به گزارش خبرگزاری مهر، سومین پیش نشست علمی همایش فلسفه دین اسلامی با عنوان «تمایزات فلسفه دین اسلامی با فلسفه دین تحلیلی و قارهای» با حضور و ارائه محمد لگنهاوزن و حجتالاسلام علیرضا قائمینیا چهارشنبه ۱۹ آذرماه در فضای مجازی برگزار شد.
در این نشست که به همت قطب علمی فلسفه دین و با همکاری برخی مؤسسات علمی همچون مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد، هر یک از اساتید در دو بخش دیدگاهها و نکات خود را درباره تمایزات فلسفه دین اسلامی با فلسفه دین تحلیلی و قارهای بیان کردند.
دکتر لگنهاوزن به عنوان نخستین سخنران این نشست، در بخش نخست سخنان خود گفت: به نظر بنده تفاوت بین فلسفه تحلیلی و قارهای امروزه چندان مطرح نیست و این تفاوت از ابتدا دارای اشکال اساسی بود. فلسفه تحلیلی به یک روش اشاره دارد اما فلسفه قارهای به یک منطقه جغرافیایی یعنی قاره اروپا اشاره میکند. با این حال هنوز هم اختلافهایی مانند سبکی استفاده میکنند و گرایشهای مختلفی که به وجود میآید. حال اگر بخواهیم میان فلسفه دین تحلیلی و قارهای با فلسفه دین اسلامی تفاوتی قائل شویم باز هم اشکال وجود دارد. وقتی میگوئیم فلسفه دین اسلامی مثل این است که میگوئیم در اسلام به طور ضمنی یک فلسفهای هست که میخواهیم آن را باز کنیم یا میخواهیم درباره موضوعهای خاصی که درون دین اسلام هست بحث کنیم. اما اگر بخواهیم در مقایسه با فلسفه دین تحلیلی و قارهای آن فلسفه دین اسلامی را به عنوان یک گرایش مطرح کنیم چگونه ممکن است؟ به نظر بنده طبق پنج محور میتوانیم فلسفه دین اسلامی داشته باشیم یا به تعبیر دیگر فلسفه دین به سبک اسلامی داشته باشیم. اول بر اساس کتابشناسی است. یعنی بر اساس گرایشی که نویسنده در کتاب دارد. اما محور دوم که بیشتر رایج است موضوع است. یعنی بر اساس مباحثی که بیشتر در اسلام یا سنتهای فکری اسلام مطرح میشود فلسفه دین داشته باشیم. مثلاً تحلیل فلسفی درست برای موضوع توحید چیست؟ یا معرفت شناسی ضمنی در قرآن چیست؟ تحلیل فلسفی نبوت یا عدل الهی چیست؟ حتی میشود خاص تر نگاه کرد و به مسائل خاص مثلاً شیعه پرداخت. تحلیل فلسفی درست از ولایت، عصمت، انتظار و مانند این موضوعات میتواند فلسفه دین اسلامی باشد. سومین محور که میتوانیم بر اساس آن درباره فلسفه دین اسلامی بحث کنیم، روش شناسی است. وقتی فلسفه دین ما از علوم اسلامی برای خود استفاده میکند ما فلسفه دین اسلامی داریم. که میتواند متنوع باشد. یعنی میتوان از فلسفه مشاء استفاده کرد یا از فلسفه حکمت متعالیه استفاده کرد. حتی میتوان از تفسیر استفاده کرد. یعنی به عنوان روش از روش تفسیری استفاده کنیم و مسائل فلسفه دینی را بررسی کنیم. چهارمین محور، محور تاریخ است که کمتر مورد توجه است. این محور در فلسفه قارهای بیشتر مورد توجه است. اینکه موضوعات فلسفه دینی به چه نحو میان مکاتب فلسفی اسلامی یا میان اندیشمندان بزرگ اسلامی مورد بحث بوده است؟ این میتواند محوری برای فلسفه دین اسلامی باشد. اما آنچه بیش از همه رایج است و محور پنجم را تشکیل میدهد، نگاه ایدئولوژیک است. یعنی آنچه محور بحث در موضوعات فلسفه دینی است ایدئولوژیک شود. یعنی فلسفه دینی مطرح میشود با این پیش فرض که حقیقت در اسلام پیدا میشود و یا اینکه حقیقت به نوع برتر آن در اسلام یافت میشود. این فلسفه دین اسلامی خواهد بود.
لگنهاوزن در ادامه افزود: اما در اینجا برخی پرسشها مطرح میشود. یک پرسش این است که آیا این پیش فرضهای دینی با فلسفه سازگار است؟ به نظر بنده بله سازگار است ولی باید اینها تصریح شود و نباید صرفاً به صورت پیش فرض بماند یعنی بگوییم با فرض اینکه اسلام دین صحیح است میخواهیم برخی مطالب را بحث کنیم. مشکل دیگری که ممکن است مطرح شود این است که اگر فرض کنیم اسلام یا یک دین خاص درست است این منجر به یک حالت جزمی میشود. به نظر من ممکن است حالت جزمی هم پیش بیاید اما این حتمی نیست. به علاوه گاه لازم است که ما فرض کنیم تعلیمات دینی درست است تا به پرسشهایی که برای فردی که این اعتقادات را درست میداند، مطرح میشود، پاسخ دهیم.
این پژوهشگر در ادامه با اشاره به اینکه با این پنج محور میتوان فلسفه دین اسلامی داشت و با هر یک اینها میتوان تفاوتهایی را با فلسفه دین تحلیلی و قارهای مشاهده کرد، افزود: بنده قبلاً مطلبی را ارائه کرده ام درباره علوم انسانی اسلامی یا علوم اجتماعی اسلامی و سه سطح را برای اسلامی شدن این علوم مطرح کرده ام. این سه سطح برای فلسفه دین اسلامی هم قابل طرح است. اول سطح درونی است. یعنی وقتی این مطالب را بیان میکنیم در درون ما چه هست. سطح دوم وارد کردن مفاهیم اسلامی در توصیف مسائل فلسفه دینی، استفاده از ملاکهایی که در اسلام است برای ارزشیابی دیدگاههای مورد بحث، و رشد نظریهها درباره موضوعهای خاص در دین مانند مسئله شرور یا صفات خداوند را شامل میشود. سطح سوم برای پرداختن به فلسفه دین با گرایش اسلامی این است که تلاش کنیم دیدگاه و جهان بینی شامل و کاملی ایجاد کنیم که در آن نشان دهیم فلسفه دین ما در آن چه نقشی دارد. این در فلسفه دین تحلیلی کمتر مورد توجه بوده اما در فلسفه دین قارهای بیشتر به آن توجه شده است.
وی در ادامه گفت: غیر از تقسیمات و گرایشهایی که به آنها اشاره کردم، مسئله قابل توجه دیگر تفاوت فلسفه دین با الهیات تطبیقی یا فلسفه تطبیقی است. فلسفه تطبیقی یا الهیات تطبیقی میتواند با گرایش دینی یا غیر دینی یا تحلیلی یا قارهای بحث شود. اما تفاوت آن با فلسفه دین میتواند بر اساس همان پنج محور گفته شده یعنی کتابشناسی یا منبع، موضوع، روش، تاریخی و ایدئولوژیک بررسی شود. همچنین میتوان درباره کار تطبیقی کار تطبیقی انجام داد و به اصطلاح تطبیق مضاعف داشته باشیم. کاری که ما در این جلسه انجام میدهیم نوعی فلسفه دین تطبیقی است که میخواهیم تفاوت فلسفه دین اسلامی را با فلسفه دین تحلیلی و قارهای بدانیم. معمولاً در این بحثها گروه شنونده مهم است. یعنی گوینده یا نویسنده با توجه به گرایش شنونده به گونهای صحبت میکند که او متوجه شود. اکثر نویسندگان در غرب فرض میکنند که مخاطب آنها نیز غربی است و بنابراین یک وجه مشترکی با آنها دارند. حال فرض کنید مثلاً یک گروه مسلمان و یک گروه مسیحی میخواهند درباره مسئله گناه در اسلام و مسیحیت بحث تطبیقی کنند. اینها فهرستی از نقاط مشترک و اختلاف را به دست میآورند. اما در مرحله دوم میتوان این دو فهرست را هم با هم تطبیق داد. آیا آنها نقاط مشترک و اختلاف یکسانی به دست میآورند؟ بنده معتقدم این فهرست متفاوت است. حال پرسش این است که اختلاف این دو فهرست از کجا ناشی میشود؟ آیا بخاطر تعهدات دینی است یا بخاطر تفاوتهای فرهنگی است؟ و یا حتی بخاطر نکات زبانی این اختلاف هست؟
استاد مؤسسه امام خمینی (ره) در انتهای بخش نخست سخنان خود افزود: از ابتدای رواج فلسفه دین، یکی از مسائل مطرح این بود که آیا کسی که میخواهد در مباحث فلسفه دین وارد شود خودش باید اعتقاد داشته باشد؟ به همین ترتیب میتوان پرسید آیا کسی که میخواهد به فلسفه دین اسلامی بپردازد آیا باید اعتقاد داشته باشد یا بر اساس همان پنج محور گفته شده میتواند به فلسفه دین اسلامی بپردازد؟ این پرشی است که نمیخواهم به آن پاسخ دهم و تقاضا دارم مخاطبان درباره آن تأمل کنند.
فلسفه دین بعد از افول پوزیتیویسم منطقی رونق زیادی گرفت
قائمی نیا، دیگر سخنران این نشست، در بخش نخست سخنان خود گفت: فلسفه دین و مباحث آن در دوره جدید بعد از افول پوزیتیویسم منطقی رونق زیادی گرفت. به یک معنا پوزیتیویسم منطقی با طرح این ادعا که گزارههای دینی بی معنا هستند، باب را بر مباحث فلسفی پیرامون دین بست، اما با افول این دیدگاه فلسفه دین دوباره در کانون توجه فلاسفه قرار گرفت و مباحث گستردهای را در این زمینه مطرح کردند و امروزه به عنوان یکی از شاخههای بسیار زنده است و به تعبیر من، حوزهای پر تردد میان محققان و فلاسفهای هست که در زمینه باورهای دینی و تحلیل ادیان از دریچه فلسفی تلاش میکنند. همان طور که استاد لگنهاوزن اشاره کردند، امروزه تفاوت میان فلسفه دین تحلیلی و قارهای کمرنگ شده، با این حال در برخی حوزهها هنوز تفاوتهایی مشاهده میشود. من تلاش میکنم به بخشی از این تفاوتها اشاره کنم و به خصوص به برخی محورها که ممکن است در بحث مقایسه با فلسفه دین اسلامی کمک کند بیشتر تأکید خواهم کرد. اما ابتدا به این نکته اشاره میکنم که به چه معنا ممکن است فلسفه دین اسلامی داشته باشیم.
مدیر قطب فلسفه دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: ما فلسفه دین را هم در مقام تعریف میتوانیم داشته باشیم و هم در مقام تحقق. در مقام تعریف، تعاریف متعددی از فلسفه دین ارائه داده اند مانند «نگاه عقلانی به دین»، «توجیه باورهای دینی» و امثال اینها. اما در مقام تحقق میبینیم که با انبوهی از مسائل مختلف درباره دین با رویکردهای مختلف، گرایشهای مختلف و روشهای مختلف مواجه هستیم که مجموع اینها را فلسفه دین مینامیم.
وی در ادامه سخنانش گفت: تقسیم فلسفه دین به تحلیلی و قارهای باید از این دریچه نگریسته شود که ما در مقام تحقق، فلسفههای دین بسیاری داشته ایم. همچنین فلسفه دین تحلیلی بیشتر به روش اشاره دارد اما فلسفه دین قارهای به مضمون و گرایش. در فلسفه دین تحلیلی اگر به روشهای مختلف قائل شویم این روشها همگرا هستند و در چارچوب همان روش تحلیلی قرار میگیرند مثل روش تحلیل زبانی. اما روشهایی که در فلسفه دین قارهای استفاده میشوند بسیار متنوع هستند مانند روش پدیدارشناسی که برخی از فلاسفه دین آن را پذیرفته اند. چون پدیدارشناسی هم میتواند به عنوان روش استفاده شود و هم به عنوان مضمون. یا اگزیستانسیالیسم را مشاهده میکنید که روشهای خاص خود را دارد. یا روشهای تحلیل وجودی را میبینید که مخصوصاً پس از هایدگر بسیار رشد کرده است. بنده میان روشهای وجودی و اگزیستانسیالیسم فرق قائلم و نباید اینها را یکسان انگاشت. و روشهای دیگر مانند روشهای هرمنوتیک و مانند آن که با تنوع بسیاری مواجهیم. بنابراین در فلسفه دین تحلیلی روشها همگرا و در فلسفه دین قارهای روشها ناهمگرا هستند و با روشهای متنوعی مواجهیم و این نکنه بسیار اساسی است که باید به آن توجه کرد.
این پژوهشگر تفاوت دیگر که حائز اهمیت است به نظر بنده این است که آنچه در فلسفه دین تحلیلی آنچه در کانون توجه قرار دارد دو محور است: یکی توجیه باورها و دیگری عقلانیت باورهای دینی است که این دو مطلب با هم تفاوتهایی دارد، اما در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست. اما در کانون توجه فلاسفه دین قارهای توجیه باورها و عقلانیت باورهای دینی نیست و مسائل بسیار متنوعی مورد توجه است. این بدان معنا نیست که از توجیه باورها یا عقلانیت باورها بحث نشده است. اما تنوع مباحث این محوریت را از بین برده است. وگرنه مثلاً بحث از سطوح عقلانیت انسان، باورهای انسان، ارتباط باورها با حیات انسان و مسائل متنوع دیگری در این حوزه، از مسائلی است که در فلسفه دین قارهای بحث شده است. بنابراین فلاسفه دین قارهای در یک قالب و چارچوب به مباحث فلسفه دین نپرداخته اند و مسائل بسیار متنوع و گاه شاید عمیقتری را مطرح کرده اند.
سردبیر فصلنامه ذهن تصریح کرد: تفاوت سومی که میتوان به آن اشاره کرد این است که در فلسفه دین تحلیلی غلبه با نگاههای معرفت شناختی است. معرفت شناختی به معنای عام آن که مباحث تحلیل زبانی را هم شامل میشود. ولی در فلسفههای قارهای معمولاً غلبه با نگاههای متافیزیکی است. تحلیلهای هستی شناختی، تحلیلهای انسان شناختی و تحلیلهای وجودی که اخص از هستی شناختی است مطرح است. بنابراین در فلسفههای قارهای کمتر به تحلیلهای معرفت شناختی توجه شده و بیشتر نگاه متافیزیکی، هرمنوتیکی، پدیدارشناسی و مانند آن غلبه دارد که نحوه پرداختن به مباحث را متفاوت میکند.
وی اظهار کرد: محور چهارمی که میتواند به عنوان محور تمایز میان فلسفه دین تحلیلی و قارهای مورد توجه قرار گیرد مفهوم حقیقت است. مفهوم حقیقت در فلسفه دین تحلیلی چارچوبهای مشترکی دارد و کمتر مورد بحث قرار میگیرد. هر چند در معرفت شناسی دیدگاههایی نظیر مطابقت و انسجام و مانند آن مطرح میشود اما بیشتر تمایل به پذیرش نظریه مطابقت یا انسجام وجود دارد. اما در فلسفه قارهای مفهوم حقیقت به شکل متفاوتی ظهور پیدا میکند. اگر به تحلیلهای پدیدار شناسانه یا وجودی که توسط هایدگر یا فلاسفه دین پس از وی مانند دریدا مطرح شده نظر کنیم، مشاهده میشود که چه تحلیلهای متفاوتی را ارائه کرده اند. اینها نگاه ما را به مفاهیم دینی مانند وحی، خدا و مانند آن تغییر میدهد. البته این مباحث هنوز زیاد گسترده نشده، اما تأثیر خود را دارد. شاید بتوان گفت فلسفه تحلیلی هنوز همان مسیر سوبژکتیویسم و تفکیک سوژه از ابژه را طی میکند اما در بسیاری از جریانهای فلسفه دین قارهای نزاعی علیه سوبژکتیویسم، خود بنیادی انسان و تفکیک سوژه از ابژه به چشم میخورد و اینها در مباحث فلسفه دین قارهای تأثیرگذار بوده است.
قائمی نیا در ادامه به نکتهای جامعتر نسبت به این دو جریان اشاره کرد و گفت: طبیعی است که آینده فلسفه دین در کشورهای غربی تحت تأثیر همه این جریانها خواهد بود و ما شاهد ظهور جریانهای تلفیقی خواهیم بود که به یک معنا مباحثی از فلسفه دین تحلیلی را با مباحث فلسفه دین قارهای تلفیق میکنند. لذا شاید نتوان خط قاطعی میان این دو دسته ترسیم نمود.
عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه گفت: درباره فلسفه دین اسلامی هم میتوان هم در مقام تعریف و هم در مقام تحقق سخن گفت. در مقام تحقق طبیعی است که بخشی از فلسفه دین اسلامی تحت تأثیر فلسفهها و آرایی مانند مشاء، اشراق و حکمت متعالیه بوده که در جهان اسلام ظهور کرده اند. در آثاری که در غرب درباره اندیشمندان مسلمان یا مکاتب فلسفی اسلامی نوشته شده بخشی به دیدگاههای فلسفه دینی و روش آنها اختصاص یافته و این البته قابل استفاده است، اما در مقام تعریف، اگر قرار است فلسفه دین اسلامی به صورت مستقل و به عنوان یک جریان زنده و با یک پارادایم مستقلی که تا حد زیادی متفاوت از پارادیم فلسفههای دین تحلیلی و قارهای است، مطرح شود، طبیعی است که باید از عناصر بسیاری بهره گیرد. یعنی نباید فلسفه دین اسلامی را صرفاً مصرف کننده فلسفه اسلامی در نظر گرفت. به نظرم یکی از خلط هایی که برخی دچار آن شده اند همین مسئله است. آنها گمان کرده اند فلسفه دین اسلامی یعنی تطبیق مسائل فلسفه دینی با آرا فلاسفه اسلامی، در حالی که به نظر بنده این محدود دیدن مسئله است. وقتی میگوئیم فلسفه دین اسلامی، یعنی باید از تمامی قابلیتهای تفکر اسلامی بهره برد که در این میان کتاب و سنت بسیار مهم است. کتاب و سنت میتواند نگاه خاصی به فیلسوف دین بدهد.
وی اضافه کرد: منظور این نیست که ما از مباحث نقلی استفاده کنیم تا اعتراض شود که استفاده از آیات و روایات در فلسفه دین بی معناست؛ بلکه منظور این است که کتاب و سنت یک دیدگاه، مبانی و پیش فرضهایی به فیلسوف دین میدهد که ذهنیت محقق را شکل میدهد و محقق با این ذهنیت وارد حوزه مباحث فلسفه دین میشود و این امر موجب پیدایش تحلیلهای متفاوتی خواهد بود. بنابراین کتاب و سنت در وهله اول میتواند تأثیرگذار باشد و این تأثیر لازم است در جای خود بحث شود. در اینجا فرصت آن نیست که تحلیل معرفت شناختی داشته باشم تا تأثیر کتاب و سنت را نشان دهم. این مسئله در مباحث علوم انسانی و اسلامی نیز مشاهده میشود. برخی اعتراض می کنندد که شما میخواهید از آیات و روایات مثلاً نطریات جامعه شناسی بدست آورید. بحث اصلاً در این سطح نیست. گرچه ممکن است کتاب و سنت چنین تأثیری هم داشته باشد، اما مسئله اصلی این است که کتاب و سنت تأثیرات بسیار پیچیدهای در ذهنیت محقق دارد. مراد بنده از سنت هم گسترده است که سنت قولی، فعلی و سیره را شامل میشود.
قائمی نیا تصریح کرد: علاوه بر اینها علوم دیگر اسلامی هم مطرح هستند. چرا باید از عرفان اسلامی (عرفان نظری) غافل شویم. عرفان نظری قابلیتهای بسیاری دارد. درست است که نام آن عرفان است اما واقعیت آن است که یک دستگاه فلسفی خاص است. این دستگاه نظری میتواند در فلسفه دین اسلامی پیامدهای خاصی داشته باشد. همچنین علم کلام هم میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. درست است که امروزه فلسفه رونق گرفته و بسیاری پاسخهای کلامی ما به مسائل، همان پاسخهای فلسفه صدرایی است و به نوعی کلام ما تا حدی متوقف شده است، اما لازم است تا باب بسته شده کلام باز شود. نگاههای متکلمان و مسائلی توسط متکلمان مطرح شده، پاسخهای آنها و روشهایی که بکار گرفته اند امروزه بسیار میتواند به فلسفه دین اسلامی کمک کند. لذا لازم است یک بازخوانی جدیدی در علم کلام صورت پذیرد.
قائمی نیا در ادامه سخنانش افزود: حتی نگاههای اصولی میتواند در فلسفه دین اسلامی مؤثر باشد. علم اصول صرفاً منطق فقه نیست. این نگاهی ابتدایی به علم اصول است. به اعتقاد بنده علم اصول بالاترین روشی است که متفکران مسلمان در طول تاریخ طراحی کرده اند. در علم اصول مباحث بسیار پیچیدهای وجود دارد و یک فضای میان رشتهای است که در این فضا به تناسب مباحث فلسفی، زبان شناختی، تحلیلی و بسیاری مباحث دیگر مشاهده میشود. ذهنیت اصولی وقتی با مسائل فلسفه دین مواج میشود چگونه مسائل را حل میکند؟ برخی از محققان به این مسئله توجه دارند و علم اصول و این ذهنیت اصولی زمینهای حاصلخیز است که میتواند بسیار به فلسفه دین اسلامی کمک کند.
قائمی نیا در ادامه سخنانش گفت: به نظر من تفکر اسلامی را باید به صورت یک کل دید. مجموعه دانشهایی که در سنت تفکر اسلامی ظهور کرده اند میتوانند ما را در عرضه روایتی مقبول از فلسفه دین اسلامی یاری برسانند به نحوی که یک پارادایم مستقلی مطرح شود. فلسفه دین اسلامی به اعتقاد بنده هنوز در مرحله پیشاپارادایمی خود قرار دارد. این به معنی این نیست که کاری صورت نگرفته است. فلاسفه و متفکران ما مباحث فراوانی دارند که هر چند به صورت مستقل و با عنوان فلسفه دین اسلامی مطرح نشده، اما در حوزه مسائل فلسفه دین است و بسیار ارزشمند. اما برای طراحی و رسیدن به فلسفه دین اسلامی هنوز کارهای زیادی باید انجام شود. روش باید روشن شود. آیا میتوانیم روش برهان را استفاده کنیم؟ یا باید روشهای دیگری را کمک بگیریم؟ اگر قرار است فلسفه دین اسلامی به عنوان یک پاردایم مستقل تأسیس شود، نه تنها باید از دستاوردهای تفکر اسلامی که به آنها اشاره شد بهره بگیرد، بلکه باید ارتباط زنده با روشهای جدید و مباحث جدید داشته باشد. به عنوان نمونه، مثلاً هنوز پدیدارشناسی در حوزه تفکر اسلامی جدی گرفته نشده است. سعی میشود با چند بحث ساده این جریان فکری کنار زده شود، این در حالی است که پدیدارشناسی یک جریان تنومند و زنده در غرب است که بسیاری از مباحث فلسفه دین را هم مدیریت میکند.
قائمی نیا در پایان بخش نخست سخنان خود ادامه داد: به نظر من فلسفه دین اسلامی باید یک رویکرد انتقادی داشته باشد. انتقادی به معنای نگاه سیاه و سفید نیست. بلکه باید با نگاهی نقادانه هم روش و هم مضمون فلسفههای تحلیلی و قارهای را موشکافی کند و آنچه با ذهنیت اسلامی همخوان است بپذیرد و آنچه قابل نقد است، نقد کند. این امر باید در یک ارتباط و داد و سند زنده تحقق یابد. کار ما صرفاً جمع آوری آرا مطرح شده در فلسفه، کلام و اصول نیست. جمع آوری آرا مشکل را حل نمیکند. جمعآوری کار خوبی است اما مشکل بشر امروزی را حل نمیکند. ما باید ذهنیت اسلامی را اساس قرار دهیم و به ذاتیات و عرضیات تفکر اسلامی توجه کنیم. فلسفه اسلامی هم برای خود ذاتیات و عرضیاتی دارد. فلسفه مشاء یا اشراق یا حکمت متعالیه یک مشترکاتی دارند که اینها را به شریعت نزدیک میکند. این مشترکات هنوز تحلیل نشده اند. ما باید با ابزارهای جدید مثل ابزارهای تحلیلی زبان شناختی، معرفت شناختی، نشانه شناختی و امثال اینها تلاش کنیم آن ذهنیتی که بر ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا غلبه داشته که فلسفه آنها را با شریعت و دین پیوند میدهد- هرچند که رویه فلسفه آنها با یکدیگر متفاوت است- بشناسیم. بنابراین روشی که امروز یک فیلسوف دین اسلامی به آن نیاز دارد، روش انتقادی است. هم به میراث خود نگاه انتقادی داشته باشد و هم نسبت به مباحث جدید و روشهای جدید نظر کند تا بتواند فلسفه دینی فراهم آورد که به عنوان ضلع سوم ماجرا وارد نزاعات شود و اعلام هویت کند.
در ادامه این نشست هر یک از سخنرانان به نوبت به تبیین بیشتر دیدگاههای خود پرداختند. لگنهاوزن در بخش دوم سخنان خود گفت: بنده با آقای دکتر قائمی نیا هم نظر هستم و فقط سعی میکنم مباحث ایشان را قدری بیشتر گسترش دهم. به نظرم مناسب است قدری درباره هدف در فلسفه دین تأمل نمائیم. فلسفه دین میتواند اهداف مختلفی داشته باشد. برای مثال میتوان از یک عقیده دفاع نمود. مثلاً کسی که ملحد است در فلسفه دین تلاش میکند اثبات کند که خدا وجود ندارد. یا ما که مسلمانیم میتوانیم تلاش کنیم تا از توحید آنگونه که آن را دریافته ایم، دفاع کنیم. اما بسنده کردن به این مسئله تنگ نظرانه است و فلسفه دین قابلیتهای بیشتری دارد. این منابع و علومی که دکتر قائمی نیا اشاره کردند مانند عرفان و فلسفه و اصول و دیگر علوم، هم میتواند برای دفاع از عقاید در فلسفه دین به کار رود و هم برای طرح موضوعاتی که در سایر فلسفههای دین از آنها غفلت شده است. اما مهمترین نکته این است که فهم خاصی از این آثار برای ما به دست میآید. وقتی با این علوم و آثار نویسندگان آشنا میشویم به فهم خاصی می رسیم. مثلاً شیخ اشراق نگاه خاصی به مسائلی که در فلسفه دین مطرح میشود، دارد. پیش از آنکه درباره درست یا نادرست بودن نظرات او سخن بگوییم باید بفهمیم که چه میگوید. مشکلات فکری- فلسفی او چه هستند. تعارضاتی که در آثار و افکار او هست چگونه قابل حل است. فهم اینها بخاطر دفاع از دیدگاه او در مسائل حوزه فلسفه دین نیست بلکه بi خاطر آن است که میخواهیم نوع نگاه او را بفهمیم. به نظرم اینکه میتوانیم فهم عمیقتری برای درک مطالب به دست آوریم یکی از مهمترین ثمراتی است که فلسفه دین اسلامی میتواند داشته باشد. وقتی فهم ما از مطالب عمیقتر میشود، بهتر میتوانیم از عقاید خود دفاع کنیم. نزاعهایی که بر سر اثبات یا عدم اثبات یک موضوع یا مسئله مطرح میشود جذاب و جالب است اما رسیدن به این فهم عمیقتر مهمتر است. مثلاً وقتی با براهین اثبات وجود خدا در علوم مختلف اسلامی مانند کلام یا عرفان یا فلسفه مواجه میشویم، صرف نظر از درستی یا نادرستی این براهین ما میتوانیم به یک ذهنیت که موجب این براهین شده دست پیدا کنیم و این بسیار مهم است. مثلاً خواجه در اخلاق ناصری نگاه خاصی به چیستی دین دارد. این کتاب به عنوان یک کتاب اخلاقی مطرح است اما وقتی در آن دقیق میشویم میبینیم ایشان نکاتی را درباره چیستی دین و امور نظری و عملی و نقش دین در آنها دارد که بi طور ضمنی در بحث بیان شده است. اگر این مطالب استخراج شود و مورد بحث قرار گیرد بسیار ارزشمند است. بنابراین نباید به فلسفه دین به عنوان فهرستی از موضوعات که قرار است اثبات یا رد شوند، نگریسته شود. فلسفه دین گستره وسیعتری دارد و میتواند فهم عمیقتری به ما بدهد که یک نوع حکمت در اختیار ما قرار میدهد.
در ادامه این نشست، قائمی نیا در بخش دوم سخنان خود گفت: بنده هم موافقم که باید هدف فلسفه دین را گستردهتر در نظر گرفت و نظرم این نبود که فلسفه دین به دفاع از عقاید بپردازد که در این صورت همان کلام خواهد بود. طبیعی است که فلسفههای قارهای بیشتر به مفهوم دین میپردازند. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم این بدان معنا نیست که در فلسفه تحلیلی این مسئله مشاهده نمیشود اما در فلسفههای قارهای این مسئله قدری بنیادیتر مطرح شده است. در واقع آنها بیشتر توجه کرده اند که معنای دین چیست، گوهر دین چیست، اساس دینداری چیست، و باورها چه نقشی دارند. ملاحظه میشود که مسائل بنیادیتری در فلسفه قارهای مورد توجه بوده است. اگر فلسفه دین اسلامی هم تأسیس شود، طبیعی است که مهمترین مسئله آن همان نگاه معنادارانه به دین و پدیدههای دینی و باورهای دینی است. طبیعی است که در این فضا تحلیلهای پدیدارشناختی، هرمنوتیکی و معناشناختی اهمیت بیشتری خواهند داشت. شاید یکی از تفاوتهای اساسی فلسفههای دین معاصر اعم از فلسفه دین تحلیلی و قارهای با کلام سنتی در همین نکته نهفته است که معنایابی برای بشر جدید اهمیت فوق العاده ای دارد. اینکه معنای دین را بیابد، معنای باورهای دینی را پیدا کند، چگونه با مفاهیم دینی ارتباط برقرار کند. به یک معنا فلسفه دین معاصر تلاش میکند موقعیت انسان را در دنیای معاصر با مفاهیم دینی تعیین کند و نسبت آنها را بسنجد. در میان تجارب بشری، دین زندهترین تجربه بشری به شمار میآید. مانند مسئله شر که امروزه با آمدن کرونا بیشتر برجسته شده است و همه بشریت با آن درگیر هستند. این یک تجربه زنده بشری است و فلسفه دین لازم است که به آن پاسخ گوید. فلسفه دین اسلامی هم اگر میخواهد در دنیای امروز به مسائل بشری پاسخ دهد و غریزه معرفتی و شناختی بشر را جهت دهد لازم است به مسئله معنا و تحلیل مفاهیم توجه داشته باشد.
قائمی نیا در ادامه افزود: بنده به کلیت مباحث و علوم اسلامی اشاره کردم و جناب استاد لگنهاوزن هم به عنوان تکمیل به بحث اخلاق اشاره نمودند. قطعاً مباحث اخلاق که در جهان اسلام رشد کرده است به ویژه مباحث اخلاق عملی مانند اخلاق ناصری، جامع السعادات و حتی برخی مباحث احیا العلوم تا تهذیب الاحیاء، همگی آکنده از مباحث فلسفه دینی است. مهم همان ذهنیت است که باید شکل گیرد. به گمان بنده نکته اصلی که در سه ضلعی فلسفه دین تحلیلی، فلسفه دین قارهای و فلسفه دین اسلامی وجود دارد، چشم اندازی است که باید باز آن به مسائل نگاه کرد. در بسیاری از مسائل ما نیاز نداریم که مسئله اثبات شود بلکه لازم است نگاه خود را تغییر دهیم و از چشم انداز خاصی به مسئله نگاه کنیم. چشم اندازی که فلاسفه دین تحلیلی و قارهای و اسلامی با آن به مسئله مینگرند، یکسان نیست. تشریح این چشم انداز یا به تعبیری که بنده بکار بردم، ذهنیت mentality میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند. مثلاً مسئله خدا را در نظر بگیرید. نگاهی که کتاب و سنت از خدا ارائه میدهد اگر با نگاهی که مثلاً مسیحیت یا ادیان دیگر ارائه میدهند مقایسه و تطبیق شود، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. به قول منطقیون تصور آن موجب تصدیق خواهد شد. به نظر من نگاهی که کتاب و سنت از خدا ارائه میدهد هنوز در فلسفه اسلامی هم جای خود را نیافته است. گرچه فلسفه اسلامی با مفاهیمی مانند واجب الوجود و غیره تلاش میکند به آن نگاه نزدیک شود اما به نظر من با آن فاصله دارد. مرحوم علامه طباطبایی (ره) در المیزان میگوید مفهوم خدا که در اسلام مطرح شده (هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و …) در هیچ دینی مطرح نشده است. ما هنوز نتوانستیم مفهوم خدا را که یکی از مهمترین مفاهیم در حوزه فلسفه دین است، به درستی تشریح کنیم. همچنین است مفهوم دین. واقعاً مفهوم دین در اسلام با مفهوم دین در مسیحیت متفاوت است. فلسفه دین معاصر، اعم از تحلیلی و قارهای، مبتنی بر مفهومی مسیحی از دین است. اما دین در تفکر اسلامی یک هویت و وضعیت متفاوتی دارد. تشریح اینها مهمترین وظیفه و قدم اول در فلسفه اسلامی است تا ما را به وضعیت مطلوب نزدیک کند. بنابراین، مباحث معناشناسی، اعم از فلسفی و زبانی و حتی زبان شناسی، اهمیت مییابد و فلسفه دین اسلامی باید به آنها توجه کند. بنابراین قدم اول تشریح ذهنیتها است تا تفاوت آنها روشن شود.
در انتهای این نشست اساتید حاضر در جلسه به برخی پرسشهای مطرح شده پاسخ دادند.
نظر شما