به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، دكتر بهشتي فلسفه طبيعت را از رشته هايي دانست كه سابقه اي طولاني ندارد و محصول يك سده و نيم اخير است اما موضوعي كه به آن مي پردازد از ديرباز مورد توجه قرار بود ه است .
وي افزود : حوادث سه دهه اخير و طرح مسئله بحران زيست محيطي و بحران طبيعت باعث شد كه به اين مسئله توجه جدي شود. در سال 1977 كلوپ روم گزارش داد كه وضعيت زيست محيطي آدمي خطرناك است. لذا بحث بحران طبيعت زمينه قابل توجه اي براي توجه مجدد به اين بحث شد.
استاد فلسفه دانشگاه تهران تصريح كرد : اگر آنچه كه با عنوان طبيعت از عهد باستان به اين سو مطرح بود را دسته بندي كنيم با يك سري از مدلول هاي طبيعت مواجه مي شويم. از دير باز ، طبيعت به عنوان نحوه وجودي موجود و چگونگي موجود و چگونگي تاثير آن موجود به كار مي رفت. وقتي پرسش از چيستي مطرح مي شود در حقيقت طبيعت نوعيه مطرح است. از دوران پيشا فلسفي يونان در انديشه اسطوره اي نيز با اين پرسش روبه رو بوديم كه طبيعت چيست؟ در آثار هومر و هزيود و تراژدي نويس هاي يوناني نحوه مواجه با طبيعت را به همين گونه مي بينيم. اما مشخصا نزد پيش سقراطيان با پرسش از طبيعت مواجه هستيم. به همين دليل ، وقتي ارسطو مي خواهد فيلسوفان قبل از خود را نام ببرد به آنها فيزيولوگ مي گويد. فيزيس و لوگوس يعني كساني كه لوگيا درباره فيزيس داشتند. اين افراد سوال از كجايي و مبداء موجودات داشتند. اما چه تفاوتي ميان كساني مثل هومر و طالس است. افرادي مثل هومر و هزيود، آرخه را ميتوس مي دانستند و كساني مثل طالس و آناكساگوراس، آرخه را لوگوس مي دانستند. تفاوت ميان اين دو در اين است كه آنها از اسطوره، باور و اعتقاد سخن مي گفتند. سوال از چرايي در ميتوس سوال بجايي نيست ، در حالي كه در لوگوس ما با روايت و حكايتي روبه رو هستيم كه در آن پرسش ازچرايي نابجا نيست.
دكتر بهشتي فيزيس را قلمرو پديده هايي طبيعي كه در معرض زوال و پيدايش مستقل از انسان است توصيف كرد و گفت : ما در زوال و پيدايش آنها دخيل نيستيم و اين دگرگوني بر اساس قاعده و قانون هايي صورت مي گيرد. فهم ديگري كه مي توان از فيزيس متصور شد بحث نظم و قانون است.
وي فهم از طبيعت را در سده هاي بعدي با عنوان مصنوع و مخلوق خداوند مطرح كرد و خاطر نشان ساخت : به عبارت ديگر ، قلمرو طبيعت صنع خداوند است. اگر چه اين انديشه در يونان باستان سابقه داشت اما با گره خوردن در انديشه و سنت يهودي، مسيحي و اسلامي دچار دگرگوني مفهومي ديگري شد. صانع در نظر اين افراد ناظم و صنعتكار و تئوس است. در انديشه ارسطويي كه سوق و جهتي به بحث طبيعت داد موضوع غايت بود. منتهي غايت انگاري در دل طبيعت بود و اين جمله دقيقا همين مقصود را مطرح مي كند كه طبيعت هيچ كار بيهوده اي انجام نمي دهد.
دكتر بهشتي در ادامه سخنانش صحبت از نفوذ طب عهد باستان در فرهنگ فلسفي كرد و گفت : در رساله تيمائوس افلاطون، سقراط و چند نفر ديگر هستند كه با يكديگر گفت گو مي كنند . اين افراد كساني هستند كه در رساله جمهوي درباره استقرار مدينه صحبت مي كنند. به عبارت ديگر ، افلاطون قصد دارد نظام طبيعي را توجيه كند. لذا كاسمولوژي افلاطون در خدمت نظام طبيعي افلاطون است. وضع طبيعي به خاطر نرمي كه در سياست و جامعه دارد تعيين كننده سلامت جامعه است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران مفهوم طبيعت را در پيوند با دو مفهوم ديگر مطرح كرد و گفت : طبيعت، خدا و انسان به عنوان مثلثي فرض مي شود كه هر دگرگوني در يكي از گوشه هاي مثلث قطعا دگرگوني هاي زواياي ديگر را در بر دارد.
دكتر بهشتي مواجهه انسان با طبيعت را در سه گونه معرفتي، تكنيكي و زيباشناختي مطرح كرد و گفت : در نگرش معرفتي انسان كنجكاو مي خواهد به شناخت طبيعت بپردازد و در آغاز اين نگاه به طبيعت با خود تماشاي طبيعت مطرح و نوعي ارزش تلقي مي شد. در عصر جديد نيز دانش در خدمت غايات عملي انسان قرار مي گيرد و مقصود از سعادت انساني سعادت مادي انساني است. در مواجهه تكنيكي نيز انسان با دانشي كه به دست مي آورد طبيعت را در معرض تكنيك و عمل قرار مي دهد. همچنين در مواجهه با زيباشناسي نيز از دير باز طبيعت متعلق دريافت زيباشناختي ما بوده است.
وي نوع چهارمي نيز براي مواجهه انسان با طبيعت را عنوان كرد و گفت : در سه سده اخير مواجهه عملي و اخلاقي با طبيعت يعني طرح بايدها و نبايدها در قبال طبيعت نيز مطرح شد. اگر مباحث اخلاقي كه حتي كانت مطرح كرده را گسترده كنيم تا اين حد نيست كه ما مواجهه اخلاقي و مسئوليت اخلاقي با طبيعت داشته باشيم.
دكتر بهشتي در پايان ، پژوهش ها و آثار به زبان فارسي در گستره فلسفه طبيعت را تهي دانست و گفت : به زبان هاي انگليسي و آلماني منابع بسياري موجود است اما به زبان فارسي ما هيچ منبعي در اين زمينه نداريم.
نظر شما