به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر مشروح گفتگوی ماهنامه خردنامه با غلامرضا جمشیدیها استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در مورد جامعه پذیری است که از نظر می گذرد.
*در ابتدا یک مفهوم جامعه پذیری را توضیح دهید و به کارکردهای آن اشاره کنید.
وقتی جامعه پذیری مطرح می شود، این موضوع به تعریف دورکیم از جامعه برمی گردد. میان تعریف دورکیم از جامعه و مثلا یک سیاستمدار تفاوت وجود دارد. وقتی سیاستمدار از جامعه صحبت می کند، اجتماع مورد نظر اوست اما تعریف دورکیم به نوعی با نظام تعلیم و تربیت پیوند می خورد. پدیده اجتماعی از نظر او متمرکز بر شیوه اندیشیدن و احساس و عمل کردن است. بعد نهادها را تعریف می کند و جامعه مجموعه نهادهای اجتماعی تعریف می شود. نکته اساسی اس که در تعریف دورکیم است این است که همه آن چیزی که در این دنیا وجود دارد محصول زندگی اجتماعی است و این تعریف یک ایراد اساسی دارد چراکه خیلی چیزها در جامعه وجود دارد که محصول زندگی جمعی بشر نیست. مثلا آمدن پیامبر و... محصول تصمیم بشر نیست.
در شرایط دوران آقای دورکیم خیلی روی روانشناسی تاکید می کردند و او هم از این طرف روی مسائل اجتماعی تاکید می کرده و این وسط حقایقی نادیده گرفته شده است. به هر حال تعریف دورکیم از جامعه تعریف ناقصی است.
وقتی از جامعه پذیری سخن می گوییم یعنی ما آن شیوه های اندیشیدن و احساس و عمل کردن که مورد باورمان است به نسل خود انتقال دهیم. می خواهم بگویم تعریفی که دورکیم از جامعه می کند به نوعی با نظام تعلیم و تربیت گره می خورد. بنابراین وقتی شما از جامعه پذیری حرف می زنید یعنی پذیرش آن چیزی که در جامعه وجود دارد و مورد قبول است. به هر حال جامعه پذیری پیوندی با نظام تعلیم و تربیت دارد. نکته دیگری که وجود دارد این ایت که در تعریف دورکیم فرد را تقلیل به هیچ داده اند و آن را صرفاً پذیرنده فرض کرده اند. این در صورتی است که انسان در یک دوره ای ممکن است پذیرنده باشد ولی بعدا می تواند مداخله کند و یافته های خود را دستکاری کند. یعنی ما در یافته های قبلی خود نمی مانیم بلکه می توانیم آن را تقویت کنیم.
جامعه شناسان قرن ۱۹ یا جامعه شناسان کلاسیک اثر انسان را در مواجهه با فشار اجتماعی به هیچ تقلیل دادند. البته الان در جامعه ما سطح افراد در مقابل فشارهای اجتماعی و آداب و رسوم و... یکسان نیست و بعضی ها فقط تاثیر می یابند.
کارکردهای جامعه پذیری نیز به سیاست هایی بستگی دارد که یک جامعه برای خود تصویر می کند. کارکرد اولیه نظام تعلیم و تربیت بقای نظام است. یعنی اگر سیستمی بخواهد بقا پیدا کند بیشترین هزینه را باید بر روی تعلیم و تربیت بگذارد. عمده آسیب های اجتماعی که الان در جامعه می بینیم به خاطر این است که نظام تعلیم و تربیت ضعیف عمل می کند. دولت های ما هم نمی توانند هزینه های خوبی در این بخش صرف کنند. پیامبر می فرماید «کل مولود یولد علی الفطره و انما ابواه یهودانه و ینصرانه» یعنی هر مولودی بر فطرت توحیدی زاده می شود و این پدر و مادر او هستند که وی را یهودی و نصرانی بار می آورند. بنابراین بچه وقتی به دنیا می آید استعدادهایی دارد و اولین رنگ را خانواده به او می زند. البته الان روابط اجتماعی و رسانه ها خیلی نقش پررنگی ایفا می کنند و در درجه بعدی مدرسه است. اما با این حال خانواده خیلی اهمیت دارد. من معتقدم برای حل هر نوع آسیبی باید نظام تعلیم و تربیت را درست کرد. اما حالا نظام تعلیم و تربیت ما هزینه می کند که دانشجویان ما درس های غربی بخوانند و ذهنی غربی پیدا کنند.
*عوامل مختلف تاثیرگذار بر موضوع جامعه پذیری و درونی شدن ارزش های هر جامعه از نظر شما چیست؟
چیزی که نمی توانیم نادیده بگیریم موضوع تکنولوژی است. در گذشته چیزی به اسم دنیای مجازی نبود و در نهایت ما در گذشته می توانستیم رادیو بی بی سی را گوش دهیم. می خواهم بگویم که وسایل ارتباطی محدود بود. بنابراین اگر بخواهیم با زبان جامعه شناسی بگوییم فرد عوض نشده است و خدا یک نوع انسان را خلق می کند و به قول امام خمینی «بشر همه جا یک جنس است و یک نوع است و یکی است»، ولی آن چیزی که تغییر کرده است شرایط بیرونی است. از شرایط بیرونی می توان به تکنولوژی اشاره کرد.
نکته دیگر در مورد شرایط بیرونی این است که قدرت و پول در منش و فکر و اندیشه افراد تغییر می دهد و افراد دیگر بر اصول خود پایبند نمی مانند. بنابراین نسل جدید با توجه به شرایط جدیدی که به وجود آمده است فهم متفاوتی نسبت به دنیا دارد.
من انتظار ندارم که همه نسل ها شبیه به هم باشند اما نکته اینجاست ما باید بر سر یک اصولی به توافق برسیم و آن اصول را درست به نسل آینده منتقل کنیم. حال چرا نسل جدید باورهای ما را نمی پذیرد به این خاطر است که ما رفتارهای گوناگونی داریم. قرار نسیت دچار دگماتیسم و جزمی نگری شویم اما باید بر سر اصول خود بایستیم. یکی از این اصول برای مسئولین انقلاب ساده زیستی است. ما در گذشته نظام سیاسی را در مقابل خود می دیدیم ولی الان نظان سیاسی را از خودمان می بینیم لذا انتظار داریم نتیجه عملی شعارهایمان را ببینیم. اگر بخواهیم دولت های مختلف پس از انقلاب را دسته بندی کنیم باید بگوییم که دوران جنگ دوران ساده زیستی بود که اگر بمباران هم بر سر ما می شد ما با آن کنار می آمدیم. ولی اداره جامعه بوسیله برنامه ای است که دولت ها می دهند لذا بعد از جنگ برنامه سازندگی آقای هاشمی اجرا شد که هیچ تطابقی با فرهنگ انقلابی ما نداشت. یعنی شخصی که تا قبل از این ساده زیستی را تبیلغ می کرد جامعه را به زیاده خواهی و اشراف گری دعوت کرد.
هنوز هم حتی صدا و سیمای ما زندگی اشرافی را تبلیغ می کند. دکتر شریعتی می گفت ما روی منبر به خدا دعوت می کنیم و پایین منبر طور دیگری عمل می کنیم. ما در رسانه ها و فیلم ها و... چه چیزهایی را تبلیغ می کنیم؟
بنابراین عملکرد دولت ها و برنامه ای که ارائه می دهند بر موضوع جامعه پذیری بسیار مهم و تاثیرگذار است.
*از مسائلی که به عنوان عناصر جامعه پذیری به شمار می رود یکی مسئله «زبان» است. رهبر انقلاب مدتی پیش در مورد آموزش زبان انگلیسی اشاره ای داشتند که زبان علم تنها انگلیسی نیست. عاملی مثل مثل زبان را در مسئله جامعه پذیری چطور ارزیابی می کنید؟
این جزئی از برنامه ریزی دولتی است. اصل این است که دانش آموزان در دبیرستان زبانی را یاد بگیرند که این ممکن است عربی یا انگلیسی باشد. چه اشکال دارد که در دانشگاه نیز آموزش عربی ادامه یابد؟
دانشجوی خارجی وقتی به ایران می آید و امتحان دکتری می دهد از او به زبان انگلیسی امتحان گرفته می شود. در صورتی که یک هدف از جذب دانشجوی خارجی این است که از این فرصت استفاده شود و زبان و فرهنگ خود را به او انتقال دهیم. در غیر این صورت ما سرمایه خود را هدر می دهیم. زبان یکی از مسائل است. زبان ذیل برنامه ریزی دولتی است. باید به این سلطه زبانی در مورد زبان انگلیسی پایان داده شود. ما موسسات آموزش زبان انگلیسی را رها کرده ایم و نظارتی بر آنها وجود ندارد.
الان برای استفاده از کلمات ساده فارسی هم از معادل انگلیسی استفاده می شود. تا جایی که رهبری انقلاب وارد شدند و انتقاد کردند مثلا در مورد کلمه «برند» ایشان به صراحت موضع گرفتند.
به طور کلی اتفاقاتی که در جامعه شاهد آن هستیم متاثر از محیط اجتماعی است. باید تا می توانیم محیط اجتماعی خود را سالم کنیم.
جامعه پذیری یعنی آنچه که من در طی عمر خود متاثر از جامعه یاد می گیرم. در خیابان های ما امنیت بصری به لحاظ نوع پوشش وجود ندارد. لذا ما فضای جامعه را رها کرده ایم و به نوعی سکولاریستی برخورد کردیم.
*می توان گفت که در مورد نسل جدید جامعه پذیری دینی به صورتی نارسا و ناقص انجام شده است ولی در نسل های گذشته چنین نبود، نظر شما چیست؟
یک تئوری وجود دارد به اسم تئوری نسل ها که مبدع آن ابن خلدون است. کسی که برای اولین بار در تاریخ از نسل ها نام برده ابن خلدون است. او از سه نسل نام می برد که یکی بنیان گذار انقلاب است، یکی مباشر و یکی مقلد است. معنای حرف او این است که هر نسلی یک روانشناسی خاص خود را دارد. من می خواهم بگویم اینگونه نیست. طبق بحثی که در ابتدا داشتیم جامعه پذیری به نظام تعلیم و تربیت باز می گردد. ما در یک دوره زمانی می توانیم سه نسل را با هم داشته باشم. می توانیم نسلی را داشته باشیم که هنوز انقلابی است، می توانیم نسلی داشته باشیم که میانه رو است و هم می توانیم نسلی داشته باشیم که کاری به اصول انقلاب ندارد.
*ولی خواه ناخواه در گذر زمان این نسل سوم پررنگ تر شده اند؟
من به این حرف اعتقاد ندارم. چیزی که وجود دارد این است که نظام تعلیم و تربیت است که این سه نسل را تربیت می کند. عملکرد مدارس مختلف در این خصوص مشخص است که مدارس مختلف خروجی های متفاوتی را تحویل اجتماع می دهند. اینکه بگوییم نسل انقلابی تمام شده به لحاظ نظری قابل اثبات نیست.
باید گفت به عنوان مثال تهران یک صورتی دارد و یک باطنی. باطن تهران این چیزی نیست که می بینیم. ۲۲ بهمن و روزهای دیگر دلیلی بر این مدعاست. بنابراین هر سه نسل در دروه کنونی وجود دارد.
*الان شرایط اجتماعی ما مغایر با آرمان های دینی ماست. روند جامعه پذیری مطلوب برای اثرگذاری بر این وضع باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟
اولین مرحله خانواده است. اگر خانواده همان چیزهایی که سنت دینی به ما یاد داده رعایت کنند اثرگذار خواهد بود. مرحله بعدی هم نظام تعلیم و تربیت است. بازگشت به سنن دینی و رعایت مسائل دینی در بدترین شرایط اثرگذار خواهد بود.
انسان موجودی مکانیکی نیست و ممکن است عوامل مختلفی در تربیت او موثر است ولی فرمول عام آن همین است که عرض کردم.
ما در تاریخ هم موانعی برای جامعه پذیری داشته ایم. اما نکته اینجاست که ما نتوانستیم بین گذشته و حال پیوندی برقرار کنیم. باید به قول دکتر شریعتی گذشته را به آینده بیاوریم و ببینیم که گذشتگان ما چطور فرزندان خود را تربیت می کردند که افراد شاخصی شدند.
*در حال حاضر با توجه به شرایطی که داریم جمهوری اسلامی برای اینکه بتواند ارزش های خود را در نسل جدید درونی کند و یک جامعه پذیری دینی اتفاق بیفتد چه باید بکند؟
مسئله اصلی بازگشت به اصول انقلاب است. باید یک بار دیگر اهداف انقلاب را مرور کنیم و خود را با آن تطبیق دهیم. در این شرایط در سطح دولتمردان، چقدر با اهداف اولیه تطابق داریم؟ موضوعی مثل فیش های نجومی، فسادهای اقتصادی و مسائلی از این دست در میان مسئولین بر جامعه پذیری اثرگذار است. اینکه گفته شده «الناس علی دین ملوکهم» ابزار تحلیل خوبی است. در درجه اول مسئولین باید به اصول انقلاب برگردند. به نظرم بازگشت به اصول در همه حوزه های فرهنگی و سیاسی و... لازم است. در این صورت است که به جای کسب درآمد، رضای خدا در نظر گرفته می شود. بنابراین خیلی چیزها در این صورت عوض می شود.
*موانع جامعه پذیری در دوران مختلف چه بوده است که بتوان از آن الگویی استخراج کرد و یا از آن درس گرفت؟
فقر اجتماعی یا موضوع امنیت یا عدم آگاهی مردم هر دوره را می توان نام برد اما در دروان مختلف چیزی به اسم وسایل ارتباط جمعی نبوده است. این وسایل به عنوان مانع مهمی در جامعه پذیری دینی قلمداد می شود. لذا شرایط تغییر کرده است.
تنها چیزی که تفاوت پیدا کرده قابلیت دسترسی به وسایل ارتباط جمعی است که متفاوت شده است. هنوز مسئولین ما به این نتیجه نرسیده اند که کنترلی بر دسترسی ها وجود داشته باشد.
نسل جوان با ابهاماتی روبرو می شوند که با کارآمدی گره خورده است و فکر می کنند این شعارهای انقلاب کارآمد نبوده است. تفکیکی بین ادعاهای زبانی و عملی در ذهن جوانان ما بوجود نیامده است که کارآمدی را با توجه به همه شرایط ببینند. بخش عمده ای از ابهامات نسل جدید ما ناشی از وسایل ارتباط جمعی است.
*با این وجود تحکیم اندیشه های دینی در متن اجتماع چه روند و شرایطی را باید طی کند؟
من فکر می کنم که در حوزه تبلیغ ابزارهای ما قدیمی است و سعی نمی کنیم که از ابزارهای جدید برای فهم و انتقال مفاهیم بهره ببریم. واقعا اگر اروپایی ها کتابی مثل نهج البلاغه داشتند با آن چه می کردند؟
وقتی ما با متون اسلامی ارتباطی نداریم اینکه بخواهیم درست عمل کنیم معیار مشخصی وجود ندارد. ما با متون دینی مانوس نیستیم و آن را نمی فهمیم. حتی متفکرین خود را از شهید مطهری تا شهید صدر و... را نمی شناسیم و مبانی آنها وارد عرصه دانشگاهی ما نشده است. ادبیات دانشگاهی ما همان ادبیات قبل از انقلاب است.
*حال که به موضوع دانشگاه اشاره کردید نسبت علوم انسانی را با موضوع جامعه پذیری چطور ارزیابی می کنید. در حوزه علوم انسانی چه اتفاقی باید رخ دهد تا ما شاهد جامعه پذیری دینی در متن اجتماع باشیم؟
علوم انسانی ما فقط در محیط دانشگاه می تواند عرض اندام کند و بیرون از دانشگاه حرفی برای گفتن ندارد. متن هایی که دانشجوی ما می خواند او را دچار بیگانگی نسبت به اجتماع می کند. ما در دوران انقلاب همین درس های را می خواندیم اما این درس ها کمکی به ما نمی کرد و آن چه در طی مبارزات به ما کمک می کرد مبانی دینی و گفتار اهل بیت بود.
الان هم همینطور است که کسانی که آثار وبر و هابرماس و ... را می خوانند چقدر می توانند با مردم ارتباط ذهنی برقرار کنند؟ آنها یک طبقه جدا هستند و مردم را درک نمی کنند. باید گفت بین بدنه اجتماعی ما و دانشگاه ما یک شکاف عمیقی وجود دارد. آنچه دانشجوی ما می خواند سنخیتی با جامعه ندارد. علوم انسانی ما با این ادبیات نمی تواند با زندگی امروز ما پیوند برقرار کند. این باید تغییر کند. ما نمی گوییم همه چیز باید به کلی دور ریخته شود اما کسی که ۲۰ سال درس جامعه شناسی خوانده باید تناسبی بین آن و جامعه بیابد.
بنابراین علوم انسانی نمی تواند بر جامعه پذیری اثر بگذارد و اگر هم اثرگذار باشد آنچه از دل این علوم انسانی بیرون می آید جامعه پذیری غربی است. نظام ما با هزینه ای که برای علوم انسانی کنونی می کند در واقع به غربی شدن جامعه دامن می زند.
مفاهیم دینی خود این امکانات را دارد که پاسخگو باشد، اما تنها چیزی که در عصر ما می تواند به لحاظ فلسفی ما را به چالش بکشد مفاهیم عصر مدرن است. از طرف دیگر چالش کارآمدی نیز می تواند اثرگذار باشد. یعنی بین بدنه اجتماعی و دستگاه نظری ما انطباقی وجود ندارد.
بین انسان غربی و شرقی تفاوتی وجود ندارد و خداوند یک جنس بشر بیشتر نیافریده است. غربی ها نگذاشتند که انسان رشد کنند. انسان یک جنس واحد است. چیزی که تغییر می کند محیط و شرایط محیطی است. متناسب با تحول محیط یا ما باید خود را تطبیق بدهیم و یا اشراف نظری بر محیط داشته باشیم. نظریه پردازی و ابزار کاربردی از جمله مسائلی است که اگر نداشته باشیم دچار عقب ماندگی می شویم.
نظر شما