجا قبله گاهه، من هر نقطه اینجا نماز می خونم چون هزاران آدم اینجا از دوباره جوونه زدن و به زندگی برگشتن، اینجا عشق حرف اول رو می زنه، نه زنجیر نه زور. اینجا درد بین همه تقسیم می شه..."
ناصر گفت: حاجی به همراه همسرش می رن با خانواده هامون صحبت می کننن تا اونها رو راضی کنن که ما رو قبول داشته باشن، همین چند وقت پیش بود که زن یکی از بچه ها می خواست طلاق بگیره اما بابا واسطه شد و نگذاشت، الان هم سر زندگی خودشون هستند و دارن زندگی می کنن.
"احمد" که مدتی ساکت بود، یاد دوران اعتیاد و زندان می افتد و می گوید: من وقتی رفتم زندان هیچی بلد نبودم، از این زندان به اون زندان، وقتی اومدم بیرون همه چیز یاد گرفتم، اما وقتی حاجی منو آورد تو این مرکز صدای درونم، نیروی برتر خودم یعنی خدا رو حس کردم، خوندمش تا دستمو گرفت.
بعد از حضور در کارگاه کفاشی، به کارگاه خیاطی رفتیم. اونجا نیز چند تن از بچه هایی که مدتها از ترک و پاک شدنشان می گذشت، مشغول به کار بودند و از وضعیت زندگی و روزگارشان خشنود.
کرمها گوشتی برای بدن مهدی نگذاشته بودند
با ورود به کارگاه خیاطی با "مهدی" 27 آشنا می شویم که از حس قشنگ پاک شدنش می گوید. بنا بر گفته هایش، پنج سال کراک و هروئین مصرف کرده، وقتی به این مرکز آمده به حدی بدنش کرم گذاشته بود که با الکل لباسهایش را درآوردند.
مهدی می گوید: اولش با مشروب شروع کردم بعد تریاک تا پله پله رسید به هروئین و کراک، وقتی به اینجا آمدم همین بچه ها هر روز بدنم را با الکل شستشو می دادن، مطمئنا اگر به بیمارستان می رفتم تا گردن تو الکل فرو می کردنم، اما الان اینجا بعد از پاک شدن مسئول کارگاه خیاطی شدم.
مهدی در ادامه از ارتباط با خانواده اش گفت و کمک به همنوع هایش به خصوص معتادان را از برنامه های آینده اش اعلام کرد.
گشت و گذار در کمپ؛ مرحله اول اتاق سم زدایی

در ادامه با یکی از رهجویان که خود را "ولی - د" معرفی می کند و می گوید که هشت سال پاک است، به بخشهای مختلف کمپ می رویم که در مرحله اول اتاق سم زدایی را نشانمان می دهد.
ولی - د می گوید: افرادی که در این اتاق نگهداری می شوند، کسانی هستند که تازه به کمپ آمده اند و چند روز از استفاده نکردن آنها از مواد می گذرد، این افراد مجاز به کشیدن سیگار هستند. افراد در این اتاق از پنج تا 10 روز می مانند تا کلیه سم ها از بدنشان دفع شود. اکثر اینها کراک و شیشه مصرف کرده اند.
در همین حین یکی از رهجویان از داخل اتاق سم زدایی داد می زند و می گوید: من 18سال مواد مصرف کردم از هر نوعش که فکر بکنی و برام خیلی سخته که چند روزه نکشیدم اما تحمل می کنم نا پاک بشم.
اتاق خدمتگذاران؛ آسایشگاه رهجویان؛ آشپزخانه
در ادامه به اتاق خدمتگذاران می رویم، طبق گفته ولی در این بخش رهجویانی که پاک می شوند، به صورت رایگان به دیگر معتادان کمک می کنند تا آنها نیز پاک شوند.
آسایشگاه رهجویان بخش دیگری است که افرادی که پاک شده اند، برای دیگر معتادان جلسات مختلفی را برگزار می کنند تا از تجربیات همدیگر استفاده کنند. بعد از برگزاری این جلسات به جلسات معتادان گمنام می روند.

اتاق بعدی آشپزخانه است، "مهدی" - آشپز کمپ - سنش را 27 سال اعلام می کند و می گوید: 12 سال معتاد بودم، اول با مشروب شروع کردم و بعد به کراک رسید. الان به عنوان آشپز اینجا مشغول به کار هستم.
مهدی از حس قشنگ پاکی و اینکه حتی حاضر نیست یک لحظه هم به دوران اعتیاد و بدبختی آن زمان برگرد، برایمان می گوید.
از چهره مهدی می توان خواند که به قدری از وضعیت فعلی خوشحال است که گویی برای سخن گفتن می خواهد شیوه جدیدی را ابداع کند.
بعد از گشت و گذار در بخشهای مختلف کمپ، در جمع خانواده های رهجویان حاضر می شویم تا ببینیم آنجا چه می گذرد.
یکی می گه، اکبر هستم، 35 - 40 ساله که مواد می کشم از هر نوعش که فکرشو بکنید تریاک، شیره تریاک، هروئین، قرص، و ... اما الان هشت ماهه که پاکم و از دو ماه پیش به عنوان آبدارچی در شرکت حاج آقا مشغول به کار شدم. به خاطر اعتیاد تمام داراییم رو از دست دادم حتی برادر و خواهرهام رو و خانواده م رو و ....
وقتی دیدم تو شیراز نمی تونم از اعتیاد و مهمتر از همه حرف مردم و آبروریزی دوام بیارم، اومدم تهران، چهار سال بود که تو تهران مونده بودم، از بی پولی دست به هرکاری زدم از دود کردن اسپند تا فروش فال حافظ و .... اما مواد کاری با من کرد که دیگه توانایی کار کردن هم نداشتم. آخر سر گوشه خیابان به گدایی نشستم. وقتی حاجی به صورت گذری اومد از جلوم رد شد و یه دو هزار تومانی داد بهم انگار دنیا رو بهم دادن. اما نمی دونستم که چه خوشبختی در انتظارمه...
با پیشنهاد حاجی برای ترک و پاک شدن، فهمیدم که خدا هنوز منو فراموش نکرده، فکرشو نمی کردم که یه روز پاک بشم و بتونم جایی کار کنم.

من، اکبر امروز چیزی برای بخشیدن به حاج آقا ندارم اما فقط دعاشون می کنم...
من برنده ام؛ چون وقتی با دل پاک و ایمان قوی کاری انجام می دهم
اکبر سنش بالای 60 سال بود، گفت: خوشحالم که امروز فردی مفید هستم و ضرری به کسی و جامعه نمی زنم، فردا بعد از سالها به شیراز پیش خانواده ام می روم.
هرکدام از این افراد با امیدی به این مرکز آمده اند تا به زندگی دوباره برگردند و در جامعه پذیرش شوند، وظیفه اصلی مسئولان و خانواده ها در این زمینه استقبال از این افراد است چرا که با اعتماد به نفس بالا موفق به ترک شدند و اگر در جامعه به هر نحو ممکن برای آنها زمینه و بستر مناسب برای فعالیت وجود نداشته باشد، باز در کوچه پس کوچه های اعتیاد گرفتار می شوند.
..............................................
گزارشگر: مهشید رضایی


نظر شما