به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر برشی از کتاب «عالیترین مکتب تربیت و اخلاق یا ماه مبارک رمضان» اثر آیت الله صافی گلپایگانی است که در ادامه میخوانید؛
توبه و استغفار
وَتُوبُوآ إِلَی اللهِ جَمِیعاً ایُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
بنده گناهکار به هیچ چیز مثل رحمت و آمرزش و مغفرت خدا احتیاج ندارد و چیزی جز توبه و مغفرت خدا، درون تیره او را روشن نمیسازد.
چنین بندهای خود را آلوده گناه، و شرافت خویشتن را لکّهدار میبیند و دلش میخواهد تا آثار گناه را محو کند و پرونده سیاهی را که از زشتکاری برایش باز شده، ببندد.
آیا میشود با گذشته خود وداع کند و سوابق ننگین خود را فراموش ساخته و از بین ببرد؟
آیا میشود این مجرم جنایتکار، یک فرد با شرف و وظیفه شناس شود؟!
آیا این همه نواقص و کمبودها و این لکّههای ننگ همیشه با او خواهد ماند و یا میتوان خرابیها را ترمیم و عیبها را برطرف کرد؟
آیا میتواند در صف نیکوکاران و خداپرستان قرار گیرد؟
آیا این ناراحتیهای درونی و پریشانی وجدان از میان میرود؟
آیا راهی برای اعاده حیثیت او پیدا میشود و یا برای همیشه محکوم به بدبختی و ناپاکی است؟
اگر راهی نباشد، آیا بهتر نیست که خود را از این عذاب روحی و از اینکه خود را یک عنصر شرارت و خباثت و جنایت میبیند، خلاص کند و به زندگی کثیفی که دارد خاتمه دهد؟
حال که نمیتواند مانند انسانهای شرافتمند زندگی کند، برای او زندگی چه مفهوم و ارزشی دارد؟
فرض کنیم که به طور موقّت و با سرگرمیهایی، تبهکاریها را از یاد ببرد، و یا به وسیله موادّ مخدّر از خود بیخود شود؛ امّا خود میفهمد که این یک زندگی سالم نیست؛ بلکه منتهای پستی و سقوط و بیچارگی است.
هرچه گناه عظیمتر باشد، تراکم این افکار و فشار وجدان، بیشتر او را رنج میدهد، و بسیاری از گنهکاران از شدّت این اندیشهها گرفتار جنون و امراض عصبی میشوند.
پس چه باید کرد؟
امّا واقعاً چه باید کرد و چگونه باید این بیچاره گناهکار و سرافکنده تبهکار را آزاد ساخت؟
شاید بوده و هستند افرادی که عقیده دارند خلاصی از آثار گناه و ننگ و پستی آن ممکن نیست و پلیدی آن از گناهکار جدا نمیشود.
بعضی از ملل هم، راه نجات از این حالت و اعاده شرافت و حیثیت خود را تعذیبات شدید بدنی میدانند و گمان میکنند که اگر عضوی از اعضای بدن را قطع کنند نفس خود را تأدیب، و از هوای نفس انتقام کشیده، و آن را به مجازات رساندهاند. افرادی هم خودکشی کرده، و راه خلاص شدن از پستی و احساس ننگ و عار رذیلت و آلوده دامانی را «انتحار» میدانند.
اکنون هم در میان بعضی از طوایف، تعذیبات بدنی شدید رایج است و گناهکاران نگونبخت برای راحتی از عذاب وجدان و انجام مراسم توبه، خود را شکنجه میدهند و میخ و سوزن و مانند آن در بدن خود فرو میبرند.
داستان بومیان موریس
راجع به بومیان جزیره «موریس» یا انسانهای خارپشتی، مقاله عجیبی از سفرنامه «کریستیان زوبر» نگاشته شده بود که واقعاً عجیب است.
در این مقاله ضمن آنکه مراسم توبه این مردم را به طور مفصّل شرح داده، چگونگی توبه یکی از مردان توبهکار را چنین توصیف میکند: … دو سوزن بلند نقرهای شفّاف از هر دو طرف به قسمت پایین چهرهاش فرو کرده و سوزن سوّم را از پایین به بالای زبانش عبور داده و به همین دلیل قادر نبود دهانش را ببندد و از دهانش کف میریخت و واقعاً وحشتناک بود… در گونههای او سنجاق فرو نرفته بود، بلکه سیخهای درشتی بود که یکی را در نزدیکی لب و دوّمی را قدری پایینتر و به همین قسم، چهارمی و پنجمی را در گونه فرو کرده بود. تازه این مرد نسبت به سایر مردان توبهکاری که بعداً دیدم تازهکار و مبتدی بود.
وی سپس مینویسد: زنی سی ساله که سر و صورتش پنجاه ساله مینمود، یک سوزن از چهرهاش عبور کرده و مجبور بود به اندازه سی کیلو نی و گل و غیره به پشت گردنش تا پای پلکان حمل کند و به معبد ببرد.
... در تمام مدّت روز شکل و شمایلهای مختلف از مقابل ما گذشتند.
از پنجاه نفر توبه کار که سوزن و میخ و سیخ به تنشان فرو کرده بودند، هشت نفرشان زن، سه نفرشان بچّه و بقیه، مرد بودند. چند نفرشان بیش از دویست میخ به تنشان فرو کرده بودند.
عدّه دیگری به بازوان و مچ هر دو دست خود، متجاوز از دویست سوزن فرو کرده بودند. یکی از آنها علاوه بر بازو و مچ دست روی سینهاش نیز سیخهای بلندی شبیه نیزه، فرو کرده بود.
عجیبترین مردی که در این مراسم دیدم، مردی بود که سر و سینه و شکم، و بازو و گردن و پشتش پر از میخ، سوزن و نیزه بود. برای توصیف او هیچ کلمهای به جز «مرد خارپشتی» نمیتوان پیدا کرد. نیزهها به طور عمودی به بدنش فرو رفته و کمترین تنهای که به او میخورد، نیزهها را در گوشت بدنش فروتر میبرد.
بدیهی است این مناظر دلخراش عکس العمل همان احساس پلیدی گناه و توجّه و علاقه به پاکشدن از آلودگی جرایم و جنایات است که چون به طور صحیح رهبری نشده، مانند سایر احساسات و غرایز هدایت نشده و عکس العمل غیرمنطقی و نامعقول پیدا کرده است؛ ولی این موضوع را تأیید میکند که آدمی از احساس پستی گناه، سخت نگران و ناراحت میشود و میخواهد خود را از این پستی نجات دهد و از این آلودگی پاک سازد و باید او را به برنامههای خردپسند که قانعکننده روان و وجدان و بازگرداننده حیثیت و شرافتش باشد، هدایت کرد.
ملل دیگر
برخی از ملل (مانند: مسیحیها) شرط آمرزش گناه را اقرار و اعتراف در حضور کشیش و رهبر روحانی میدانند.
این نوع تکفیر گناه و توبه سبب بیرون افتادن رازها و اسرار و افشای عیب در نزد کسانی که به آن آگاهی ندارند، میشود و باعث میگردد که گناهکار علاوه بر آنکه در پیشگاه وجدان، خویشتن را شرمنده و بیآبرو ببیند، در نزد دیگران نیز حیثیت و شرافتش لکّهدار و سو سابقهاش آشکار گردد و نیز سبب میشود که کشیشها و پاپها به عنوان مالکان دروغینِ عفو و بخشش گناه و ولی نعمت گناهکاران مطرح شوند.
نظر شما