به گزارش خبرنگار مهر، سیروس امیدوار عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر حوزه عدالت در نظریهها و سیاستهای اقتصادی یادداشتی با عنوان عدالت علوی؛ عدالت رالزی نوشته که در ادامه از نظر شما می گذرد:
فَالحَقُّ اَوسَعُ الاَشیاءِ فیِ التَّواصُفِ وَ اَضیَقُها فیِ التّناصُف.
در این نوشته تلاش میکنم تا به کوتاهی، نکاتی در مورد عدالت علوی و عدالت رالزی بیان کنم. اگر از عنوان نوشته شروع کنیم، اولین نکته قابل تأمل این است که این عبارت از عبارات آغازین خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه است، خطبهای که امیرالمؤمنین(ع) آن را در صحرای صفین و در شرایط جنگی ایراد کرد. معمولاً در چنین شرایطی انتظار بر این است که فرمانده، عمدتاً از حقوق خود و تکالیف سربازان سخن بگوید؛ ولی واقعیت آموزنده این است که امیر عدالت؛ حتی در شرایط دشوار عداوت نیز، حرمت عدالت را فرو نگذاشته و از همان ابتدای خطبه، بلافاصله بعد از بیان حق والی بر مردم، از حقوق مردم بر والی و تکالیف والی در قبال مردم سخن میگوید. این خطمشی عدالتخواهانه از آغاز تا انجام خطبه دنبال میشود و البته از کسی که نه تنها در صحنه نبرد جهاد اصغر و در مصاف تن به تن با پهلوان عرب، بر وی ظفر مییابد؛ بلکه متعاقب آن و در واکنش به آب دهان انداختنِ پهلوان مغلوب بر صورتش؛ یعنی در صحنه نبرد صعبتر جهاد اکبر و در مصاف نفس اماره خودخواه با نفس تعالیطلب عدالتخواه نیز میتواند به پیروزی عظیمتری نائل شود، جز این انتظاری نیست[۱].
البته قبلاً در این سلسله مباحث، تقابل بین خودخواهی و عدالتخواهی با استفاده از نظریه عدالت رالز نیز بررسی شده است. بحث شد که اولاً میل به خودخواهی[۲] و میل به عدالتخواهی، دو میل اساسی در وجود ما آدمیان هستند، ثانیاً این دو میل، امیالی ناسازگارند، ثالثاً گریزی از انتخاب بین این میل وجود ندارد؛ به عبارت دیگر هر یک از ما به منزله یک موجود اخلاقی مستقل که هم حق تصمیمگیری داریم و هم در مقابل تصمیم خود مسئولیم، از انتخاب بین خودخواهی و عدالتخواهی ناگزیریم.
برای تشریح بیشتر تقابل بین خودخواهی و عدالتخواهی در دو سنت عدالت علوی و عدالت رالزی و مقایسه این دو سنت، میتوان از عبارت منقول از امیرالمؤمنین(ع) استفاده کرد. میتوان گفت مضمون عبارت مذکور این است که ما انسانها در مقام نظر و هنگام توصیف حقوق انسانیمان برای یکدیگر[۳]، قلمرو این حقوق را بسیار سخاوتمندانه برای یکدیگر به تصویر میکشیم؛ ولی در مقام عمل و هنگام ادای تکالیف خود در قبال یکدیگر؛ یعنی رعایت حقوق یکدیگر، چه بسا بسیار با خست عمل کنیم. اگر آن سخاوت در نظر و این خست در عمل را به منزله امور واقع بپذیریم، این پرسش مهم قابل طرح است که چگونه میتوان این دوگانگی را تبیین کرد؟
دو پاسخ مختلف برای این پرسش قابل تصور است. پاسخ اول این است که خیل کثیری از ما انسانها، اساساً در انتخاب بین خودخواهی و عدالتخواهی، به طور کم یا بیش آگاهانه، خودخواهی را برگزیدهایم و از این رو شعارهای عدالتخواهانه این گروه از ما انسانها، صرفاً نوعی ریاکاری است. اگر چنین باشد این پرسش اساسی برای انسانهای عدالتخواه نیز قابل طرح است که آیا راهی وجود دارد که به آن طریق بتوانند گروهی از ما انسانها که به هر دلیل یا علتی، خودخواهی را برگزیدهایم، عقلاً و اخلاقا قانع شویم تا در این انتخاب اخلاقی اساسی خود تجدید نظر کرده و عدالتخواهی را بر خودخواهی ترجیح دهیم؟ در اینجا مجال پرداختن به این پرسش نیست[۴].
پاسخ دوم این است که حتی اگر همه ما انسانها عدالتخواهی را بر خودخواهی ترجیح داده باشیم، ممکن است بر سر معنای عدالت و مصادیق آن، که خود محصول نظریهپردازیهای مختلف در مورد ایده عدالت هستند با هم اختلافنظرهای اساسی داشته باشیم. آنچه در این باره میتوان گفت این است که گرچه نظریههای عدالت مختلفی وجود دارد؛ اما میتوان ادعا کرد این نظریهها به دو نظریه عدالت مطلوبیتگرایِ مبتنی بر اصالت جمع اخلاقی و نظریه عدالت به مثابه انصاف رالز که مبتنی بر اصالت فرد اخلاقی است قابل تحویل هستند. تاکنون در نوشتههای نشر یافته در این کانال، در دفاع از این ادعا نکاتی مطرح شده است و در ادامه نیز نکات بیشتری بحث خواهد شد. از جمله از این ادعا نیز دفاع شده است که از بین این دو نظریه، نظریه عدالت به مثابه انصاف رالز عقلاً و اخلاقاً قابل دفاعتر است.
اما چه ارتباطی بین دو ایده عدالت و انصاف نزد امیرالمؤمنین(ع) و رالز وجود دارد؟ آیا نمیتوان گفت که این دو ایده نزد این دو، صرفاً در لفظ و نه در معناست که با هم اشتراک دارند؟ در پاسخ میتوان گفت که گرچه چندین مطالعه در مورد ایدههای امیرالمؤمنین(ع) و رالز در مورد عدالت و انصاف صورت گرفته است؛ اما به دلیل اهمیت این دو ایده، همچنان انجام پژوهشهای بیشتر در این مورد ضروری است. با وجود این تذکر دو نکته در اینجا ضروری به نظر میرسد. اولاً در اینجا منظور از عدالت، عدالت اجتماعی است نه عدالت فردی؛ یعنی عدالت به منزله یک فضیلت نهادهای اجتماعی و نه به منزله یک فضیلت فردی مورد بحث است. شاید رایجترین معنای عدالت فردی در مقایسه با عدالت اجتماعی، فضیلت توانایی یک فرد در هماهنگسازی بین قوای مختلف نفسش باشد، معنایی که ظاهراً در اندیشههای فیلسوفان یونان باستان و بویژه در انسانشناسی افلاطون ریشه دارد. از این رو به نظر میرسد وقتی امیرالمؤمنین(ع) نیز در حدیث معروفِ «العدل سائس العام و الجود عارض الخاص» با تذکر این نکته که عدل سیاستگزار عام است و جود عارضهای موردی است، نه تنها به عدالت به منزله یک فضیلت نهادی و نه فردی اشاره میشود بلکه در زمینه سیاستگزاری اجتماعی آن را بر جود که یک فضیلت فردی است ترجیح میدهد.
ثانیاً گرچه با قطعیت میتوان گفت که معانی، مبانی و اهداف عدالت اجتماعی نزد امیرالمؤمنین(ع) و جان رالز یکسان نیستند اما شاید با همان قطعیت نیز بتوان گفت که عدالت اجتماعی نزد این دو صرفاً مشترک لفظی نبوده، بلکه به لحاظ معنایی، اشتراکاتی نیز قابل شناسایی است، به ویژه میتوان ادعا کرد که هر دو بر ایده انصاف بنا میشوند. در توضیح مطلب میتوان گفت که طبق یک درک شهودی، انصاف به این معنی است که یک فرد بتواند خود را به جای دیگر تصور کند تا به این طریق بتواند با درک جایگاه وی، از فقط خود را دیدن و دیگری را ندیدن فاصله بگیرد. مثلاً یک فرد ثروتمند بتواند با فقیر تصور کردن خود، وضعیت یک فرد فقیر را درک کند؛ البته کمتر از یک فرد فقیر خواسته میشود تا خود را در وضعیت یک فرد ثروتمند تصور کرده تا به این طریق حال ثروتمندان را درک کند! ولی ما انسانها تا چه حد قادریم از وضعیتی که چه بسا از بدو تولد با آن خو کردهایم، حتی در عالم ذهن فاصله بگیریم؟ رالز معتقد است که ما انسانها با استفاده از قدرت تخیل خلاقمان میتوانیم خود را در چنین وضعیتی که وضعیت اولیه فرضی[۵] مینامد تصور کنیم. در این وضعیت اولیه فرضی فرض میشود که افراد آزاد، عاقل و اخلاقاً برابر، از ورای یک حجاب جهل[۶]، از بین اصول عدالتی که بر اساس نظریههای مختلف اخلاقی از قبیل شکلهای مختلف مطلوبیتگرایی، خودخواهی و عدالت به مثابه انصاف به آنان پیشنهاد شده است، گزینش میکنند. نقش عمده اصول عدالت نیز این است که بر مبنای آنها بتوان ساختار اساسی یک جامعه را تنظیم کرد. رالز استدلال میکند که با فرض قرار گرفتن چنین افرادی در چنین وضعیتی، این افراد دو اصل عدالت پیشنهادی وی را خواهند پذیرفت. وی پس از پالایش صورتبندی مقدماتی اصول عدالت، صورتبندی نهایی این دو اصل، همراه با ترتیب اولویتشان را چنین بیان میکند:
۱) هر شخص باید یک حق برابر نسبت به گستردهترین نظام کامل آزادیهای اساسی برابر، سازگار با یک نظام آزادی مشابه برای همگان داشته باشد. (اصل آزادیهای برابر)
۲) نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی باید به نحوی سازماندهی شوند که این نابرابریها هم:
الف) بر اساس شرایط تساوی منصفانه فرصت، به مناصب و مقامات در اختیار همگان، منسوب باشند.
ب) بیشترین برخورداری را نصیب محرومترین افراد کنند، که با اصل پساندازهای عادلانه سازگار باشد، (اصل تفاوت)
بنابراین رالز در نظریه عدالت خود، اصل آزادیهای برابر را بر اصل تساوی منصفانه فرصت و اصل اخیر را نیز بر اصل تفاوت، اولویت میبخشد. میتوان گفت که از نظر رالز، اصل آزادیهای برابر به معنای آزادی انتخاب برای همگان و نه فقط برای قلیلی از نخبگان، بنیادیترین حق همه انسانهاست و بنابراین شرط لازم برای تحقق عدالت است. البته این اولویتبخشی به آزادی به این دلیل پیشنهاد میشود تا هم امکان تعارض نظری منتفی شود و هم در هنگام عمل به کمک اولویتبندی این اصول بتوان تصمیمگیری کرد.
با این توضیحات، اکنون این پرسش برجستهتر میشود که آیا عدالت علوی و عدالت رالزی با هم سازگارند یا خیر؟ به عبارت دیگر میتوان بدون دچار شدن در تعارضات عقلی و اخلاقی، تفسیری سازگار از این دو ارائه کرد؟ در نوشتههای بعدی به نکات بیشتری در این مورد اشاره خواهد شد.
[۱] - مولانا جلال الدینِ سنی مذهب اشعری مرام که مذهب و مرام واقعی وی، عشق به تمام نیکیها و نیکوکاران بود، داستان توامان این دو جهاد اصغر و اکبر را با عنوان «خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی کرّم الله» به زیبایی هر چه تمامتر و با تجلیل بلیغِ از فضایل امام اول شیعیان در دفتر اول مثنوی میآورد و به این طریق، قرنها قبل از رواج رواداری در جهان مدرن، جایگاه خود را به منزله یک مدرّس راستین مدرسه تسامح و تساهل، نه تنها برای تمامی مسلمین؛ بلکه برای همه انسانها تثبیت میکند.
[۲] - گرچه برای لفظ خودخواهی معانی مختلفی قابل تصور است میتوان طبق یک تصور رایج خودخواهی را به این معنا گرفت که فرد آنچه را که به هر دلیل یا علتی حق خود محسوب میکند، حق انسانهای دیگری محسوب نکند.
[۳] - توجه کنیم که تواصف و تناصف هر دو از باب تفاعل هستند و این باب برای بیان عمل متقابل بکار میرود؛ یعنی در عبارت مورد بحث، به ترتیب به معنای حق را برای یکدیگر توصیف کردن و نسبت به یکدیگر انصاف داشتن هستند، معنایی که در برخی ترجمهها چندان به آن توجه نشده است.
[۴] - در مقالهای با عنوان «تبیینی اقتصادی- فلسفی از جایگاه خودخواهی و عدالت خواهی در نظریه مصرفکننده از منظر نظریه عدالت رالز» که در فصلنامه پژوهشنامه اقتصادی، سال هفدهم، شماره ۶۷، زمستان ۱۳۹۶، صفحات ۱۸۸-۱۴۷ آمده است، به این پرسش و پرسشهای مرتبط با آن پرداختهام.
[۵] - hypothetical original position
[۶] - veil of ignorance
نظر شما