۱۱ دی ۱۳۹۷، ۹:۲۲

توسط انتشارات هیلا؛

کتاب جدید محمدرضا آریان‌فر چاپ شد/قصه موازی زندگی مائده و مده‌آ

کتاب جدید محمدرضا آریان‌فر چاپ شد/قصه موازی زندگی مائده و مده‌آ

رمان «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند!» نوشته محمدرضا آریان‌فر توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند!» نوشته محمدرضا آریان‌فر به‌تازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.

آریان‌فر علاوه بر داستان‌نویسی به نمایشنامه‌نویسی نیز اشتغال دارد و پیش از رمان «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند!»، مجموعه‌نمایشنامه‌های «مکث روی ریشتر هفتم» و «دل و دشنه»، و همچنین کتاب‌های داستانی چون «زهور»، «‌نقل آخر»، «رقص با طوفان»، «خودم را در کوچه های اصفهان گم کرده ام» و «بانوی مه» را منتشر کرده است.

داستان رمان «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند!» درباره زنی به نام مائده است که به دلیل مسائل خانوادگی با همسرش سالور که هنرمند و نقاش است، به مشکل بر می‌خورد. این مشکلات باعث زنده‌شدن دردهای دوران کودکی مائده می‌شوند. در پارکینگ محل سکونت مائده و سالور یک گروه تئاتر مشغول تمرین نمایش «مده‌آ» که دربرگیرنده یکی از افسانه‌های یونانی است، هستند. مائده با دنبال کردن تمرین‌های این گروه متوجه شباهت‌های زندگی‌اش با مده‌آ می‌شود. به این ترتیب اتفاقات تلخ دوران کودکی‌اش مانند مرگ اسب مورد علاقه اش به ذهنش هجوم می‌آورند و...

مده‌آ شاهزاده‌خانمی یونانی بود که برای به سلطنت‌رسیدن همسرش تلاش زیادی کرد و از خودگذشتگی‌های مختلفی نشان داد اما همسرش عاشق دختر شاهِ کرئون شد و با او ازدواج کرد. مده‌آ هم برای انتقام لباس و تاجی آغشته به مواد آتش‌زا را برای عروس که کرئوسا نام داشت، فرستاد. کرئوسا نیز به محض به تن کردن لباس و به‌سر گذاشتن تاج، سوخت و کشته شد. مده‌آ سپس دو پسری را که حاصل ازدواجش با همسرش یاسون بودند، کشته و فرار کرد...

رمان «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند!» دو فصل اصلی دارد که عناوین‌شان به ترتیب عبارت است از: «پاییز قبل از خاکسترشدن من می‌آید!» و «تنها باد از آتشِ چشم‌های تو خبر دارد!» نگارش این کتاب پاییز سال ۹۶ به پایان رسیده است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

«آیگال‌خانم و آقا یلماز چهل سال پیش با هم آشنا شدن، با هم قرار عروسی گذاشتن، اما دست روزگار این دو تا عاشق رو از هم دور می‌کنه. یلماز آقا از اون روز نه ازدواج کرد و نه خندید. پاش رو کرد تو یه کفش که تا آیگالم نباشه نمی‌خندم. سی سال طول کشید این دوری. آیگال یه هفته بعد از فوت شوهرش با یه چمدون می‌آد خونه یلماز.» زبان کشید و رد قهوه را از لبش پاک کرد و چند پک زد به سیگار،‌ پشت سرِ هم. صدایش از پشت دود آمد: «مستی شده احساس کنی که دماوند با تمام عظمتش با یه زلزله هوار شده روی سرت؟»

مستانه که تا آن موقع آوار شدن هیچ کوهی را روی سرش تجربه نکرده بود ترجیح داد قهوه‌اش را هورت بکشد و توده گوشت را در مبل جابه‌جا کند.

«لرزیدم. ترسیدم. نکنه چند سال دیگه همچی اتفاقی برای من بیفته و سالور با یه دسته‌گل بیاد سراغم. همون شب رفتم سراغ آلبوم عکس‌ها. هی گشتم دنبال عکس دونفره‌ای از خودم و سالور. خنده‌م گرفت. یادم افتاد شب پرواز تمام عکس‌ها رو ریخته بودم تو شومینه. گریه کردم و برای اولین‌ بار توی این پونزده سال حس کردم که چقدر دلتنگِ ایران، تهران و شمالم، دلتنگِ سالورم.»

«و تصمیم گرفتی برگردی.»

«اشتباه کردم؟»

«در حد لالیگا اُسکل!»

مستی خندید و بعد قیافه‌اش تو هم شد وقتی رویا گفت عاقلانه‌ترین تصمیم زندگی‌اش را گرفته است.

«برگشتن به خونه پدری عاقلانه‌ترین تصمیمه رویا، ولی سرک‌کشیدن تو...»

پا شد. نگذاشت مستانه حرفش را تمام کند: «شنیدی که حق گرفتنیه نه دادنی. اومده‌م حقم رو بگیرم.»

این کتاب با ۲۱۶ صفحه، شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۲۱ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4500633

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha