به گزارش خبرنگار مهر، سید حمیدرضا رئوف عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاددانشگاهی و نویسند کتاب رویکرد عرفانی مولانا به محیط زیست به مناسبت روز بزرگداشت مولانا یادداشتی با عنوان چگونگی نسبت آموزه های عرفانی مولانا با محیط زیست نوشته است که در ادامه از نظر شما می گذرد:
رابطة انسان با عالم هستی در چهار سطح طبقهبندی میشود: تعامل انسان با خود، تعامل با خداوند، تعامل با جامعه (دیگران و ساختارهای اجتماعی) و تعامل وی با طبیعت. این سطوح تعاملی شاکله و ساختار حیات انسان را در حوزة کنش و رفتار تشکیل میدهند و تمامی حوادث واکنشی زندگی انسان، نتیجة نوع عمل و کنش در این سطوح است. آنچه در تحقّق این تعاملات جایگاه محوری دارد، نوع نگرش انسان به این سطوح است. به عبارت دیگر، این جهاننگری انسان است که چگونه زیستن و معنای آن را مشخص می کند. از اینرو، جهانبینی انسان خالق نوع نگرش و عملکرد او در جهان هستی و در نهایت سبک زندگی اوست.
آنچه در این کتاب مورد توجه ویژه قرار گرفته است، موضوع تعامل انسان با طبیعت (محیط زیست) است. در گذشته، واکنش اولیة انسان در مواجهه با طبیعت و پدیدههای موجود در آن، رویکردی همراه با تقدس و احترام بود؛ اما این امر با گسترش حوزههای زیست انسان و افزایش جمعیت تغییر کرد و پیشرفت روزافزون علم و گسترش فناوری نیز، حوزة تصرف انسان و تأثیرات مستقیم او را بر محیطزیست شدت بخشید. پیامد مستقیم این رویه نیز بروز چالشهای زیستمحیطی برای انسان بود. ازاینرو حوزههای بسیاری در سطوح علمی توجه خود را به انسان و شیوة تعامل او با طبیعت معطوف کرد. در رویکردی مبنایی و زیربنایی، اصلیترین عنصر این بررسی و عامل ایجاد بحران، انسان و نوع نگاه او به طبیعت شناخته شد؛ به همین دلیل اصلیترین تأکیدها در حوزة ارائة راهحل، به تغییر نگرش انسان در مواجهه و نوع تعامل با طبیعت اختصاص یافت.
گفتنی است، اگرچه نوع نگاه انسان به خود و جهان، از عوامل بسیاری همچون نوع زیستن، تجربه و تعامل اجتماعی متأثر است، آنچه رفتار را تولید میکند نوع برداشت، تفسیر انسان و قواعد حاکم بر نظام فکری فرد است که جهان را برای او معنادار میکند. در نتیجه، افراد برای تحقق زندگی مطلوبتر، به تغییر در بینش، نگرش و عملکرد خود موظف هستند. آلبرت الیس میگوید: «تقریباً تمام اختلالات هیجانی رابطه نزدیکی با عقاید نامعقول دارد. اختلالات هیجانی عمدتاً معلول تفکر نادرست است و با تغییر فکر میتوان بر روانرنجوریهای خود غلبه کرد». «زمانی که انسانها از امری ناراحت میشوند، خود آن امر بهطور مستقیم سبب اضطراب، افسردگی، احساس بیارزش بودن یا بهطورکلی، همان «پیامد هیجانی» نمیشود، بلکه نظام باورهای افراد در مورد آن وقایع رویداده، در حال وقوع یا اتفاقات مربوط به آینده است که موجب پیامدهای هیجانی مزبور میشود؛ اگرچه عامل فعالکنندة بیرونی در بروز پیامد هیجانی تأثیرگذار است، نقش مهمتر و مستقیمتر به نظام باورها مربوط است».
در این پژوهش سعی شده است از طریق افکار و اندیشههای مولانا جلالالدین محمد بلخی، الگویی برای تغییر نوع نگاه انسان به طبیعت ارائه شود که بر نوع نگاه وی به جهان و انسان مبتنی است. عرفان ساحت باطنی دین است و ملاحظات اخلاقی و بینشی متفاوتی را به طبیعت ارائه میدهد که در آنها نگاه همدلانهتر است و احساس نزدیکی بیشتری به طبیعت وجود دارد؛ ازاینرو میتوان عرفان را کلید اصلی حوزة ادیان برای تغییر نگرش مؤمنان دانست. اگر حفظ گزارهای دینی در دفاع از طبیعت بهواسطة تکلیفی دینی یا شرعی شکل میگیرد در عرفان به صورت احترام به طبیعت بهواسطة ارزش و ویژگیهای ذاتی آن است؛ بهعبارتدیگر نگاه عرفان به طبیعت و مواجهه با آن، نه به واسطة ضرورت، تکلیف، نیاز یا هر امر دیگری است بلکه نگاه عرفان با رویکردی معرفتشناختی می کوشد تا نوع رفتار و شیوة برخورد را از درون انسان و برمبنای شناخت جایگاه تمامی اجزا در عالم تبیین کند. درک جایگاه و حقیقت تمامی اجزا و خصوصاً انسان، که ناگزیر است بهواسطة جایگاه خاص خود و ویژگی ذاتی و الهیاش عالم را از منظر تجلیگاه وجود مطلق نظارهگر باشد
مولانا یکی از بزرگان فرهنگ و ادب فارسی است که آثار و اندیشههای او بر متفکران و اندیشمندان بسیاری اثرگذار بوده است؛ بهگونهای که برخی مولاناپژوهان معتقدند در غرب، هیچ عارف و شاعری از دنیای اسلام بهاندازة مولوی مشهور نیست. میراث ارزشمند مولانا از ارزشهای والای انسانی سرشار است و گونهای از جهانبینی را ارائه میدهد که برای درک هستی، الگوهای معناداری را فراهم میکند. اندیشههای او بهگونهای است که میتوان آنها را دستاویز و مرکز قرار داد و عصارة اندیشههای پیش و پس از او را چه در جهان اسلام و چه در ایران بررسی کرد.
آثار مولانا واجد نوعی جهانبینی است که در آن، عناصر و موجودات طبیعت بهواسطة ویژگیها و جایگاهی که دارند، مستحق حیات و احترام هستند؛ ویژگیهایی چون اعطای وجود یکسان، وجود جوهرة عشق در تمامی عالم و پرستش و تکلم آنها با خداوند که می تواند الگویی برای عمل انسان باشد. در مقابل، انسان نیز بر مبنای تعریف مولانا خودسر و بیمسئولیت نیست و در مواجهة با عرصة وسیع موجودات و مخلوقات الهی وظایفی را بر دوش دارد و باید بدانها عمل کند. در این رویکرد، جهان با همة عظمت، تکثر و تنوعش نظامی یگانه و پویاست که بهمنظور به بار نشاندن اهدافی معین، مسیر خود را آغاز میکند و روزی نیز به سرانجام خواهد رسید. عالم محسوس مظهر آیات و نشانههای الهی است که انسان را بهسوی حق رهنمون میکند و دریافت این حقیقت جز با دیدة روشنبین میسر نیست. عالم زنده از آغاز بهواسطة عشق و جذبة حق در سیر خود بهسوی تعالی حرکت میکند. طبیعت دیگر صرف محلی برای برداشت نیست، بلکه در مقام آموزگار با انسان سخن میگوید و آدمی بهواسطة بندگی خاضعانه همواره آن را سرمشق خویش قرار دهد. این عالم الهامبخش است و کسانی که آن الهام را دریابند بهسوی کمال رهنمون خواهند شد.
در اندیشة مولانا متافیزیک ارتباط و پیوندی دائمی با طبیعت دارد. در سایة این اصول فکری، طبیعت در غالب امری متعالی مطرح میشود که در آن جریانی مستمر میان طبیعت و امر مطلق از یکسو و انسان ازسویدیگر (بهصورت آیات خداوند و در مقام آموزگار انسان) برقرار است. مولانا طبیعت را مخلوق خداوند میداند و انسان را در مواجهة با آن به عمل آگاهانه و توحیدی مکلف میداند؛ رویکردی که در آن همهچیز به اراده و امر حق موجود است و باید در همین مسیر نیز مشی کند؛ زیرا اساس همهچیز در جهانبینی عرفانی مولانا بر محوریت توحید قرار دارد. این نگاه عرفانی مولانا به طبیعت از رویکرد منتخب ما در بحث محیط زیست گستردهتر است و میتواند بهتمامی مسائل زیستمحیطی سرایت داده شود؛ بهعبارتدیگر جهانبینی مولوی تمامی ویژگیهای تعاریف و رویکردهای منتخب ما را در بحث محیط زیست شامل میشود و حتی همراه با آن بهمراتب بالاتری از وجود برای عالم اشاره میکند. تصوف مولانا کمالیابی در حقیقت و عشق و جذبهای است که تحقق آنها در حیات مادی و فردی و اجتماعی بینش گستردهای را ایجاد میکند؛ بینشی که زیباییها را بهجای تمامی زشتکاریهای آنان بنشاند.
انسان در زمین خلیفة خداوند است و جایگاه خدایی را در عالم پُر میکند و بهمثابة خدای مادی وظایف و مسئولیتهایی را برعهده میگیرد. اینجاست که مولانا شیوه و الگوی عملی را برای انسان تبیین میکند. این انسان باید با طبیعت مرتبط باشد و با آن هماهنگ شود. باید زبان موجودات را در مواجهه با خداوند و خود دریابد و از عشق ازلی که همواره بهواسطة تجلی حق بر جان موجودات جاری است، سیراب شود. این عشق سبب میشود تا انسان جانمدار مولانا تمامی موجودات را بهمنظور رشد و تعالی خود سوق دهد و جز این نیز برای ایشان نخواهد. الگوی رفتاری انسان جانمدار مولانا در مواجهه با طبیعت می تواند یکی از بهترین الگوها برای عمل زیستمحیطی انسانها تلقی شود؛ زیرا در این الگو هیچ منفعت شخصی دنبال نمیشود و تنها امر محوری اراده و فرمان الهی است.
آنچه از دستگاه فکری و جهانبینی مولانا بهدست میآید، میتواند برای تغییر هر دو زمینة اندیشه و عمل در انسان سودمند باشد. برابری ارزش وجودی در حق حیات برای تمامی موجودات بهواسطة اعطای وجود یکسان و تجلی حق بر همة موجودات، همچنین جایگاه خاص طبیعت به عنوان امانت و جایگاه خاص انسان به عنوان خلیفه و نگهبان آن در دو سطح نظری و عملی بر اندیشه و رفتار آدمیان در تعامل با طبیعت مؤثر خواهد بود. در نتیجه، این نگاه خاص مولانا را در پیوند با مباحث محیط زیست میتوان نگاه وی به طبیعت یا محیط زیست نامید و آن را یکی از راهحلهای چالشهای زیستمحیطی برای تغییر نوع تعامل و عملکرد انسان با طبیعت محسوب کرد.
پژوهش حاضر پس از مقدمه در اولین بخش خود با عنوان محیطزیست، به بررسی معنا و مفهوم این موضوع و ارائة گزارشی از رویکردها و تعاریف مختلف در این زمینه پرداخته و درنهایت، رویکرد مختار این تحقیق ارائه شده است. همچنین در ادامه، تعامل انسان با طبیعت و نتایج آن، یعنی بحرانهای زیستمحیطی مطرح شده و در ادامه راهحل چالشهای زیستمحیطی و جایگاه محوری انسان بررسی شده است.
در بخش دوم، رویکرد عرفانی مولانا به محیطزیست مطرح میشود. پس از نگاه مختصری به زندگی وی، مطالب این بخش در چهار فصل با عناوین «عناصر اصلی در جهانبینی مولانا»، «شاخصهها و ویژگیهای عالم از نگاه مولانا»، «جایگاه انسان در نظام هستی از نگاه مولانا» و «نگاه مولانا به عناصر و پدیدههای طبیعی» تنظیم شده است. در فصل اول، پنج عنصر اصلی در جهانبینی این شاعر بررسی شده که مبنای اندیشة او در ورود به مباحث و امور است. در ذیل هر اصل به پیوند آن با اندیشههای زیستمحیطی پرداخته میشود تا مبنای تحقیق در ایجاد پیوند میان افکار مولانا و مسائل زیستمحیطی آشکارتر شود.
فصل بعد به بررسی شاخصهها و ویژگیهای عالم از نظر مولانا و نگاه خاص او به طبیعت توجه میکند؛ نگاهی که میتوان آن را در بستر اندیشههای زیستمحیطی الگویی سازنده برای تغییر نگرش انسان به طبیعت دانست. در این قسمت به مباحثی چون حیات، خلقت مداوم تمامی عناصر و موجودات و تکلم آنها پرداخته شده است. علت گزینش این محورها، بهطور خاص توجه و تأکید بر پیوندهای مشترک آدمی با همة موجودات و اجزای طبیعت است؛ پس ویژگیهایی را شامل میشود که پیش از هر چیز شاخصههای انسانی هستند.
نظر مولانا دربارة جایگاه خاص انسان در طبیعت، موضوع فصل بعدی این بخش است که از این طریق وظایف و نحوة عمل انسان در مواجهه با طبیعت از نگاه وی را روشن کرده به محورهایی چون همسنخی انسان با طبیعت، جایگاه انسان در طبیعت و نسبت انسان با عالم توجه دارد.
در قسمت پایانی این بخش، تلاش شده تا الگوی ارائه شده از رویکرد زیستمحیطی مولانا جنبه عینیتری داشته باشد. در این فصل، آب (دریا)، گیاهان و جانوران از نگاه این عارف بزرگ بررسی شده است. این موضوع که مولانا در کاربرد این عناصر و موجودات، رویکردی نمادین و استعاری را دنبال میکرده است، به این معنا نیست که وجود حقیقی موجودات و عناصر برای وی از مفاهیم ارزشی خالی باشد؛ بهعبارتدیگر از نظر او این موجودات و عناصر ویژگیهایی دارند که سبب میشده با مفاهیم استعاری مطلوب خود پیوند یابند. در نتیجه، آنجا که وی از ارزشمندی یا جایگاه خاص موجود یا پدیدهای سخن میگوید، کلام او با نوع نگاه خاصش به آن پدیده یا موجود بیارتباط نخواهد بود.
نظر شما