پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۹:۴۴

گلایه‌های یک ناشر

گاهی فکر می‌کنم بهتر است بینی‌ام را عمل کنم و بازیگر شوم

گاهی فکر می‌کنم بهتر است بینی‌ام را عمل کنم و بازیگر شوم

یک ناشر گفت:‌ بارها هنگام کار در بازار نشر از خود می‌پرسم چرا کتاب چاپ می‌کنم؟ به این دلیل که 300 نسخه چاپ کنم تا در پیچ و خم خودی و ناخودی گم شوم. گاهی فکر می‌کنم بهتر است بینی‌ام را عمل کنم و بازیگر شوم.

داوود ملکی صیدآبادی داستان‌نویس و مدرس چاپ، در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره فعالیت‌هایش در حوزه نشر و مدیریت انتشارات برزآفرین گفت: اصلا افسردگی گرفته‌ام. دیگر حوصله‌ای برای نوشتن ندارم. دیگر امیدی برای نوشتن نیست که بنویسم. راستش را بخواهید دیگر حسادت می‌کنم به این همه جشن و جشنواره و مراسم که در گوشه و کنار این مملکت با حمایت وزارت فاخره فرهنگ و ارشاد برای بازیگران برگزار می‌شود اما دریغ از یکی برای همه ادبیات. تازه جالب این‌جاست که دوستان سینمایی ناراضی‌اند، آقای حاتمی کیا به نعل می‌زند و آفای فرهادی به میخ، اما دوستان بروید خدایتان را شکر کنید که همین رود هم برای شما جاری‌ است و الحمدولله اوضاعتان هم بد نیست. بالاخره با حمایت این دسته و آن دسته، فروش نسبی هم دارید و یک لقمه نان و بوقلمون سر سفره‌تان هست.

وی افزود: به این دوستان می‌گویم که، خرده نگیرید. آن‌ها هم که برای ادبیات برگزار می‌شود، هم من میدانم و هم شما که فقط جای دوستان است نه جای اغیار. محفلی برای نوشابه باز کردن برای له کردن دیگری برای، نیرو گرفتن گروهی و حزبی نه برای ادبیات.

این مدیر نشر ادامه داد: بارها و بارها از خودم پرسیدم که بنویسم برای چه؟ برای که؟ برای این‌که در نهایت بخواهم 200 یا 300 نسخه آن‌ را چاپ کنم تا به اطرافیان بدهم و در نهایت هم در پیچ و خم خودی و ناخودی بودن چپ و راستی‌های ادبیات گم شوم. چپ و راستی‌هایی که هنوز نتوانسته‌اند سینما را از هم بدرانند اما ادبیات را از پایه ترکاندند. پیش خود فکر کردم بهتر نیست بروم بازیگر شوم! کاری که ندارد بینی عملی و موی کاشته و کمی هم پررویی می‌شود بازیگر و در حقیقت هنرمند سینمای امروز شد. تازه بعدها وقتی پیرتر هم شوی بی‌هیچ دلیلی استاد هم خطابت می‌کنند. بیچاره محمود دولت آبادی که اگر هم عرض یکی از پیشکسوتان دسته چندمی سینما، از خیابان رد شود، کسی نیم نگاهی شاید به وی نکند. این در حالی‌ است که همگانی که کار هنر می‌کنند و عرق روح می‌ریزند، می‌دانند به سختی داستان‌نویسی هنری نیست. به گستردگی داستان‌نویسی هنری نیست. به عمق ادبیات هنری نیست و به تاثیر گذاری ادبیات هنری نیست.

صیدآبادی گفت:‌ این وسط ما چه می‌کنیم؟ خدا می‌داند که نمی‌دانم. فقط این را می‌دانم که اگر یک مغازه خوار وبار فروشی زده بودم و تا حالا که وقت صرف داستان کرده‌ام، برای آن می‌کردم اوضاعم بسیار فرق داشت.
این روزها بیشتر اوقات این دوبیت شعر را با خود زمزمه می‌کنم که:

حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم/ کم که نه غصه کم کم می‌خوریم
آب می‌خواهم سرابم می‌دهند/ عشق می ورزم عذابم می‌دهند

کد خبر 2248726

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha