به گزارش خبرنگار مهر در کرمان، صبح زود است و سر و صدای آمد و رفت بچه ها به مدرسه و هیاهوی کودکانه بچه ها فضای شهر را پرکرده است و دانش آموزان در شهر کرمان با لباسهای یکدست و منظم به مدارس خود می روند، مراکز آموزشی که بطور نسبی از بهترین امکانات آموزشی و رفاهی در استان کرمان برخوردارند.
اما دبستان باقریه کرمان در حاشیه شهر و در شهرک باقریه علیرغم پیگیریهای خبری مهر و قول مساعد مسئولان همچنان با محرومیت دست و پنجه نرم می کند.
از کوچه خاکی شهرک حاشیه ای کرمان به طرف مدرسه 140 نفری باقریه می روم. از کوچه های درهم و برهم و خانه هایی که بعضا چون قارچهای سمی در هر مکان سر برآورده اند و بدون رعایت نظم شهری ساخته شده اند، می گذرم، مردی که لنگ لنگان از خانه ای دخمه مانند بیرون می آید با صدای دماغی به زن می گوید داخل خانه برگردد و زن به بسته ای که شاید مرد برای فروش می برد با حسرت نگاه می کند.
140 دانش آموز دختر و پسر در دبستان اجاره ای باقریه
شهرک باقریه نمادی از حاشیه نشینی و ساخت و سازهای غیرمجاز در اطراف شهر کرمان است، از کوچه های خاکی شهرک می گذرم. از دور نمای مدرسه ای که شبیه دیگر خانه های کوچه است و تنها تابلویی رنگ و رو رفته معرف مدرسه بودن آن است، هویدا می شود. بارها برای تهیه گزارش و پیگیری وضعیت مدرسه به این خانه اجاره ای آمده ام، اما امروز به نظر می آید مدرسه آرام تر از هر روز است کلاسهای درس برقرار است.
صدای زنگ تفریح مدرسه را منفجر می کند، صدای خنده هایی که بعضا ریز و نخودی است، بچه ها دختر و پسر از کلاس بیرون می پرند و البته دخترها با احتیاط به پسرهای بازیگوش که برای شروع یک فوتبال نیمه کاره تنه می زنند و می دوند راه می دهند.
آقا اجازه! ما خانم معلم می خواهیم

اغلب بچه ها در خانواده هایی با پدران کارگر ساختمانی زندگی می کنند و یکی از بچه ها که فرزند آبدارچی بانک است، می گوید: اجازه، بابای من رئیس بانکه...البته کارگر هم هست و بعد سرش را پایین می اندازد شاید هم آرزو می کند کاش حرفش واقعا راست بود!
بچه ها صمیمیت خاصی دارند به همدیگر نوبت می دهند و وقتی یکی شان خجالت می کشد بقیه دست روی سرش می کشند همه دخترها دورم حلقه تنگی ایجاد کرده اند وقتی می پرسم مدرسه شما چی کم داره یکی شان می گوید: ما حیاط مدرسه مان کوچک است نمی شود طناب بازی کرد و دنبال هم دوید!
یکی از بچه ها می گوید: خانم ما معلم ورزش نداریم زنگهای ورزش دوست داریم بازی کنیم، اما چون فقط طناب داریم مجبوریم خونه بازی کنیم.
یکی از دانش آموزان دختر که خودش را کلاس چهارمی معرفی می کند، ادامه می دهد زمین مدرسه هم کوچک است و هم سیمانی اگر روی زمین بیفتیم به شدت مجروح می شویم. از طرفی دوست ندارم توی حیاطی بازی کنم که پسرها هم هستند چون من به سن تکلیف رسیده ام.
درهمین لحظه یکی از پسرهای کلاس به آرامی وارد کلاس می شود وسط حرف دخترها می گوید: اینجا خوراکی مناسب نداریم فقط تمر هندی می فروشند و آلوچه فرآوری شده نه چندان معتبری را روبرویم می گیرد.
پسرهای کلاس سه نفر هستند و همگی تحت تاثیر جو دخترانه کلاس آرام هستند.
دخترها دوست دارند معلم بهداشت خانم داشته باشند یکی که سال قبل در مدرسه دیگری بوده می گوید: سال گذشته معلم بهداشت موهای دانش آموزان را نگاه می کرد و مرتب چشم و دندانهای دانش آموزان را کنترل می کرد و اگر مشکل داشت ما را به درمانگاه معرفی می کرد اما امسال مربی بهداشت نداریم به مدیر و معلمها هم چون مرد هستند نمی توانیم مراجعه کنیم.

در همین حین معلم که مرد جوانی است وارد می شود و دخترها با صدای بلندی که گوش را کر می کند صلوات می فرستند در این بین صدای سه دانش آموز پسر کلاس در صدای دختران گم می شود.
گوشه کلاس تلی از اضافه های مدرسه مثل صندلی شکسته ها و موکت و لوازم خراب شده روی هم انبار شده است و فضای آموزشی تنگ و تاریک بچه ها را تنگ تر کرده است و در عین حال فضای کلاس را زشت کرده است.
کلاس کناری که به دلیل تنگی، درش از جا کنده شده تا هم نور بیشتر وارد شود و هم تنگی کلاس کمتر اذیت کند، کلاس دوم است. وارد کلاس می شوم، ردیف نیمکتهای فرسوده، دانش آموزان ریزنقش و خجالتی کلاس را در خود فرو برده است، دخترها پر از سرو صدا در حال خنده به محض آنکه مرا می بینند دسته جمعی سلام می کنند.
بین بچه های کوتاه قد مدرسه احساس کوچکی می کنم دخترهای این کلاس تعدادشان بیشتر است البته به دلیل همسایگی با کلاس اول برخی دانش آموزان کلاس اول نیز در کلاس حضور دارند اغلب بچه ها مرا از قبل می شناسند به همین دلیل سریع می گویند: خانم چرا شما نمی آیید معلم ما بشوید می گویم مگر فرق دارد، دختر ریزنقش و محجبه با لبخند معصومانه می گوید: خانم معلمها مهربونترند. ماهم که دختریم اینجوری بهتره.
از پسرها می پرسم چرا شما با قد بلند ردیف جلو نشسته اید، یکی از دخترها وسط حرفم می پرد و با قیافه حق به جانب می گوید: اگر دخترها جلو بنشینند پسرها آنها را مسخره می کنند.
صدای تیز یکی از دخترها که کشیک می دهد ورود آقا معلم را به بقیه خبر بدهد بلند می شود: بچه ها آقا اومد.
و همه بچه ها برپا می شوند و دوباره صدای تیزبچه ها که می گویند :......آقا معلم خوش آمد.
کلاس تاریک دومیها نیز پر از صندلیهای اضافه ای است که به دلیل نبود انباری در مدرسه گوشه کلاس تنگ را اشغال کرده اند. در همه دورانی که مدرسه رفتم یادم نمی آید که چنین مدرسه ای با فضای کم و وسایل کهنه و حیاط سیمانی دیده باشم.
آن هم با این شرایط در محیطی پر از خاک در کلاسی تنگ و تاریک و پراز ابزاری که هیچ ربطی به درس خواندن ندارد.
بچه ها خیلی زود به کلاس و فضای درس بر می گردند البته کلاس اولیها علیرغم حضور معلمشان که مرد نسبتا جوان اما بی سروصدایی است می خواهند که من به کلاسشان بروم و....با هزار سختی و قول برگشت از کلاس بیرون می روم.
مدرسه باقریه انتهای سادگی کودکانه دخترکانی است که آرزوی معلم بهداشت و خانم معلم دارند آرزوی کتاب سیندرلا و سفید برفی و در یک کلام مدرسه ای دخترانه می خواهند که رنگی از شیطنتهای پسرانه در آن نباشد.
مدیر مدرسه که مرد مسن و مهربانی است می گوید: آموزش و پرورش قول داده است که از سال آینده خانم معلم برای مدرسه می فرستد. پیش خودم بچه ها را تصور می کنم که از این خبر چقدر خوشحال می شوند.
حبیب الله زهکن می گوید: زمینی را در نزدیک ورودی جاده کمربندی به مدرسه اختصاص داده اند و قول داده اند که تا سال آینده مدرسه در فضایی مناسب یک مدرسه واقعی برپا شود اما تصور نمی کنم این کار به این زودی انجام شود چون سال گذشته نیز پس از انتشار گزارش مدرسه باقریه نیز برخی مسئولان همین قولها را داده بودند.

مدرسه باقریه که از مدتها قبل به دلیل مشکلات بی شمار در ارائه خدمات و وضعیت استحکام بنا و مختلط بودن یکی از مشکلات موجود در حاشیه شهر کرمان بود هنوز هم در اثر کم توجهی مسئولان با همان مشکلات سال گذشته اداره می شود و دوندگیهای مدیر مدرسه و انتشار وضعیت مدرسه نیز نتوانسته مسئولین آموزش و پروش استان را به راه حلی اصولی برای حل مشکل این چنین مدارسی برساند که جای بسی تاسف است.
140 دانش آموز دختر و پسر در مدرسه ای کمتر از 240 متر زیربنا در حال تحصیل هستند. 140 دانش آموزی که نیمی از آنان دختر و نیمی پسر هستند.
نظر شما