به گزارش خبرنگارمهر، مهدی تعجبی شامگاه چهارشنبه بر روی سن سالن فرهنگسرای ولایت فردیس حاضر شد و ضمن مرور خاطرات خود راز سرگشتگی اش و عشقی که از اهل بیت بر تار و پود وجودنش نقش تنیده است را بازگو کرد.
این شاعر مدیحه سرا که در مدح و ذکر سجایای اخلاقی اش همواره سرتعظیم فرو می آورد اینگونه روایت کرد که 50 سال پیش در اوایل جوانی بیمار شدم و پزشکان جوابم کردند، با خود گفتم چاره چیست به قهوه خانه ای می روم و چای می خورم و سوار وانت می شوم و سر به بیابان های شاه عبدالعظیم می گذارم تا همانجا در گوشه بمیرم.
با این تصمیم و حال نزار دست به دیوار از خانه بیرون زدم درحین راه درب بازیک خانه نگاهم را به خودش جلب کرد، صدای استکان و نعلبکی می آمد، هیئتی برپا بود، هیئت سقاهای همدانی ها، با خود گفتم خدایا من که هیئتی نیستم، به هرترتیب رفتم داخل و نشستم.
شاعر این هیئت شعری را در مدح حضرت ابوالفضل(ع) سرود که مرا به طرز عجیبی منقلب ساخت دیگر طاقت نیاوردم و تاب نشستن نداشتم؛ با حال نزاری به خود گفتم اگر حضرت ابوالفضل(ع) آنقدر بلند مرتبه است که این شاعر می گفت مرا هم شفا دهد.
روز بعد آیت الله علوی از همسایگان ما به نزدم آمد و گفت: خوابی برایت دیده ام دست تو را از گرداب خطرناکی گرفتیم وبیرون کشیدیم.
درآن لحظه بود که دیدم همه چیز به حالت اول برگشته است ، سالم و قوی مثل قبل شده ام، آنجا بود که به یاد آوردم به حضرت ابوالفضل (ع) متوسل شده ام و شفا پیدا کرده ام.
آن زمان باخود گفتم اگر خداوند سعادتی داد که ادامه زندگی دهم جز در مدح اهل بیت علیه السلام چیزی نخواهم گفت و اکنون که سالها از آن دوران می گذارد جز در مدح اهل بیت شعری نسروده ام.
در بخشی از اشعار این شاعر که در کتاب شعرش به چاپ رسیده است اینگونه است:
یا رب زکرک ببخش عصیان مرا
عصیان برون زحد و میزان مرا
درسایه عفو خویش آرامش بخش
این خاطرمحزون و پریشان مرا
****************
یارب دلم از رنج و گناهان خون است
از بیم عذاب خاطرم محزون است
این بنده ی درمانده کجا روآرد
زیرا به و توبه خلق تو مدیون است
نظر شما