دکتر شهین اعوانی معاون پژوهشی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در گفتگو با خبرنگار مهر، به مبانی و جایگاه فلسفه غرب در دنیای امروز اشاره کرد و گفت: فلسفه غرب در دنیای امروز نه ادعای پاسخگویی به سؤال «فلسفه چیست؟» را دارد و نه میخواهد مبانی کلی نظیر «وجود»، «مطلق وجود»، یا کلی ذاتی و عرضی و... را بجوید و در این جستجو تاریخ فلسفه را از ابتدای تاریخ تا دوران کنونی بکاود.
اعوانی گفت: در غرب فلسفه توانسته جایگاه خود را ارتقا دهد. در آنجا شروع فلسفه با «حیرت» بوده ولی در «حیرت» نمانده، به طوری که در دوره جدید مسائل خاص فلسفه، مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... است که اینها بدون توجه به مبانی فلسفی خاصشان حل نمیشوند. تا اواخر دوره قرون وسطی گمان بر این بود که این مبانی میباید براساس دیدگاه مسیحیت (کلیسا) حل و فصل شود. اما در دوران جدید، مسیحیت از عهده رفع نیازهای اجتماعی، اقتصادی و حل مسائل فکری روز برنیامد و مقدمات جدایی فلسفه از دین فراهم شد.
وی افزود: بدین ترتیب مسائل مربوط به دین، یعنی مباحث پیرامون وحی، رسالت، تثلیث، معاد و... به دین واگذار شد. فلسفه هم مبانی خود را محدودتر کرد. «حیرت» در فلسفه جای خود را به «دغدغه» داد. «دیالکتیک فلسفی» هم زمینه را برای گفتگو و «تعامل» و «همزیستی» فراهم آورد. فلسفه در غرب به دنبال حل مسائل و رفع دغدغههای مبتلابه جامعه غربی است. این وجه از تفکر غربی خیلی هم جدی است. فلسفه در سیاست، فرهنگ، اقتصاد، تعلیم و تربیت و... تأثیر چشمگیری دارد.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران افزود: البته چیستی فلسفه به صورت بنیادین مقید به «اخلاق» و «الزام» است. فلسفه ملزم است امکان پرسش را فراهم آورد و «وظیفه» و «مسئولیت» بررسی آنها را هم بر عهده دارد. فیلسوف غربی میگوید ما پرسش فلسفی را مطرح میکنیم، چون خواستار دانایی هستیم و خود را موظف میکنیم در حوزههای مختلف دینی، علمی، اجتماعی پاسخ به آنها را بیابیم. ما میخواهیم جهان را بشناسیم و برای زندگی بهتر و سالمتر در آن تلاش کنیم. هر چند به لحاظ تاریخی، نباید از دوره یونان و قرون وسطی و به طور کلی تاریخ فلسفه غافل بمانیم، هرچند مسائل آنها مشابه مسائل کنونی ما نیستند.
وی تصریح کرد: «خودت را بشناس» سقراط، مبنایی برای فهم این نکته قرار گرفته است که بر اساس آن ما انسانها بفهمیم که چگونه باید با یکدیگر رفتار کنیم، زیرا کمال فردی انسان امروز در کمال جمعی نهفته است. در این صورت هر یک از ما که در کمال نظری و عملی خود بکوشیم، آزادانه سهمی در کمال انسان به طور کلی خواهیم داشت. به عبارت دیگر مسئولیتی که فرد در برابر خود دارد، مسئولیتی است که در عین حال «به نوع بشر به مثابه یک کل» مربوط میشود.
اعوانی در پاسخ به این پرسش که فلسفه غرب تا چه اندازه از انسجام و استدلال لازم برای پاسخگویی به مسائل روز برخوردار است، گفت: وقتی فلسفه «دغدغه» پاسخگویی به مسائل فکری و بنیادی را داشته باشد و فلاسفه هدف خود را حل مسائل یا رفع بحرانهای علمی، فرهنگی و فکری بدانند، پاسخ به این پرسش مشخص میشود. بستگی دارد که چه تعریفی یا مقصودی از استدلال و انسجام داشته باشیم! اگر تعریف ما از استدلال، صغری و کبری چیدن منطقی باشد، مسلماً هر فکری بر این اساس شکل میگیرد و حدودش را مشخص میکند ولی اینکه این فکر با همان منطق، قابلیت فراگیری و گستردگی در همه جوامع را داشته باشد، بنده معتقد به چنین نظری نیستم. چرا که دغدغههای هر جامعهای را مختص همان جامعه میدانم. به نظر بنده نسخه رفع «دغدغه» غربی نباید برای همه جوامع غیرغربی پیچیده شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد و یا انتظار انتشار حلالمسائل فکری با روش غربی را داشته باشیم، خدشهدارشدن «هویت» فکری- فرهنگی ملتها را مجاز دانستهایم.
وی یادآور شد: برای مثال در میان فیلسوفان بریتانیایی، فلسفه «فایدهگرایی» از این دیدگاه حمایت میکند که میزان ارزش یک عمل میتواند بر اساس این معیار تعیین شود که آیا این عمل، بیشترین خوشحالی را برای بیشترین تعداد از مردم میآفریند یا خیر. در صورتی که در آلمان، برای ارزندگی اخلاقی اعمال، بر رویکرد «تکلیفشناسانه» و یا «وظیفهگرایانه» تأکید میشود.
این پژوهشگر فلسفه اخلاق گفت: در این دیدگاه، فرض بر این است که عقل هر فرد پایه آزادی و قانون اخلاقی را تشکیل میدهد. خب شما در این دو مثال تفاوت فرهنگ، فکر، برداشت و... را ملاحظه میکنید. نه نسخه بریتانیایی در آلمان کاربرد دارد و نه نسخه آلمان در بریتانیا. هر یک مسائل و دغدغه خاص خود را دارند. ممکن است در تعریف کلمه «انسان» یا «خودآگاهی او» یا آزادی ارادهاش، خواه به صورت «بودن» و خواه به نحو «صیرورت و شدن»، نظر مشترکی داشته باشند. هم فایدهگرایان و هم تکلیفگرایان معتقدند ارزش «من» انسان، از طریق عملکردم تعیین میشود.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در ادامه سخنان خود به نقاط ضعف فلسفه غرب پرداخت و تصریح کرد: خواه در فلسفه غرب بدنبال نکات مثبت باشیم و خواه در آن نقاط منفی را بجوییم، از دریچه و زاویه نگاه خود به آن نگریستهایم. ما به دنبال آنیم که از این زاویه و دیدگاه، غرب را بشناسیم و آن را با محک و معیارهای خود بسنجیم. وقتی این سنجش با یکدیگر تطبیق نکند، آن را ضعف میشماریم. میخواهیم آزادی غربی را بر اساس دین و فرهنگ خودمان بفهمیم، بدیهی است این دو سر سازگاری ندارند. مثال فلسفه در بریتانیا و آلمان را که قبلا به آن اشاره کردم، دقیقاً در اینجا هم مصداق پیدا میکند. بنده به هیچوجه در صدد دفاع از غرب نیستم ولی در قضاوت و قیاس، خودمان را هم تخطئه نمیکنم.
وی افزود: بدیهی است تعریفی که غرب از مفاهیمی همچون «انسان»، «عدالت»، «بشریت» و... دارد، مبتنی بر فکر، هدف و زیربنای فرهنگی، تاریخی و... خودش است. او «انسان» را بر مبنای «غرب» تعریف میکند و خارج از این حیطه را مشمول این تعریف نمیداند. «حقوق بشر» برای انسان غربی پشتوانه حقوقی و قانونی محسوب میشود ولی همین حقوق بشر، برای «انسان غیرغربی» پتکی است که برای تهدید استفاده میشود!
اعوانی یادآور شد: ما از چه زاویهای به تحلیل و بررسی «فلسفه غرب» میپردازیم؟ اگر از منظر یک موحد، یک فرد دینی معتقد، یک ایرانی مسلمان دوستدار فلسفه به تفکر غربی نگاه کنیم، بطور حتم فلسفه غرب، فلسفه دینی نیست (که ادعای آن را هم ندارد) بلکه یک فلسفه کاملاً سکولار است و در صدد تأمین زیربنای فکری انسان غربی در این دنیاست و به آخرت او هم کاری ندارد. مشکل از اینجا شروع میشود که ما از فلسفه غربی، حل مشکلات خودمان را انتظار داشته باشیم. یا آنچه را خود داریم به بهای کم از دست بدهیم و یا بیارزش تلقی کنیم و داشته خود را از بیگانه طلب نماییم.
وی گفت: اگر مقصود از طرح این سؤال این است که ما از فلاسفه غرب چه انتظاری داریم، باید به صراحت بگویم بنده معتقدم هیچ! زیرا معتقدم به جای اینکه انتظاری از تفکر غربی داشته باشم، باید تلاش در طرح پرسش پیرامون آن از دین، فرهنگ و فکر اسلامی خودمان را فراهم کنم. تلاش کنم تا بعد از طرح مسئله، به پرسش از دیدگاه فلاسفه مسلمان قدیم و معاصر پاسخ داده شود. مسئله و پرسش غربی، مشکل و مسئله ما نیست. مسلمانان فارابی را «معلم ثانی» نامیدند چون پایهگذار حکمت مشایی در جهان اسلام است. اشتباه متفکران مسلمان از آنجا شروع شد که زیربنای فلسفه اسلامی را ارسطویی دانستند و از پایهگذاران فکر و حکمت ایرانیان باستان، مکتبهای هرمسی موجود در اسکندری، و نوآوریهای ابنسینا، سهروردی، ابنعربی و... غافل ماندند.
اعوانی در پایان تأکید کرد: بهرهگیری از میراث فکری، فرهنگی و تاریخی بشری حق هر فردیست. ما این حق خود را نشناختهایم. بیاییم گناه کمکاریمان را به گردن دیگران نیندازیم. میراث فلسفه اسلامی را احیا کنیم، آن را پاس بداریم و مباحث آن را با روش درست و زبان علمی صحیح به دیگران بشناسانیم. تلاش کنیم برای سؤالات مطرح شده از سوی فلاسفه غربی، پاسخی مناسب، منطقی و مستدل از لابلای گنجینههای بهجای مانده از میراث متفکرین مسلمان، بجوییم و آن را به عنوان پاسخ عرضه کنیم.
نظر شما