به گزارش خبرنگار مهر، سامان دارابی ، ناصر آشوری، کرامت رودساز و رهام مخدومی بازیگران نمایش "باغ شکرپاره" در نشست نقد و بررسی این نمایش در خبرگزاری مهر به تشریح تجربه حضور خود در یک نمایش روحوضی و بیان حس و حال و فضای موجود در آن، تفاوت بازی در یک کار روحوضی با کار حماسی و همچنین مشکلات سالنهای نمایش پرداختند.
* در برخی مواقع شعرهایی که در بخشهایی از نمایش خوانده میشود به ویژه صحنه زندان قابل شنیدن و مفهوم نیست. این در حالی است که بازیگران روی صحنه نشان دادهاند بیانی کوبنده و قوی دارند. این تغییر و ضعف زبانی جدا از کمبود امکانات سالن آیا به دلیل نوع حال و هوا و فضای نمایش مورد نظر است؟
ـ آشوری: حال و هوای نمایش نیز تأثیرگذار است اما نبود امکانات مناسب نظیر HF و نصب نامناسب بلندگوهای داخل صحنه که تماشاگر صدای خود را در سالن اصلی از درون آنها بشنود تأثیر زیادی در به وجود آمدن این مشکل دارند. من اغلب در شبهای اجرا که در عمق صحنه قرار دارم صدای موسیقی و خود را نمیشنوم زیرا بلندگوها به سمت تماشاگر است و من تنها روی حدس و گمان ریتم خود را میگیرم. مضاف بر اینکه صدای موسیقی به وسیله بلندگوها روی صدای من قرار میگیرد. در عمق صحنه بودن، سقف بلند سالن اصلی و فضای خالی اطراف سالن باعث میشود که صدای من بازیگر به گوش مخاطب نرسد. من در حد توان کوتاهی نمیکنم ولی بخش فنی تئاتر در یکی از حرفهای ترین سالنهای تئاتری ایران باعث بروز مشکلات ما میشود.
رهام مخدومی، سامان دارابی، ناصر آشوری
ـ دارابی: این مشکل برای من نیز وجود دارد. در صحنه اول که وارد میشوم و موسیقی با من شروع میشود تفاوتهای زمانی بین شعر من، پاسخ بازیگران دیگر و زمان نواختن سازها وجود دارد و این به دلیل نبود محاسبات آکوستیک مناسب در سالن است. این امر ناخودآگاه روی بیان بازیگران تأثیر میگذارد.
ـ مخدومی: البته نکتهای که باید برخی از بازیگران در نظر بگیرند این است که آگاهانه مسیر صدای خود را تغییر بدهند. یعنی وقتی پشت به تماشاگر هستند باید صدای خود را بالا ببرند. البته ناصر عاشوری در صحنه زندان در نقطه کور سالن اصلی قرار دارد و هر چه تلاش کند ایراد موجود در سالن تأثیرگذار است.
ـ دارابی: نوع کار به نوع سالن مربوط است اینکه چه ژانر کاری را در چه سالنی اجرا کنیم. اگر کاری حماسی را در سالن اصلی اجرا میکردیم تأثیرش بهتر بود. کار سیاهبازی هر چقدر هم که دستخوش تغییر شود باز به دیالوگ استوار است و گاهی اوقات بعضی لحنها باید ریز و آهسته باشد تا حس و ریتم به هم نخورد تا طنز از بین نرود. تماشاخانه سنگلج یکی از سالنهای مناسب و استاندارد برای اجرای نمایش روحوضی و سیاه بازی است.
ـ مخدومی: بیانی که در کارهای حماسی دکتر صادقی مورد استفاده قرار میگیرد بیان آرکاییک است که با بیان مورد نظر در نمایش "باغ شکرپاره" متفاوت است.
* نکته مورد نظر این است که آیا بیان بازیگر تنها برای بیان آرکائیک شکل گرفته یا به قدری ورزیده شده که انعطافپذیری لازم را برای هر گونه نمایشی داشته باشد؟
ـ مخدومی: ما در سالن اصلی، سال 82 نمایش "افشین و بودلف" دکتر صادقی را که کاری حماسی بود اجرا کردیم و ناصر آشوری در آن نمایش نیز حضور داشت و هیچگونه مشکلی به لحاظ بیانی ایجاد نشد.
ـ آشوری: در نمایش "باغ شکرپاره" دلیل اصلی شنیده نشدن درست دیالوگها صدای بالای موسیقی و سوار شدن آن روی دیالوگها است.
* تا چه حد تیپها و نقشهای موجود در "باغ شکرپاره" نیازمند بازی درونی یا تداوم حس و بازی بیرونی هستند؟ برخی معتقدند سیاهبازی و روحوضی نیازمند بازی بیرونی است و نیاز به تداوم حسی ندارد.
ـ آشوری: این دو جدای از هم نیستند؛ البته این اعتقاد نیز اشتباه نیست. "باغ شکرپاره" تلفیقی از عناصر سیاه بازی را دارد و در عین حال سیاه بازی صرف نیست و تئاتریزه شده است. اینکه این نمایش روحوضی خوانده میشود تنها به عنوان اصطلاحی است که یادآور گونهای از نمایش سنتی ایرانی باشد. این نمایش وجوه تئاتری دارد و تئاریزه شده ولی تئاتر ایرانی است چون اکثر نقش ها تیپ هستند. صحنههایی را که در "باغ شکرپاره" بازی میکنم بسته به موقعیتهایی که ایجاد میشود تداوم حسی دارند. البته برخی اوقات نیز در تداوم حسی نیستند و جهشی با فاصله دارند که من آن را در تداومی حرکتی ادامه میدهم.
ـ رودساز: این برمیگردد به لحظاتی که بازیگر در آن زندگی میکند که آیا بیرونی است یا درونی. تنها لحظهای که نقشها به زندگی درونی خود میروند پایان تراژیک نمایش است. اگر فضایی باشد که سیاه خود را رها کند و در دل تماشاگر باشد اشکش هنگام گفتن دیالوگهای صحنه آخر روانه میشود و مخاطب که بیشترین همزادپنداری را با این صحنه دارد نیز تحت تأثیر بالایی قرار خواهد گرفت. لحظه غمباری که سیاه با کولهباری از اندوه صحنه را ترک میکند باید تأثیرگذاری مناسب را داشته باشد و اگر در آن لحظات تماشاگر بخندد نشان از اشتباه ما یا درک نامناسب مخاطب از صحنه دارد.
* برخی صحنهها نیز در سمت و سویی خاص پررنگ میشود و این امر باعث میشود که مخاطب نکته مورد نظر در صحنه را دریافت نکند...
ـ رودساز: متأسفانه چون در شرایط خاصی کار میکنیم و ذهنیت مخاطب نیز سمت و سو دارد به کار ما هم جهت داده و البته ما بازیگران هم برخی از این صحنهها و موقعیتها را پر رنگتر کردهایم.
ـ مخدومی: به هر حال تأثیر مخاطب هم روی ما تأثیر میگذارد.
ـ رودساز: چون تئاتر زنده و دوطرفه است مخاطب نیز روی بازیگر تأثیر میگذارد. تشویق تماشاگر خیلی مؤثر است و برای من که سالها بازی کردهام خیلی مهم است که تماشاگر با من و کار ارتباط برقرار کند بخصوص در این نوع کار. در این نمایش چون اکثر افراد تیپ هستند بازیهایشان بیرونی است و تنها سیاه نیازمند تداوم حسی است.
* آیا میتوان شکلگیری فضا را در این نمایش نادیده گرفت یا امری مهم است؟
ـ رودساز: به نظر من شکلگیری فضا در "باغ شکرپاره" زیاد مهم نیست.
* پس برقراری ارتباط مخاطب با نمایش تنها از طریق بازیهای بیرونی و فردی بازیگران شکل میگیرد؟ اگر قرار باشد فضا نیز در نمایش شکل بگیرد نیازمند این است که هر کدام از بازیگران در شکلگیری این فضا سهیم و بازیهایشان در راستای شکلگیری فضا باشد نه بر هم زدن آن.
ـ رودساز: نخ مشترک نمایش قصه است و همه آدمها وسیلهای هستند که قصه شکل بگیرد. اگر جایی بازیگران رفتار و بازیای جدا از قصه داشته باشند فضا از هم میپاشد.
ـ دارابی: در کار کمدی نیز مانند کار تراژدی حس و تداوم حسی لازم است. این حس در نمایش کمدی حسی پنهان است یعنی حس شادی باید بین تک تک بازیگران و بین آنها و قبل از ورود بازیگر به صحنه وجود داشته باشد. ارتباط درست بین بازیگران در پشت صحنه و روی صحنه از انرژی و حس شادی پنهان آنها نشأت میگیرد. سختی کار کمدی این است که تنها نیازمند رنگ سفید نیستیم و رنگ سیاهی برای جلوه دادن به رنگ سفید مورد نیاز است.
در کارهای کمدی شخصیتهای جدی را بیشتر دوست دارم زیرا مکمل هستند و کارشان سخت است و در اصل موقعیت سازی و پختن و مهیا کردن موقعیت را برعهده دارند. شخصیت حاجی در مواجهه با سیاه نشان دهنده همین وضعیت است. اگر در گذشته کارهای سیاهبازی با موفقیت مواجه بوده به دلیل شناخت و آشنایی بازیگران از هم بوده است. حس خوب و حس شادی باید در بین بازیگران تئاتر کمدی وجود و تداوم داشته باشد تا تأثیرگذاری مناسب روی مخاطب را انجام دهد.
ـ رودساز: آنچه ما به آن حس میگوییم درک موقعیت است یعنی اگر بازیگر درک درستی از موقعیتی که بازی میکند داشته باشد و تک تک بازیگران هم در کنار یکدیگر درک درستی از موقعیت را داشته باشند به حس مورد نظر میرسند.
* اگر درک موقعیت و موقعیتسازیها به درستی در یک نمایش کمدی صورت گیرد تماشاگر بدون مشاهده اغراق و تصنعی بودن بازیها با فضای کمدی مورد نظر ارتباط برقرار میکند. در "باغ شکرپاره" بازیگران با حرکات اغراقآمیز قصد خنداندن مخاطب را دارند و برخی مواقع نیز موقعیتهایی بدون اغراق روی صحنه شکل میگیرد. آیا بازیگران در نمایش کمدی باید موقعیتسازی را مد نظر قرار دهند یا هر یک با بازی انفرادی خود قصد گرفتن خنده از مخاطب را داشته باشند؟
ـ دارابی: بعضی نقشها بنا به جایگاه و موقعیتی که دارند اجازه کار و بازیشان بیشتر است و بیشتر از سایر بازیگران موقعیت خنداندن تماشاگر را دارد. به نظر من روندی که در تمرینات به وجود میآید خیلی مهم است ولی برخی اوقات متأسفانه بازیگرانی که تجربه ندارند گمان میکنند وقتی روی صحنه باعث خندیدن مخاطب نمیشوند کار و حضورشان اشتباه است. این شرایط باعث میشود که برخی کارهای اضافی روی صحنه شکل بگیرد.
* یکی از نمونههای این نوع اغراق و اضافهکاری را در صحنه سربازها شاهدیم که به جای شکلگیری موقعیت کمدی بازیگر در تلاش است مخاطب را بیشتر از بازیگر خود بخنداند که این امر باعث به هم خوردن موقعیت مورد نظر میشود. این مشکل در نقشهای جزئی یا کلی دیگر نمایش نیز وجود دارد.
ـ آشوری: به طور کلی در نمایشهای سنتی به خصوص سیاهبازی اساس بر تیپ است. در این نمایش که کاری تلفیقی است فکر میکنم هم بر اساس موقعیتهایی است که ساخته میشود زیرا آدمهای سنتی موقعیت جدیدی را تعریف کردهاند. در برخی شرایط موقعیت نمایش خیلی مهم است و هم گاهی شخصیتها در دل موقعیت به طور انحصاری مالکیت صحنه و موقعیت را بر عهده دارند.
در نهایت نمایش "باغ شکرپاره" یک گروتسک است و مخاطب در پایان نمایش وقتی که با جسد شکرپاره و رفتن سیاه مواجه میشود به فکر فرو میرود. بر عکس قهقهای که در ابتدای نمایش دارد در پایان نمایش به فکر فرو میرود و در خندیدن خود با تردید مواجه میشود که نشان دهنده به کار افتادن اندیشه مخاطب است.
ما در نمایش ریشهها را نشان نمیدهیم بلکه معلول و اتفاقاتی که افتاده را نشان میدهیم. سلیم حقش در نمایش سلطانی نیست همانطور که جایگاه سیاه وزیری نیست. این دو برای این موقعیت برگزیده شده و کمدی از اینجا شکل میگیرد. بخش گروتسک کار نیز در همین موقعیت هاست زیرا هر کدام بهایی را برای طی کردن مسیر خود میپردازند.
این نمایش از طرف گروه اجرایی ما به زعم بنده که یکی از بازیگران گروه آقای صادقی هستم، قدم رو به جلویی در کارنامه کاری ماست. از زاویه طنز نگاه کردن به موضوعات اجتماعی روز نیاز به هوش و انرژی بالای دارد. جسارت دکتر صادقی در تجربه کردن وضعیتی جدید قابل توجه است که برای من به عنوان شاگرد ایشان کلاس درس بزرگی بود.
* گاهی بازیگران باید حتی در لحن و ادا کردن دیالوگهای خود با وجود قرار داشتن در دنیاهای جداگانه در تکمیل دیالوگهای بازیگران دیگر باشد. در "باغ شکرپاره" این موضوع در صحنه کلهپزی نمود پیدا میکند. بازیگران در آن صحنه نمیتوانند از دنیای خود جدا شده و دیالوگ بگویند، زیرا فضا و حس کلی دیالوگها و صحنه مشترک است. این نشاندهنده یک تداوم حسی است و بازیگر صرف تیپهای موجود در یک نمایش نباید نکاتی اینچنین را رعایت نکند.
ـ مخدومی: هژار یا سیاه و سلیم یا سلی حین اینکه نقش خود را بازی میکنند روندی را نیز طی میکنند که نیازمند بازی دوگانه است و این نشان از سخت بودن بازیهای سامان دارابی و ناصر عاشوری دارد. زمانی با آقای مهدی هاشمی کاری را اجرا میکردیم. وی در گفتگویی که داشتیم گفت در مجموعه "سلطان و شبان" همه گمان میکردند من دو نقش را بازی میکنم. در حالی که من چهار نقش را ایفا میکردم. سلطان، چوپان، سلطانی که چوپان شده و چوپانی که سلطان شده است. وقتی سلیمی که سالها در زندان بوده قرار است پادشاه شود موقعیتی متضاد را ایجاد میکند که فضایی کمدی دارد. هژار که سالها در باغ خود کار میکرده وزیر میشود که این نیز یک تضاد و موقعیتی کمدی است. این دو نقش باید یک سیر تکمیلی نیز داشته باشند که این خود باعث میشود بازیشان سخت شود.
ـ رودساز: برای همین است که میبینیم تا پایان نمایش هژار تغییر خاصی نمیکند ولی سلیم نوع حرف و راه رفتنش تغییر میکند. این اتفاق باید بیفتند زیرا هژار تنها آدم سالمی است که وارد سیستم شده و با وجود پوشیدن لباس وزارت خلوص و سادگی خود را دارد. ولی سلیم مدام باید برگهای برندهای را رو کند تا نشان دهد که تغییر میکند.
* آیا فضای پشت صحنه نمایش "باغ شکرپاره" نیز به سختی کارهای دیگر آقای صادقی بود یا به خاطر نوع کار روند و شکلگیری نمایش راحتتر بود؟
ـ مخدومی: زمان کمی داشتیم و با حجم بسیار بالای تولید و تعداد بازیگران بالا مواجه بودیم به همین خاطر پشت صحنه این نمایش و روند تولید آن نیز کار سختی بود. اغراق نمیکنم ولی کار کردن با دکتر صادقی بخصوص در مقام دستیار کارگردان خیلی سخت است زیرا باید منعطف بود و با همه عوامل کار در ارتباط بود.
ـ رودساز: باید در هر لحظه هر برخوردی را پذیرا باشی.
ـ مخدومی: تنشهای گروه را کم کردن تا به کار ضربهای وارد نشود کاری سخت ولی شیرین است.
* به عنوان هنرمندانی که در اکثر کارهای آقای صادقی همراه وی بودید با کدامیک از آثار وی ارتباط بیشتری برقرار میکنید؟
ـ مخدومی: "باغ شکرپاره" را به خاطر تفاوتش دوست دارم. دکتر صادقی چند سال قبل یک کار کمدی کار کرده بود ولی من بیشتر کارهای کلاسیک و آرکائیک از وی دیده بودم که با ژانر مردمی فرق داشت. تلفیق ژانر روشنفکری با کمدی از نوع مردمی کاری جالب بود. دکتر در این نمایش بیشتر از کارهای دیگر دست بازیگر را در بداهه پردازی تا شب قبل از اجرا باز گذاشت. وی در تمرینات به بازیگران اجازه داد تا بداهه پردازیهای مورد نظر را انجام دهند کاری که در تمرینات آثار قبلی خود کمتر آن را انجام میداد.
در نهایت حذف و اضافات لازم را روی بداههپردازیهای بازیگران انجام داد. وقتی شنیدم دکتر قصد اجرای کاری روحوضی دارد برایم عجیب بود زیرا قاعدهمندی اساس تمرینات و کارهای ایشان است و روحوضی نیاز به بداهه پردازی در تمرینات دارد. یکی از ویژگیهای دکتر صادقی بها دادن به جوانان است و در این سالها شاهدیم جوانان بسیاری در کارهای ایشان حضور داشته و تحت نظارت ایشان تربیت بازیگری میشوند زیرا کارهای ایشان چالاکی و چابکی حسی و بدنی خاصی میخواهد. "باغ شکرپاره" برای من تجربه خیلی متفاوت ولی شیرینی بود.
دارابی، آشوری، کرامت رودساز
ـ رودساز: هیچکدام فکر نمیکردیم به اینجا برسد و با این کیفیت اجرا شود و تماشاگر از آن راضی باشد. اکثر بازیگران و عوامل گروه گمان میکردیم کار نیاز به آنتراکت دارد ولی بعد تصور اینکه مخاطبان بعد از آنتراکت به سالن برنمیگردند باعث شد این زمان استراحت را از اجرا حذف کنیم. اما در حال حاضر شاهدیم که مخاطبان تا انتهای اجرا در سالن مانده و ارتباط لازم را با کار برقرار میکنند. ما از اقشار مختلف اجتماع تماشاگرانی داشتیم که راغبند برای بار دوم به تماشای "باغ شکرپاره" بنشینند.
ـ مخدومی: جلوههای بصری، تیپها و تصاویر مختلف موجود در کار برای مخاطب جذابیت ایجاد میکند. موقعیتهای زیادی در نمایش شکل میگیرد که باعث ایجاد جذابیت در اجرا میشود. تنوع تیپها و رنگها هم در این امر تأثیرگذار است. البته نمیتوان از تأثیر موسیقی نیز در جذابیت نمایش چشمپوشی کرد.
ـ رودساز: هر چند میشد مدت زمان اجرای نمایش را کمتر کرد ولی با وجود مدت زمان نمایش نیز مخاطب تا لحظات پایانی کار را دنبال کرده و با آن ارتباط برقرار میکند و حتی لذت بیشتری هم در لحظات پایانی نمایش میبرد.
نظر شما