به گزارش خبرنگار مهر، تز اصلی در کتاب زمان و دیگری، برخلاف آنچه تصور میشود، این نیست که به زمان همچون تنزلی از جاودانگی بیندیشیم، بلکه به زمان همچون نوعی رابطه فکر میکنیم، رابطه با آنکه، فینفسه غیرقابل شبیهسازی، یعنی چیزی مطلقاً دیگری است و به شبیهسازی از طریق تجربه تن نمیدهد، یا زمان به منزلهی رابطهای با آنچه فینفسه نامتناهی است، و به ادراک تن نمیدهد.
هرچند با این حال این نامتناهی یا این دیگری، هنوز باید این امر را تاب آورد که ما آن را با اشارهی انگشتمان به سویش در ضمیر اشارهای این همچون شیئی ساده نشان دهیم، یا این رنج را تحمل کند که برای مشخص کردنش، حرف تعریف معین یا نامعینی را به آن بیفزاییم.
رابطه با امرنا دیدنی یا نادیدنی بودن، صرفاً ناشی از ناتوانی شناخت بشری نیست، بلکه ناشی از بیکفایتی چنین شناختی در نابسندگیاش در نسبت با نامتناهیِ مطلقاً دیگری، ناشی از پوچیای است که شاید در اینجا رخدادی همچون تلاقی واجد آن باشد.
نظر شما