به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی و معرفی مجموعه 4 جلدی «حرفه: داستاننویس» با ویرایش فرانک ای. دیکسون و ساندرا اسمیت، و با ترجمه کاوه فولادی نسب و مریم کهنسال نودهی، عصر روز سه شنبه اول بهمن با حضور جمال میرصادقی، حسین سناپور، محمدحسن شهسواری و مترجمان این اثر، به عنوان هفتمین نشست رونمایی کتاب باشگاه کتاب تهران در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
مریم کهنسال نودهی در ابتدای این نشست درباره چگونگی ترجمه کتاب مورد نظر گفت: بعد از اینکه آقای میرصادقی ترجمه این کتاب را به ما دو نفر پیشنهاد کرد، تصمیم به ترجمه آن گرفتیم. هر دو پیش از ترجمه، نسخه انگلیسی کتاب را یک بار خوانده بودیم. بعد از مدتی هر دو تعدادی از مقالات را ترجمه کردیم و دیدیم که ترجمههایمان با هم متفاوت است و به این نتیجه رسیدیم که بیشتر درباره کتاب بحث و گفتگو کنیم.
وی افزود: این سر و کله زدن و ترجمه کردنها، یک سال طول کشید. در این مدت برای واژههای تخصصی به واژه نامهای که آقای میرصادقی چاپ کرده است، رجوع کردیم. به هر حال بعد از ترجمه 6 مقاله اول، مقالات بعدی را یک نفر ترجمه و دیگری بررسی میکرد. به اقتضای روحیه مهندسیمان، هر پروژه مشترکی که با هم انجام میدهیم، باید یک مدیر پروژه داشته باشد و مدیر پروژه ترجمه این کتاب هم کاوه فولادینسب بود.
فولادی نسب هم در سخنان کوتاهی که پیش از سخنرانی 3 منتقد برنامه بیان کرد، گفت: در ترجمه این کتاب، مخاطبان را، هم آدمهای کتابخوان و هم افراد رده سنی دانشجویان فرض کردیم. به همین دلیل فکر کردیم چیدمان مقالههای نسخه اصلی کتاب را که دو جلد بود، تغییر بدهیم و آن را در قالب 4 جلد چاپ کنیم.
در ادامه میرصادقی گفت: بیش از 50 سال است که مشغول داستان نوشتن هستم و در این مدت به هر کشوری که میرفتم، آثار مربوط به داستان نویسی مردمش را میخریدم و حالا هم قفسهای پر از این کتابها دارم. جلد دوم کتاب «حرفه: داستاننویس» را در یک کتابفروشی در نیویورک پیدا کردم و نویسنده جلد اول را تمام کرده بود. جلد دوم کتاب را از آمریکا برای کاوه فولادینسب آوردم تا ترجمه کند و 2 سال بعد که دوباره به آمریکا رفتم، جلد اول را پیدا کردم.
این داستان نویس در ادامه گفت: شما چنین کتابی را که شامل تئوری است، شخصاً خواهید خواند اما میخواهم در فرصتی که دارم، حرفهای دیگری بزنم. فکر میکنم تمام انسانهایی که امروز در اینجا هستند، میخواهند داستاننویس شوند و میشوند. بعد از همه سالهایی که مشغول داستان نویسی هستم، به این نتیجه رسیدهام که انسانها 2 دسته هستند: دسته اول آنهایی که دوست دارند داستان بشنوند یا بخوانند و دسته دوم آنهایی که دوست دارند داستان بنویسند. آنهایی که از کودکی قصه شنیده و دوست داشتهاند بنویسند، حتما داستان نویس میشوند.
وی گفت: اما چطور میشود داستان نویس شد؟ این کار دو عامل لازم دارد. اول علاقه و دوم تکنیک و فن. ویژگی ذاتی هر داستان، حادثه است و شما داستانی پیدا نمیکنید که حادثه نداشته باشد چون در غیر این صورت، مبدل به مقاله میشود. هر داستان حداقل باید 3 حادثه داشته باشد. همه چنین داستانهایی را زیاد خواندهایم که مردی زن را دید، خوشش آمد و با او عروسی کرد. به قول چخوف، 90 درصد داستانها همینطور هستند. در این داستان هم 3 حادثه، به ترتیب عینی، ذهنی و عینی رخ داده است.
میرصادقی در بخش دیگری از سخنانش گفت: قصهها از شرق به غرب رفتند. یعنی قصه از هند، ایران و چین به غرب رفت. اما داستان کوتاه از غرب به ایران و شرق آمد. دو نگاه بر داستان حاکم است. اول نگاه کلیگرا که با آن، آدم یا خوب است یا بد و حد وسطی وجود ندارد. این یک نگاه اخلاقی است و اگر دو گروه در داستان با هم رو در رو هستند، مانند شاهنامه یک طرف نیک و طرف دیگر شر و بدی خواهد بود. قصه، اینگونه به جزئیات نپرداخته و نگاهی کلی دارد. اما نوع نگاه دوم، نگرش جزئیگرا است. در رمان و داستان کوتاه امروز، این نگاه جزئیگرا، رویکرد روانشناسانه به خود گرفته است. نگاهی که بعد از شکل گیری جوامع صنعتی به داستان شد، روانشناختی بود.
نظر شما