۷ بهمن ۱۳۹۷، ۹:۱۷

توسط نشر چشمه؛

ترجمه رمان نویسنده فرانسوی درباره توفان کاترینا چاپ شد

ترجمه رمان نویسنده فرانسوی درباره توفان کاترینا چاپ شد

رمان «تندباد» نوشته لوران گوده با ترجمه حسین سلیمانی‌نژاد توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر،‌ رمان «تندباد» نوشته لوران گوده به‌تازگی با ترجمه حسین سلیمانی‌نژاد توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، دویست و هفتاد و پنجمین عنوان «داستان غیرفارسی» مجموعه جهان نو است که این ناشر چاپ می‌کند.

این نویسنده در هر اثر خود به یکی از نقاط مختلف جهان سرک می‌کشد و درباره رویدادها، آداب و رسوم، تاریخ،‌ عقاید و مصیبت‌هایی که به سر انسان‌ها نازل می‌شود، می‌نویسد. رمان «تندباد» او درباره تندباد کاتریناست که در سال ۲۰۰۵ نیواورلئان و لوئیزیانای آمریکا را درنوردید. این کتاب در سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید.

«الدورادو» و «فریادها» دو رمان دیگری هستند که نشر چشمه پیش از این ترجمه‌شان را منتشر کرده است. داستان رمان پیش رو از این قرار است که با شروع توفان کاترینا در جنوب ایالات متحده آمریکا، بیشتر محله‌های ثروتمند تخلیه شدند اما ساکنان سیاه‌پوست بخش‌های فقیر در خانه‌های خود ماندند. چون وسیله‌ای برای فرار نداشتند؛ به علاوه تمایلی هم برای این کار نداشتند. چون زندگی در جای دیگر برایشان بی‌معنا بود...

لوران گوده پس از وقوع توفان کاترینا شروع به تحقیق و تحفص درباره این حادثه کرد و به جمع‌آوری عکس، مقاله و مستندات پرداخت. به این ترتیب با گذشت چند سال و گسترده‌تر شدن تحقیقاتش، شخصیت‌های این رمان در ذهنش جان گرفتند.

عناوین فصل‌های این رمان به ترتیب عبارت است از:

بوی گندی از راه دور، با نزدیک‌شدنش، سیلاب، ناگهان سکوت، بدو بچه‌سیاه، اربابانِ خیابان، جماعتِ مغلوب، سدها می‌شکنند، راه لوئیزیانا را باز کنید، یک بوسه طولانی و مرگ، تعقیب‌کننده‌ها، آوازِ سیاه.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

رز راه می‌رود و دیگر نای صدا زدن ندارد. حالا جای او کینو این کار را می‌کند. «بایرون!... بایرون!...» رز با دندان‌های به‌هم‌فشرده راه می‌رود و سعی می‌کند راهِ سوال‌هایی را که به مغزش هجوم می‌آورند و آزارش می‌دهند ببندد ولی حس می‌کند که نمی‌تواند مدت زیادی مقاومت کند. خیلی زیادند. می‌خواهند او را غرق کنند. چرا بچه‌اش را گذاشت و رفت؟... او چه‌جور مادری است که نتوانست مواظب بچه‌اش باشد؟... حالا چه می‌شود؟... توی این خیابان‌های زیر و رو شده به چه آدم‌هایی بر می‌خورد؟... سوال‌هایی که جوابی برای‌شان ندارد ولی در سرش می‌چرخند و می‌خواهند دیوانه‌اش کنند. پس راه می‌رود و قدم‌ها را تندتر می‌کند، انگار فقط مسابقه بدن‌هاست که می‌تواند او را از گرداب سوال‌ها مصون نگه دارد. نمی‌خواهد وقت فکر کردن داشته باشد. بعد یکهو می‌ایستد و برای آخرین‌بار فریاد می‌کشد: «بایرون!...» اما این‌یکی هیچ شباهتی با فریادهای قبلی ندارد. صدا نمی‌زند، نعره می‌زند،‌ شکمش دولا شده و این کار را فقط به این خاطر می‌کند که طنین اسم پسرش همه‌جا بپیچد. نعره می‌کشد تا بگوید می‌خواهدش، این‌جا، کنارش؛ که بگوید نبودش را نمی‌تواند تحمل کند؛ که بگوید تمام استخوان‌هایش تیر می‌کشند. فریاد می‌کشد: «بایرون!...» و مثل این است که دارد به خانه‌ها التماس می‌کند، به خیابان‌ها و تندباد، بلکه او را برگردانند.

این کتاب با ۱۴۱ صفحه،‌ شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4524343

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha