خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ و ادب: در بخش نخست نقد و تحلیلی با عنوان اصلی «رویشهای شعر معاصر» که با بررسی وضعیت شعر معاصر و جایگاه امروز آن در جامعه ایران در خبرگزاری مهر برگزار شد، میهمانان نشست از جمله اسماعیل امینی و حمیدرضا شکارسری جایگاه امروز شعر را همچون گذشته رفیع ندانستند.
امینی، مخدوش شدن درست و نادرست و لطمههایی که فرهنگ و زیرمجموعههای آن از جمله شعر خورده است، را به دلیل بیتوجهی به نظام تعلیم و تربیت دانست. به زعم وی در این میان دیگر اهمیت شعر تنها یک اهمیت هنری و فانتزی نیست، بلکه اهمیتش تا این حد است که مبنای فرهنگ ما بوده است و وقتی فرهنگ مخدوش شد، همه چیزها هم به دنبال آن مخدوش میشود.
از سوی دیگر شکارسری، ورود نحلههای جدید شعری را عاملی دانسته که شعر را از رسالت تهی کرده و دیگر شاعر را در مقام مصلح، روشنفکر و نخبه اجتماعی نمیبینیم. در نتیجه، شعر آن جایگاه موثر خودش را در حیات سیاسی - اجتماعی و بلکه فرهنگی تا حدی از دست داده و ارتباطش با عرصه فرهنگ که قبلا رابطهای دوسویه بود حال به تاثیر یکسویه شعر از فرهنگ منجر شده است.
سخنان شکارسری درباره تئوریهای مدرن و تاثیری که بر شعر داشتهاند، ادامه این بحث را با سئوالات اسماعیل امینی رقم زد.
امینی: یعنی دیگر در بحث سلیقه و نظر شخصی و فردی، نباید به هویت خود شعر توجه داشت؟ و یا اینکه لازم است جامعه نسبت به زیبایی و هنر حساسیت داشته باشد و در واقع این تشخیص در جامعه وجود داشته باشد که این اثر به لحاظ هنری ارجمند است و این دیگری نیست؟ مثلاً وقتی یک فیلم در کشوری که مردمش نسبت به آثار هنری حساسند، ساخته میشود، آنها متوجه میشوند که این فیلم خوب است و یا بازاری. در حوزه شعر هم مگر میشود از شعر به لحاظ زیباییشناسی حتی فارغ از حرفی که میزند، غفلت کرد؟
شکارسری: شما ما را وارد یک بحث به شدت نسبی میکنید که ممکن است به نتیجه هم نرسد. اگر ما یک دیدگاه ذاتگرایانه به ادبیات داشته باشیم، یعنی بگوییم به نظر من شعر ذاتا این است و ذاتا زیبایی شعر یعنی این، با گروهها و جریاناتی که ممکن است ذات دیگری برای شعر قائل باشند و از دیدگاه دیگری به آن نگاه کنند، دچار دردسر میشویم. اتفاقا ممکن است همان شعرها و آثار ادبیای که بنده و شما برایش هیچگونه ارزشی قائل نیستیم و آنها را حاوی ارزش میدانیم از دیدگاه دیگران ارزشمند باشد و همان چیزهایی که از نظر ما نکات منفی است در نگاه آنها نقاط قوت باشد.
شکارسری، بیابانکی و امینی
امینی: یعنی هیچ معیاری وجود ندارد و میشود یک چیز تقلبی درست کنیم و به جای محصول هنری و ادبی ارائه کنیم؟
شکارسری: نکته اینجاست که تا یک روزگاری، معیارها معیارهایی مشخص و قابل پذیرش برای همه بودند، ولی از یک روزگاری به بعد که چه بخواهیم چه نخواهیم در آن وارد شدهایم، معیارها جای خود را به پسند انسانی دادند که این اتفاق هم از حول و حوش دهههایی که چیزی به نام پساساختگرایی یا پسامدرنیسم در جهان حاکم شد، رخ داد.
از این منظر دیگر برای ساختارهایی که از پیش بوده احترام قائل نیستیم و میگوییم من پساساختم؛ یعنی چیزهایی را روی آن ساختهای قبلی بنا میکنم. از این منظر معیارها کلا عوض میشود و آنگاه چه چیزی جایش را میگیرد؟ همان چیزی که پروتاگوراس قرنها پیش از میلاد گفته که ملاک پسند، پسند انسانی است نه چیز دیگر.
این تمایل به خشونت، رابطههای جنسی افسارگسیخته و تمایلاتی از این دست که نه تنها در کشورهای غربی بلکه در کشورهای جهان سوم هم حاکم شده به این دلیل است که آن معیارهایی که همیشه حاکم بوده و فکر میکردیم ذاتانگارانه و فینفسه باید آنها را قبول کرد، دیگر وجود ندارند. نمیخواهم بگویم این دیدگاه درست یا غلط است، بلکه فقط نگاه توصیفی به آنها میاندازم.
در شرایط جدید، دیگر پسند انسانی مهم است؛ به همین دلیل برخی نحلههای شعر که مثلا در دهه 70 ظهور کردند، ملاکهایی را عامل زیبایی شعر میدانند که از نظر من و شما مضحک است، ولی وجود دارند و از لحاظ تئوری از آنها پشتیبانی و دفاع فکری و فلسفی میشود.
میخواهم بگویم در این قضیه یک نسبیت هولناکی را حاکم میبینیم که ملاک و معیارش فقط پسند انسانی است و از این منظر هر کسی خودش را محق میداند که بگوید پسند من این است. به همین دلیل یکی از نکاتی که اصولاً مدرنیته و جریانهایی که پس از مدرنیته حاکم شده است، بدان تاکید دارند، همین اهمیت فردیت است؛ در حالی که در نگاه سنتی به جهان این فردیتگرایی وجود ندارد و ادبیات هر سرزمینی از جمله ادبیات ما نیز چنین جریانهایی را به خود دیده است.
از یکجایی به بعد که رنسانس است و بعد مدرنیته، فردیت اهمیت پیدا میکند. این فردیت باعث میشود نگاه جزءنگر و عینیگرا بشود و کم کم و هر کسی بگوید پسند من این است و نگاه و برداشتم از هر تئوری ادبی این است پس من این جریان ادبی را دوست دارم؛ چرا ما تا قبل از رنسانس این همه شاخه شاخه در ادبیات نداریم اما بعد از آن ناگهان در هر قرن یک جریان و سپس در هر چند دهه یک جریان داریم و بعد به اینجایی میرسیم که در یک دوره زمانی کوتاه چندین شاخه داریم؟
امینی: ولی بحث من این است که معتقدم همان جریانها هم در داخل خودشان قوانین و نظامی دارند.
شکارسری: قطعا دارند.
امینی: مثلاً وقتی در نقاشی مدرن، آبستره و یا کوبیسم در مقابل سبکهای کلاسیک بروز پیدا میکند، آنها هم در سبک خودشان قواعدی دارند، یعنی اینگونه نیست که من هم قلم بردارم و روی بوم خطهایی بکشم و بگویم این هم به اندازه کار پیکاسو نقاشی است. چرا؟ چون هیچ معیاری نیست و همه چیز نسبی است و چون مثلا همه قوم و خویشهایم و آدمهایی که همشهری من هستند، این را تایید میکنند، پس این هم یک سبک نقاشی است!
طبیعتا به چنین استدلالی نقد وارد است. آیا آن مکاتب در داخل خودشان نظامی دارند یا کاملا به هم ریختهاند؟ من معتقدم که آنها نظام و قاعده خود را دارند، ولی امروز در فرهنگ ما اوضاع کاملاً به هم ریخته شده است. من یک بار این کار را کردم که نام شعرهای یک کتاب از شاعری را پشت هم نوشتم و به عنوان شعر به مجلهای ادبی دادم آنها هم به نام شعر چاپ کردند. مسئول آن صفحه هم شاعر بود، ولی اصلا تردید نکرد که این شعر نیست.
شکارسری: این را می پذیریم که هر کسی حرفی میزند، معیارهایی برای خودش دارد، ولی مساله اصالت است. از یکجایی به بعد این اصالت دیگر وجود ندارد.
امینی: طبیعتا اینگونه است. نمیخواهیم بگوییم فقط یک تفکر معیار است و بقیه نیست. ولی هر نظامی در داخل خودش یک معیار زیباییشناسی کلی دارد یا خیر؟
شکارسری: کدام یک از این جریانها هست که بگوید من فاقد معیارم؟
حمیدرضا شکارسری
امینی: حرف من این است آیا منتقد کارش این نیست که نظام زیباییشناسی همان مکتب را با کارهایی که در آن مکتب تولید شده تطبیق بدهد که آیا در همان آن نظام میگنجد یا خبر؟ یا اینکه همه چیز به هم ریخته است؟
شکارسری: آن نسبیت نمیگذارد که حکم نهایی صادر شود. مساله من همان حکم نهایی است؛.یعنی اینکه این جریانها در خودشان معیارهایی دارند که با معیارهای جاهای دیگر به شدت فرق میکند. حال منتقد این معیارها را بررسی میکند، ولی اینکه کدام اصلی است و کدام نیست نمیتواند حکم نهایی بدهد. در هنر که اصلا و اساسا اینگونه است.
امینی: بحث من اصالت نیست، بلکه این است که اصلا هر اثری، اثر هنری هست یا نیست. اینکه من دوربین را ببرم در خانواده خودم فیلم بگیرم، آیا میتوانم آن را به عنوان شاهکار سینمایی عرضه کنم؟ آیا خود فیلم ساختن معیار کلی ندارد و قاعدهای وجود ندارد که بگوید زاویه دوربین و صدابرداریت غلط است؟
شکارسری: در این نظام جدید، اینها هم به شدت زیر سئوال میرود.
امینی: در دنیا اینطور نیست، اما در اینجا اینطور است.
شکارسری: هست. ما هیچ چیزمان جدا از بقیه که شکل نمیگیرد. ما نمیتوانیم بگوییم جریانها و اتفاقهایی که در هنر و ادب این مملکت داریم از هیچ جا نیامده و فقط از خودمان است، منتها در جاهای دیگر چند مساله دیگر هست که در کشور ما وجود ندارد. مثلا در غرب، فردیت آنقدر ارزش دارد که ما ممکن است از نمایشگاهی گذر کنیم و از چیدمان یک غرفه لذت نبریم، ولی از کنار آن میگذریم، اما اینجا چون ما هنوز معیارهایی را حاکم میدانیم و میگوییم این معیارها ذاتانگارانه درست است و باید باشد، چیدمان آن غرفهای که دوستش نداریم بهم میزنیم.
در نمایشگاههای امروز دنیا اتفاقاتی میافتد که اگر واقعا بخواهیم با معیارهای ثابت و مشخصی که معمولا از اصالتهای سنتی ما سرچشمه گرفته بدانها نگاه کنیم، آنگاه نه تنها آن را هنر نمیدانیم، بلکه ضد هنر میدانیم و جالب اینجاست که امروز نحلههایی در دنیا وجود دارد به نام ضدهنر؛ یعنی هنرِ ضد هنر و یا اینکه شعر از ضدشعر کمک میگیرد و روایتها به جای قهرمانپروری، ضدقهرمانپروری میکنند.
امینی: حتی آن هم منطق خودش رادارد.
شکارسری: یعنی شما میخواهید بگویید در اینجا هیچ منطقی وجود ندارد.
امینی: بله و این آثار به عنوان اثر هنری عرضه میشود.
شکارسری: نیست اینگونه آقای امینی؛ نیست.
ادامه دارد ...
نظر شما