پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۲۶ اسفند ۱۳۸۹، ۹:۴۴

توقعات و تلقی‌های موجه از نخبگان فرهنگی

توقعات و تلقی‌های موجه از نخبگان فرهنگی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: از نخبگان فرهنگی هر انتظار و توقعی نمی‌توان داشت بلکه باید به آنها از منظر توانایی‌ها و محدودیت‌هایشان نظر کرد.

چه نسبتی میان ما با بزرگان سنت و فرهنگمان برقرار است؟ این پرسشی است که هم‌اکنون به‌جد باید مورد توجه قرار بگیرد. هنگامی‌که از بزرگان سخن می‌گوییم مدنظرمان افرادی هستند که نمایندۀ سنت یا بخشی از سنت و فرهنگمان محسوب می‌شوند. به همین جهت هم افرادی که با علوم سنتی و حوزوی حشر و نشر داشته‌اند مورد توجه ما هستند و هم آنها که هرچند متخصصان علوم جدید هستند اما سالها و دهه‌ها کار علمی، پژوهشی، فکری و فرهنگی در دیارمان آنها را به نمایندۀ یک سنت و مسیر فکری بدل کرده است.

به همین جهت هم می‌توان استاد همایی و علامه طباطبایی را که هر دو با  علوم سنت ما حشر و نشر داشته‌اند بزرگ و نخبه نامید و هم فردی چون دکتر صدیقی که هرچند با علوم جدید یعنی علوم اجتماعی ارتباط داشته سالها در دانشگاهها و فرهنگ ما به کار پژوهشی مشغول بوده است. همانطور که گفتیم نوع ارتباطی که باید با این افراد برقرار کنیم هم‌اکنون یکی از پرسشهای جدی ما به حساب می‌آید.

این پرسش برای نسل قبل از ما پرسشی جدی و اصیل به حساب نمی‌آمد چراکه آنها می‌دانستند چه نوع ارتباطی را باید با بزرگان و نخبگان فرهنگ خود برقرار کنند. آنها به این بزرگان به چشم مرادهایی می‌نگریستند که آنها باید مریدوار در پیش آنها تلمذ کنند. این رویکرد به هر دلیل از جمله رواج روزافزون مدرنیته در جامعه و فرهنگ ما کمرنگ گشته است. هم‌اکنون شاهد هستیم که این نوع رابطه با تردیدهایی زیاد روبرو است و سخن بر سر این نیست که رابطۀ شاگرد و استادی و به تعبیر دیگر رابطۀ مرید و مرادی رابطه‌ای اشتباه است. سخن بر سر این نکته است که این نوع رابطه در جهان جدید و در میان نسل جدید رابطه‌ای ناقص محسوب می‌شود که باید با روابط دیگر کامل شود.

دانشجو با استاد به چندین طریق ارتباط برقرار می‌کند. نوع خاصی از رابطۀ دانشجو با استاد رابطه‌ای عاطفی است که هرگونه رابطه‌ای البته از آن بهره‌ای دارد اما میان معلم و شاگرد این رابطه به‌نوعی خاص تجلی پیدا می‌کند. این رابطه باید از گونه‌ای اعتماد متقابل و حسن نیت متقابل ویژه بهره‌مند باشد که بسیاری از روابط عادی از آنها تهی هستند.

از سوی دیگر شاگرد بالاخره باید در مقام فهم دستاوردهای فکری استاد و معلم کمال کوشش و جد و جهد خود را روا دارد. به همین جهت "فهم" هم مقامی بس مهم در این رابطه خاص دارد. در اینجا البته هنگامی‌که از رابطۀ شاگرد و معلم سخن می‌گوییم معنایی بس عامتر از کلاس درس و نظام آموزشی را مدنظر داریم. در اینجا هرگونه آموزش و یاددادنی مدنظر است که میان دو نفر برقرار می‌شود. به همین جهت فردی می‌تواند با کتابهای استادی که چند سده پیش از وی زندگی می‌کند نوعی رابطۀ آموزشی و تعلیمی برقرار کند.

این رابطه با نوعی دیگری از ارتباط در جهان ما تکمیل شده است و آن رابطۀ نقد محورانه است. در این نوع ارتباط شاگرد تمام کوشش و تلاش خود را مصروف نقد اندیشه‌های معلم خود هم می‌کند. در این جا هم البته منظور از نقد آن نیست که ما فهم را فدای نفد کنیم بلکه سخن همه بر سر این است که حتی برای فهم بهتر ناگزیر هستیم که به ابزار نقد مجهز گردیم. سخن همه بر سر این است که این رابطه در جهان جدید و در جهان قدیم تمایزها و تفاوتهای ماهوی زیادی با هم دارند. در جهان قدیم هرچند نقد هم وجود داشته است حجم و بار نقد بر فهم رجحان و برتری چشمگیری دارد و هرچند در جهان جدید هم فهم وجود دارد بار نقد بر فهم می‌چربد.

این وضعیت دوگانه برای ما که هم دل به سنت داریم و هم سر به جهان جدید مسائل و پرسشهای جدی را مطرح می‌کند. بالاخره باید از آموزه‌های ژرف بزرگان و نخبگانمان درسهایی گرانبها بیاموزیم و انکار دستاوردهای ذهنی و فکری آنها کاری عقلانی و موجه نیست. این وضعیت بغرنج همانگونه که بر نسبت ما با بسیاری از مؤلفه-های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تأثیر می‌گذارد در اینجا هم تأثیرات خود را روا می‌دارد. ما از یکسو راهی جز این نداریم که از دستاوردهای علمی این افراد استفاده کنیم. این شرط عقل است و محروم کردن خودمان از این دستاوردها ما را از یک منظر بسیار وسیع و جامع محروم می‌کند. از سوی دیگر ما ممکن است بسیاری از این چشم‌اندازها را نپسندیم. بزرگان و نخبگان ما معمولاً افرادی هستند که میزان اطلاعات و جامع بودن آنها بر تخصصی سخن گفتن و ریز سخن گفتن آنها  رحجان دارد. آنها یک فضا و بستر را در اختیار ما قرار می‌دهند اما در این فضا می‌توان به کارهای زیادی دیگری مشغول شد. این بزرگان عموماً از روش‌شناسی‌های جدید هم فاصله دارند و ما ناگزیر هستیم از منابعی دیگر این منابع را تأمین نماییم.

به همین جهت در اولین گام بسیار مهم و حیاتی است تا دریابیم چه انتظار و توقعی می‌توانیم از آنها داشته باشیم. از آنها هم مانند هر فرد و گستره‌ای نمی‌توان همۀ انتظارات و توقعات را داشت. اگر این نکته را بدانیم آنگاه درس‌آموزی‌های وسیع و عمیقی از آنها خواهیم داشت و همچنین می‌توانیم گفتگو و نقد و تحلیل جدی را در مورد مواضع و اندیشه‌ها و آرای آنها آغاز کنیم.
متأسفانه به جهت نداشتن این دید و مشخص نبودن توقع و انتظاری که از این بزرگان می‌رود شاهد هستیم که گونه‌ای رویکردهای افراط و تفریطی در جامعۀ ما در قبال این بزرگان و نخبگانمان رشد کرده‌اند. از یک سو افراد روش و منش این بزرگان را حق مجسم و مجسمۀ حق می‌دانند و راه را بر هرگونه نوآموری و شکوفایی می‌بندند و از سوی دیگر عده‌ای نقد را بر فهم رجحان و برتری تام می‌دهند و راه را بر استفاده از آرای این بزرگان می‌بندند.

کد خبر 1275764

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha