به گزارش خبرگزاری مهر، محمد رجبی در گفتگویی با نشریه خردنامه، پیرامون نهضتهایی که به فساد کلیسا منجر شد این واکنشها را ابتدا دینی و مذهبی میداند که در مراحل بعد منجر به سکولاریسم شدهاند. از نظر رجبی اگر چه امکان تطبیق جزئی تاریخ اروپا با مناطق دیگر وجود ندارد اما علل مشابه میتوانند پیامدهایی مشابه داشته باشند.
رجبی عوامل افول کلیسا را در سه عامل خلاصه می کند: «اول ضعف ساختار عقیدتی مسیحیت و پس از آن ضعف دستگاه فلسفی که امور معنوی و مادی را نظام مند کرده بود و از همه این ها مهمتر فسادی که در درون کلیسا بروز کرده بود.»
وی درباره شیوع فساد در کلیسا میگوید: «مفاسد اقتصادی در درجه اول بسیاری از کشیشها و واتیکان را، چه در حوزه واتیکان و چه در سایر کشورها، آلوده کرد و مردم را نسبت به کلیسا بدبین نمود که این فساد همراه با فساد اخلاقی هم بود که خود به خود از ثروت اندوزی کلیسا و همدستی آنها با پادشاهان ستمگر وقت ناشی میشد.»
این استاد فلسفه درباره واکنش به فساد کلیسا اظهار می کند: «در اروپا نهضتهای مختلفی به وجود آمدند که پیش قراولان آن، روحانیون مسیحی با گرایش های عرفانی بودند که این نهضتها، جدای از نهضت های اصلاح دین و رفرمیستی به شمار می آیند که ما آنها را با نام پروتستان ها میشناسیم. حتی شخصی مانند پاپ نیز از جمله رهبران چنین نهضتهایی بود و نام این نهضتها تا آن اندازه در اروپا مطرح بود که مارکس نیز به نام آنها اشاره کرده و از آنها به عنوان پیشکسوتان انقلاب یاد میکند. این جریانات، تحولات عظیمی را در دل نظام فئودالی ایجاد کرد.»
به نظر رجبی این جریانها در نهایت منجر به دو نتیجه مهم؛ یعنی تفکیک قوا و از بین رفتن مرجعیت قانونی و قانونگذاری کلیسا شد.
رجبی واکنش به فساد کلیسا را به دو دسته منفی و مثبت تقسیم میکند، که در واکنش منفی ایمان مردم به کلیسا کم شد و از بین رفت، و در واکنش مثبت، نهضت های دینی به وجود آمد که رویکرد غیرمنفعلانه داشتند. گروه نخست یک حرکت عرفانی ـ عملی برای اصلاح نظام اجتماعی ـ مذهبی و ترویج ساده زیستی، خدمت به مردم و پرهیز از ثروت و مقام رقم زدند (نهضت سن فرانسیس) به علاوه نهضت دیگری که متشرعانهتر از نهضت قبلی بود و مستقیما با کلیسا روبرو شد (نهضت سن دومنیک)، و گرایش دیگری که به ایجاد یک کلیسای جدید و فرقه پروتستان منجر شد (نهضت مارتین لوتر).
به نظر رجبی، «عملا سکولاریسم با پروتستانتیسم شروع شد. مارتین لوتر دین را امری شخصی میدانست و قایل به جدایی دین و کلیسا از سیاست شد و به همین دلیل، مورد حمایت شاهزادگان آلمانی که خواهان برداشتن نظارت کلیسا و عمل آزاد سیاسی خود بودند، قرار گرفت. نهضت لوتر به ایدهآل تمام پادشاهان و حکام اروپایی تبدیل شد که میخواستند فارغ از قید و بند کلیسا آنچه را که دلخواهشان است انجام دهند و لذا استقبال وسیعی از این حرکت انجام گرفت و در کشورهای پروتستان، سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست محقق شد.»
گرایش سوم از نظر رجبی شامل کسانی بود که اساسا خواهان حذف دیانیت از همه عرصهها بودند و از دل سرمایهداری اروپا برخاستند: «خود سرمایهداری از دل پروتستانتیسم به وجود آمد؛ چرا که لوتر بر خلاف تعلیمات سنتی کلیسا که رهبانتت را ترویج میکرد و ثروت را زهر می دانست، ثروت اندوزی را ترویج داد و گفت که ثروت اندوزی اساسا کار خوبی است و ثروت هر چه بیشتر از راه مشروع به دست بیاید، فضیلت است.»
این پژوهشگر فلسفه غرب برآمدن لائیسیسم از دل سرمایهداری را اینگونه تصویر میکند: «سرمایهداری خواهان حذف هر امری شد که انسان را به ماورای خودش محدود می کند و این جریان سبب شد که نهایتا تفکری سیاسی اجتماعی تحت عنوان لائیسیسم به وجود آید. جریان سکولار نیز تحول پیدا کرد و تحت تأثیر آموزههای لائیسیسم به این نتیجه رسید که ماورا را حتی از دین هم حذف کنیم و به دیگر معنا، تفسیری مادی و زمینی از دین ارائه دهیم و به نوعی ناگفته، خدا را حذف کنیم و عالم غیب را منکر شویم.»
وی درباره برآمدن لیبرالیسم میافزاید: «با همین دیدگاه جریانی پیدا شد به نام لیبرالیسم که معتقد بود انسان بالذاته آزاد از هر قید و بندی است و هیچ چیز به جز آزادی دیگران، او را محدود نمیکند. لیبرالیسم که در عالم اسلام به «اباحیت» ترجمه شده بود (و ترجمه بسیار دقیقی هم بود)، خود به خود نافی احکام الهی و دینی بود لذا اقتضا می کرد به نوعی دیگر از احکام اجتماعی روی آورد و بدین ترتیب سر از دمکراسی درآورد.»
رئیس کتابخانه مجلس شورای اسلامی، با تأکید بر اینکه قیاسهای جزئی بین تاریخ اروپا و ممالک دیگر معالفارق است و امکان مقایسه جوامع به این شکل وجود ندارد، اظهار میدارد: «در کلیات امکان تطبیق وجود دارد. واضح است که هر کجا فسادی رخ دهد و عالمان دینی در پی توجیه آن باشند، مردم از دین گریزان میشوند و میرمند و لذا پیامبر اسلام فرمودند: «اذا فسد العالم فسد العالم» و این اختصاص به اروپا و کلیسا ندارد، بلکه در همه جا محتمل است.»
وی در پایان با اشاره به برخی تفاوتهای اساسی میان اسلام و مسیحیت اضافه میکند: «هر کجا ظلم و فسادی رخ دهد، حال چه این فساد از سوی حاکمان باشد یا علمای دین، در دین اسلام ظرفیتهایی وجود دارد و جنبش های اصلاح طلبانه درون دینی به وجود می آیند که علمای اسلام طبق حدیث نبوی، از آن با عنوان حرکت «مجدد» یاد میکنند.»
*گفتگوی فوقالذکر در صفحات ۱۲۷ تا ۱۲۹ از شماره ۱۳۱ از مجله «خردنامه» همشهری با عنوان «دنیا را به قیصر بسپارید و آخرت را به پاپ!» منتشر شده است.
نظر شما