خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-سیدجواد طاهایی: نزد بسیاری از جمله نویسندۀ این سطور، جمهوری اسلامی دولت مقدسی است و به قول حضرت امام، «امانت خداوند نزد ملت ایران است». نزد ما معتقدین به نظام، اگر نظام مقدس است، لاجرم نهادهای آن نیز از قداستش بهره دارند. ازجمله نهادهای متعلق به نظام مقدس جمهوری اسلامی، نهاد اقتصادی بانک میباشد.
برخی میگویند ما لازم نیست طبق عقیدۀمان نهاد بانک را هم مقدس بدانیم فقط کافی است حرمتش را پاس بداریم یا تحملش کنیم زیرا تضعیف نهاد بانک یا هر نوع اقدام علیه آن عملاً تضعیف نظام است. اما متأسفانه چنین نیست. ما طبق عقیدۀ مان مجبوریم که این نهاد ماهیتاً یهودانه را مقدس بینگاریم! زیرا تضعیف آن به تضعیف نظام و از آنجا به تضعیف قداست نظام میانجامد. اما سالهاست که پرسش آزارنده و منهدمکنندهای پیش آمده است: با نهادِ مقدس نزولخوار (و بدجور نزولخوار) و مکندۀ هستی ضعفا چه باید کرد که در تطابق با اعتقادمان به قداست نظام باشد؟ میخواهیم به جواب این سؤال برسیم.
هم در اندیشۀ سیاسی و هم در واقعیت عینیِ سیاستِ جمهوری اسلامی، مطلقیتِ مقام عالی حاکمیت، مطلقیت ولایتفقیه، فقط در لحظات استثنایی است. اما حقیقت سوگواره آن است که استثناء بودن لحظۀ استثناء را خودمان نمیتوانیم تعیین کنیم. لحظۀ استثنا را حتی مقام عالی حاکمیت هم نمیتواند تعیین کند، یعنی نمیتواند حکم دهد که مثلاً این لحظه لحظۀ استثناست پس باید به تصمیم یا عمل استثنایی دست یازید. گویی لحظۀ استثنا خودش هروقت خواست میآید و وقتی آمد همگان حسش میکنند و بر خاص و متمایز بودنش توافق میکنند. لحظۀ استثنا ازاین رو لحظهای تقریباً دمکراتیک است.
لحظۀ استثنا، رشتۀ تداوم مصلحت اندیشی را پاره میکند و ضرورت تصمیم استثنایی را، آن هم بصورت جمعی (یعنی بصورتی که اجتماع آن را بپذیرد)، پیش میآورد. لحظۀ استثنا، ازجمله، در نقطه مقابل استمرار مصلحتاندیشیها قرار دارد. مصلحت، قید بسیار محکمی بر دست رهبر و نهاد دولت مینهد و شاید از آن بدتر، هر زمان محکمتر و محدودکنندهتر هم میشود. مثلاً سبک زندگی و نحوۀ فکر مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی نه فقط مدتها بود که از میراث آرمانی امامخمینی فاصله گرفته بود، بلکه این فاصلهگیری هر زمان درحال تقویت فکری و نظری خود نیز بود. اما مقام رهبری، بهدرستی، اقدام علیه ایشان را به مصلحت نمیدانستند. فقط در لحظۀ استثنا، لحظهای که مرحوم ایشان (به فرض) علیه تمامیت نظام اقدام میکردند، اقدام قاطع علیه ایشان معقول میشد.
مشکل اما آنجاست که لحظۀ استثنا میتوانست هیچوقت نیاید. لحظۀ استثنا را، کمی رک باشیم؟، فقط خدا میتواند بیاورد.
روشن است که مطلقیت قدرت مقام عالی حاکمیت (ولیفقیه) بیشتر در اسناد حقوق اساسی و متون قانونی و فرمال وجود دارد تا در واقعیت؛ و ملاحظات متعدد که بیشتر ساختاری و ناشی از مناسبات ریشهدارشده است، دست رهبری را برای صدور دستورات قطعی و اخذ تصمیمات قدرتمندانه میبندد. واقعیتی که هنوز متوجه آن نشدهایم آن است که در سیاست کنونی ایران و تقریباً در هر کشور دیگری، ذاتاً، قدرت مطلقه مردم آن کشورند نه رهبران آن کشور [به قول لنین مردم نخواستند، دولتها نتوانستند]. مصلحتاندیشیهایی که هنجاری شدهاند، ریشهگرفتهاند و به ناخودآگاه کوچیدهاند، فقط به نیروی مردم ممکن است تغییر یابندزیرا فقط آنها در سیاست(چه دمکراتیک، چه الیگارشیک و چه اتوکراتیک) میتوانند به مثابه قدرت مطلقه عمل کنند.
این جمهوری همواره به نیروی مردم حفظ شده است. نه فقط اقدامات مردمی (مانند تظاهرات سراسری، مشارکتهای سیاسی وسیع، جبههرفتنها...) بلکه حتی سکوت مردم (در لحظات ضعف نظام و زمانی که دشمنان خارجی میکوشیدند آنها را با یادآوری اینکه حالا وقتش است، تحریض به ادامۀ تظاهرات مخالفتآمیز نمایند) تاکنون باعث تقویت نظام شده است. مردم نه فقط در عمل نظام را حفظ کردند بلکه در عمل موجب تحکیم آن شدند. کاری که اینک مردم دارند انجام میدهند و بنظر تازه میآید آن است که گویی دارند کمک به حفظ قداست نظام میکنند: زمانی که ساختار نظام با دور تازهای از سرعت بسوی فساد میرفت(میرود) و میرفت که محتوای نظام( یعنی ایدهآلیزم تودهای یا آرمانگرایی مردمی آن) را تخریب و نابود کند، مردم به میان آمدند و علیه دزدی و فساد و ضعف دولت قیام کردند. این قیام مردمی اگر به نحو مطلوبی به پیش برود یعنی اگرعناصر خارجی آن را منحرف نکنند، بیشتر از هرچیز به اصل اخلاقی و آرمانی نظام کمک میکند؛ زیرا قیام علیه پروسههای ضداخلاقی درو نظام است، قیام علیه امور غیراخلاقی قیامی اخلاقی است.
گرچه ساختار نظام و بوروکراسی دولتی از شورش متنفر است اما آن برای محتوای مردمی نظام میتواند مبارک باشد. شورش مردمی همانقدر که مخرب ساختار است ممهد آرمانگرایی نظام و امیدبخش آرمانگرایان است. کمی جسورانه است اما جمهوری اسلامی برای آنکه جمهوری اسلامی بماند، به شورشهای خالصاً مردمی( غیر الیتیستی) نیاز دارد. دموکراسیها به شورش و طغیان اجتماعی نیاز دارند تا به نیروی آن هرچند ده سال ساختارهای خود را بازسازی کنند و طی آن بوروکراسی به نفع دمکراسی و فسادهای نهان به نفع شفافیت و سیاست شیشهای عقبنشینی نماید. نظام جمهوری اسلامی نیز حتی اگر بطور نهادین دمکراتیک نباشد، روحاً چنین است (هرچند بصورت نهادین هم تا حد بالایی دمکراتیک است). و بنابراین این حکم در مورد آن هم مصداق دارد.
مصلحت اندیشیها داشت دولت مقدس ایرانی، «جمهوری صاحبالزمان» را زوال میبرد و هیچ حزباللهی و فرد دلسوزی هم قدرت جلوگیری از "روند مرگ قداست" را نداشت. تصمیمات و امریههای دولتی (آن هم این دولت...) فقط زمان و فرصت را به هدر میداد و رهبری داشت توسط مصلحتهای درحال ریشهدارشدن تضعیف میشد.
درس بزرگ این شورشها به حزباللهیها آن است که جمهوری اسلامی در ماهیت خود بیشتر یک جنبش اجتماعی (ولو ساختاریابنده توسط مقام معظم رهبری و مردانش در سپاه و جاهای دیگر) است تا دولت و بیشتر نهضت است تا نظام. نقش مردم در نظام هیچگاه صوری نخواهد شد و به روندها و نهادها و عادات تقلیل نخواهد یافت. اینکه جمهوری اسلامی هیچگاه یک دمکراسی مدرن لیبرال نخواهد شد و همواره چهرۀ یک جمهوری آزاد باستانی را حفظ خواهد کرد. (این عبارت آخری کمی تفصیل میخواهد که اینجا جایش نیست.) شورشها بخشی از جمهوری اسلامی است، در همان معنا که پرسشگریها بخشی از جمهوریت است، در همان معناکه مدرنیته شامل نقض خود هم میشود.
سرزندگی و آزادیخواهی و اصل کرامت مردم، بخش حساس جمهوری اسلامی، اگر روح و تمامیت آن نباشد، است. اصلاً جمهوری اسلامی خودِ همین مردم است بعلاوۀ فضایلشان، منهای رذایلشان. این بعلاوه و منها سخت مسئولیت آفرین است. ایرانیان همزمان باید علیه رذایل مکتسبه شان در دوران مدرن و له فضایل کهنچشان که در آرمانهای جمهوری اسلامی تجلی یافته برخیزند. ایرانیان آکنده از حق و مسئولیت هستند. عالیترین تولید تاریخ ایرانیان جمهوری ای است که فضایل آنان را نمایندگی میکند. آنها گرچه لازم میآید این درخت را در مواقعی سخت بتکانند اما وظیفۀ پرورش آن را نیز بر عهده دارند. مردم ایران، دقیقاً به همان اندازه اهمیت جایگاهشان در نظام جمهوری اسلامی، مسئول آن هم هستند.
بیتردید دشمن انقلاب ایران نیز نقش ماهوی ایرانیان در ادامه حیات جمهوری اسلامی اسلامی را دریافته (دانش نظری او بسی بیشتر از ماست). ازاینرو، تردید نیست که صهیونیزم جهانی از مردم ایران به اندازه دولت ایران خشمگین است و علیه آنان تعمداً اقدام میکند (قراردادن تحقیر آمیز مردم ایران در کنار مردم سومالی، لیبی، سودان، یمن توسط ترامپ در فرمان عدم صدور ویزا). آمریکا میداند که با ملت ایران یا قومیت ایران (این دومی اصطلاح درستتری است) مواجه است نه با مردم ایران (این یا آن نسل در این یا آن زمانۀ خاص). دشمنان نظام با شورش مخالفند زیرا این کار میتواند به تجهیز و تقویت فکری نظام بیانجامد. آنها با سکون ساختار نظام و فسادهای برآمده از آن که روندی نخبهگرایانه است بیشتر موافقند تا با هرنوع تحرک مردمی خودجوش که حسب تجربه، موجب سرزندگی روحی نظام و لاجرم، نهادینگی آن میشود.
جمهوری اسلامی متعلق به فرداست، پس یک پرسش باز است و جوابهای بس متنوعی در برابر شرایط متنوع در آستین دارد. پاسخها خودشان میآیند و ذهن ما را متوجه خود میکنند. ما موضوع پاسخهاییم نه سازندۀ آن. ج. ا. در دستان ما (معتقدان به آن ) نیست ما در دستان آنیم. در نظریه و طبق اعتقادات، این جمهوری چون الهی است با تدبیر ناشناخته الهی یا به تعبیر امروزیها، با مکر عقل به پیش میرود و دربرابر آن ماباید به زیور تحیر آراسته شویم. جمهوری اسلامی همچنانکه نهایت دین است، چنانکه بعداً خواهم گفت، نهایت تاریخ ایران نیز هست. اشعار به این حقیقت، از یک نظر، اوج دانایی سیاسی است. پس جمهوری اسلامی حقیقت بزرگ و ژرفی است. هرچیزی میتواند در خدمت حقیقت بزرگ قرار گیرد؛ حتی شورش. فقط باید مراقب عدم تزاید تلفات بود. تلفات و خشونت زیاده، شورش را تخریب میکند؛ عنصر مدنی را از آن میستاند و آن را به خشمی کور و حیوانی تبدیل میکند.
نظر شما