۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۰۳

نقد کتاب «نبرد من»-۹؛

مسائل اقتصادی را با نبرد سیاسی مخلوط نکنید!

مسائل اقتصادی را با نبرد سیاسی مخلوط نکنید!

آدولف هیتلر در فصل بیست و سوم کتاب «نبرد من» می‌گوید در مراحل اولیه یک‌نبرد ایدئولوژیک نباید مسائل اقتصادی را با نبرد سیاسی مخلوط کرد چون نبرد اقتصادی انرژی لازم نبرد سیاسی را منحرف می‌کند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: در نهمین‌قسمت از پرونده نقد و بررسی کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هیتلر، فصول بیست‌وسه تا بیست‌وپنج این‌کتاب را کندوکاو می‌کنیم. در این‌سه‌فصل هیتلر نکات جالبی را درباره فرانسه به‌عنوان بزرگ‌ترین دشمن آلمان، فتح این‌کشور و کشورهای دیگری چون آمریکا به دست حکومت جهانی یهود، اسب تروای یهودیان، لزوم اتحاد آلمان با انگلستان و مسائل دیگر بیان می‌کند.

نکته جالب دیگری که مورد اشاره هیتلر قرار گرفته، مربوط به فصل بیست‌وپنجم کتاب است که در آن، نویسنده درباره چرایی فتح ژاپن توسط یهود اینترنشنال و بین‌الملل توضیحاتی می‌دهد و می‌گوید این‌شبکه همان‌طور که در صدد نفرت‌پراکنی درباره مردم آلمان است، حس تنفر ملت‌های دیگر را هم نسبت به ژاپن تحریک می‌کند.

در ادامه مشروح نهمین‌قسمت از پرونده بررسی کتاب «نبرد من» را می‌خوانیم؛

*مسائل اقتصادی را با نبرد سیاسی مخلوط نکنید

آدولف هیتلر در «فصل بیست و سوم:‌ تبلیغات و سازمان» خاطرات گذشته را از سال ۱۹۲۱ مرور می‌کند؛ زمانی‌که با رای دسته‌جمعی جلسه عمومی حزب نازی، هدایت کامل این‌سازمان سیاسی در اختیارش قرار گرفت و از اول اوت آن‌سال سازماندهی مجدد داخلی حزب را به عهده گرفت. هیتلر با اشاره به پیشرفت‌ها و توسعه فعالیت روزنامه فولکیشر بائوباختر می‌گوید سال ۱۹۲۱ برایش اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت. چون در مقام رئیس حزب، آهسته اما پیوسته در پایان‌دادن به انتقادها و مزاحمت‌های برخی اعضای کمیته حزب درباره فعالیت‌های جامع مدیریت آن موفق شد.

پیشوای آلمان نازی در فصل بیست و چهارم که «مساله اتحادیه‌های کارگری» نام دارد، با اشاره به اتفاقات سال ۱۹۲۲ می‌گوید اتحادیه کارگری ناسیونال‌سوسیالیست، ابزار جنگ طبقاتی نیست بلکه ارگان نماینده مشاغل و حرفه‌های مختلف است. دولت نازی هم هیچ‌طبقه‌ای را نمی‌شناسد. بلکه از نظر سیاسی، شهروندان را با حقوق برابر و الزامات برابر منطبق با آن می‌شناسد. این‌دولت، شهروندان خود را بدون حق سیاسی می‌بیند. او می‌گوید نبرد با گروه‌های دیگر، وظیفه اتحادیه کارگری نیست و چنین‌وظیفه‌ای، زمانی به اتحادیه کارگری محول شد که به‌عنوان ابزار مبارزه در اختیار مارکسیست‌ها قرار داشت اما آن‌ها این‌کار را به ابزاری برای نبرد طبقاتی خود تبدیل کردند. اشاره او در این‌فراز، دوباره به یهود بین‌الملل است. «آن‌ها سلاحی اقتصادی خلق کردند که یهود انترناسیونال برای تخریب پایه‌های اقتصاد کشورهای ناسیونال مستقل و آزاد، نابودی صنعت و تجارت ملی آن‌ها و در نتیجه به بردگی گرفتن ملت‌های آزاد برای خدمت به اقتصاد جهانی یهودی که فراتر از تمام مرزهای کشورهاست، از آن استفاده می‌کند.» (صفحه ۴۹۴)

آن‌ها سلاحی اقتصادی خلق کردند که یهود انترناسیونال برای تخریب پایه‌های اقتصاد کشورهای ناسیونال مستقل و آزاد، نابودی صنعت و تجارت ملی آن‌ها و در نتیجه به بردگی گرفتن ملت‌های آزاد برای خدمت به اقتصاد جهانی یهودی که فراتر از تمام مرزهای کشورهاست، از آن استفاده می‌کنداو در همین‌فصل می‌گوید وقتی فردی در نبرد ایدئولوژیک بزرگی مشارکت می‌کند، در مراحل اولیه، نباید مسائل اقتصادی را با نبرد سیاسی مخلوط کند. چون اگر چنین‌اتفاقی بیافتد، نبرد اقتصادی به‌سرعت انرژی لازم را برای نبرد سیاسی منحرف می‌کند. وقتی مردم باور داشته باشند می‌توانند از پس‌اندازهای خود خانه‌ای کوچک بخرند، خود را برای افزایش پس‌اندازشان فدا می‌کنند و هیچ‌وقت زمانشان را برای نبرد سیاسی با افرادی که روزی تمام پس‌اندازشان را صاحب می‌شوند، هزینه نمی‌کنند. هیتلر می‌گوید جنبش ناسیونال‌سوسیالیست (در سال ۱۹۲۲) در ابتدای چنین‌نبردی است؛ نبردی سیاسی که فعلا نباید با جنگ اقتصادی مخلوط شود.

نویسنده «نبرد من»‌ می‌گوید منافع کشور، باید قبل از منافع حزب ناسیونال قرار بگیرد. در وضعیت فعلی یعنی ۱۹۲۲ هم جنبش ناسیونال‌سوسیالیست باید با سازمان غول‌آسایی بجنگد که زمان زیادی داشته و پایه‌های قدرتمندش با توجه به کوچک‌ترین جزئیات گذاشته شده‌اند و مشخص است که مقصودش از این‌سازمان غول‌آسا، حکومت یهود بین‌الملل است.

همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، هیتلر در فصل بیست‌وچهارم در ادامه توضیحاتی که در فصل بیست و یکم درباره انقلاب‌های فرانسه، روسیه و آلمان می‌دهد، این‌تذکر را دارد انقلاب آلمان که در نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد، توسط اتحادیه‌های کارگری واقع نشد، بلکه در فراسوی این‌اتحادیه‌ها رخ داد و مردم آلمان هیچ‌گونه نبرد سیاسی را برای آینده کشورشان آغاز نکردند «زیرا آن‌ها فکر می‌کردند با کار سازنده در زمینه اقتصاد؛ آینده به‌طور کامل تامین خواهد شد.» (صفحه ۴۹۸)

* مشکلات خارجی را چگونه باید حل کرد؟

فصل بیست‌وپنجم «نبرد من»، «سیاست‌آلمان و اتحادهای بعد از جنگ» نام دارد که هیتلر در آن می‌گوید هرمشکل در سیاست‌های خارجی باید از این‌منظر بررسی شود که آیا چنین‌راه‌حلی در حال حاضر یا در آینده برای مردم منفعت دارد یا به منافع‌شان لطمه می‌زند؟ هیتلر درباره احیا و بازگرداندن نقاطی که پیش‌تر در قلمرو آلمان بوده‌اند، می‌گوید «باید در وهله نخست در اندیشه بازیابی قدرت سیاسی و استقلال برای سرزمین مادری بود و در چنین مواردی منافع خاص مناطق ازدست‌رفته باید قاطعانه در برابر یک وظیفه مهم که همان بازپس‌گیری آزادی قلمرو مرکزی است، در درجه دوم اهمیت قرار گیرد. زیرا بخش‌های جداافتاده و ستمدیده ملت یا یک‌استان باعظمت نمی‌تواند از طریق بیان اعتراض و ابراز مخالفت در برابر ظلم و ستم به آزادی دست یابد، اما تنها زمانی می‌تواند استقلال مطلق خود را دوباره به‌دست آورد که بتواند از نیرو و زور برای هدف تصرف دوباره قلمروهایی بهره گیرد که زمانی متعلق به سرزمینی مشترک بوده است.» (صفحه ۵۰۴) اولین‌شرط هم این است که برای رفاه و تقویت آن‌بخشی از کشور که پس از تجزیه باقی مانده، تلاش شود. او این‌توضیح را درباره گذشته دارد که جنگ جهانی اول، فقط آخرین‌صورت‌حسابی بود که رایش باید برای شکست در سیاست خارجی خود می‌پرداخت.

* چرایی رفتاری که هیتلر چندسال بعد با انگلستان نشان داد

در بحث حُسن رابطه بین ملت‌ها، هیتلر می‌گوید وقتی یک‌ملت غریزه صیانت از نفس خود را از دست دهد، دیگر فعال نخواهد بود و به سطح یک‌ملت اسیر و برده تنزل پیدا می‌کند. قلمرو اش هم به یک‌مستعمره تبدیل می‌شود. او با اشاره به جنگ جهانی اول می‌گوید نتایج سیاسی این‌واقعه جلوگیری از گسترش قدرت آلمان و خلق سلطه فرانسه در اروپا بوددر بحث حُسن رابطه بین ملت‌ها، هیتلر می‌گوید وقتی یک‌ملت غریزه صیانت از نفس خود را از دست دهد، دیگر فعال نخواهد بود و به سطح یک‌ملت اسیر و برده تنزل پیدا می‌کند. قلمرو اش هم به یک‌مستعمره تبدیل می‌شود. او با اشاره به جنگ جهانی اول می‌گوید نتایج سیاسی این‌واقعه جلوگیری از گسترش قدرت آلمان و خلق سلطه فرانسه در اروپا بود. نتیجه نظامی‌اش هم استحکام فرانسه به‌عنوان قدرت اول اروپا و شناسایی برابری آمریکا در دریا بود. نتیجه اقتصادی جنگ جهانی اول هم واگذاری بخش عظیمی از منافع بریتانیا به متحدان و وابستگان سابقش بود.

هیتلر با اشاره به این‌که هیچ‌سیاستمدار بریتانیایی، آمریکایی یا ایتالیایی وجود ندارد که آلمان‌دوست باشد، به چرایی رفتاری که چندسال بعد نشان داد، (پیمان صلح خود با چمبرلین نخست‌وزیر انگلستان) پرداخته است. او می‌گوید هیچ‌راهی برای آلمان به‌غیر از نزدیک‌شدن به انگلستان وجود ندارد. چون منافع انگلستان دیگر تخریب آلمان را نمی‌طلبد و دیپلماسی بریتانیا بیش از پیش به مهار عطش افسارگسیخته فرانسه برای کسب برتری و سلطه‌اش متمایل می‌شود. او در توضیح بیشتر می‌گوید شرط ضروری برای پیوند سرنوشت‌ ملت‌ها به هم، احترام یا همدردی چندجانبه نیست. بلکه چشم‌انداز منافع حاصل‌شده توسط طرف‌های متقابل است. منافع خاصی هم که در سیاست بریتانیا وجود دارد، ممکن است از جنبه‌های مختلف با منافع آلمان مطابقت داشته باشد. او درباره تفاوت رویکردهای انگلستان و فرانسه در قبال آلمان می‌گوید: «انگلستان نمی‌خواست آلمان یک‌قدرت جهانی باشد. فرانسه آرزو می‌کرد قدرتی به‌نام آلمان وجود نداشته باشد. بنابراین در این‌جا تفاوتی بسیار اساسی وجود داشت. اکنون ما برای موقعیت خود به‌عنوان یک‌قدرت جهانی مبارزه نمی‌کنیم، بلکه فقط برای بقای کشورمان از طریق اتحاد ملی و تامین معاش کودکان‌مان می‌جنگیم.» (صفحه ۵۱۰)

پیشوای آلمان نازی برای توصیف وضعیت این‌کشور در سال‌های پس از جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۲۲ و آن‌مقطع زمانی، دوکلیدواژه «نوکرمآبی بی‌حدوحصر در روابط خارجی» و «سرکوب ننگین روح ملی» را مطرح کرده و گفته بریتانیا و ایتالیا کشورهایی هستند که منافع ملی‌شان نه‌تنها در تناقض با شرایط ضروری برای حیات ملت آلمان نیست بلکه کاملا هم با آن هم‌سو است. او می‌گوید ویرانی آلمان به‌نفع بریتانیا نیست و برای اشاره به انگلستان از لفظ بریتانیای کبیر استفاده می‌کند. همچنین می‌گوید ناتوانی آن‌روزهای آلمان در برقراری پیوند اتحاد، زمینه غارت بیشتر این‌کشور توسط دشمنانش را فراهم می‌کند.

هیتلر معتقد است در یک‌موضع متضاد با بریتانیا، ویرانی آلمان به نفع یهودیان است. «چنین‌فرایندی بیشتر به نفع بازارهای بین‌المللی پول‌ساز و نیرنگ‌باز یهودیان است. شکاف میان سیاست‌مداری رسمی، یا ترجیحا سنتی، بریتانیایی و نقش کنترل‌کننده یهودی بر بازارهای اقتصادی در هیچ‌کجا مانند نگرش‌های مختلفی که در جهت مشکلات سیاست خارجی بریتانیا اتخاذ شده، بارز و آشکار نیست. اقتصاد یهودی برخلاف خواست و تمایل دولت بریتانیا، نه‌تنها خواستار تخریب مطلق اقتصاد آلمان، بلکه خواستار بردگی کامل سیاسی آن نیز است. انترناسیونال‌گردانیدن نظام اقتصادی آلمان، یعنی واگذاری نیروهای خود در اختیار اقتصاد انترناسیونال یهودی. این‌امر تنها از طریق دولتی امکان‌پذیر است که کاملا بلشویک باشد. اما نیروهای مبارز مارکسیست، که توسط سرمایه‌ بازار بورس یهودی و انترناسیونال فرماندهی می‌شوند، نمی‌توانند بدون کمک دوستانه از خارج مقاومت ملی در آلمان را در هم بشکنند. برای این‌منظور، لشکرهای فرانسه ابتدا باید سرزمین رایش آلمان را تصرف و بر آن غلبه کنند...» (صفحه ۵۱۲)

مسائل اقتصادی را با نبرد سیاسی مخلوط نکنید!

قدم‌زدن‌های هیتلر و چمبرلین نخست‌وزیر بریتانیا در جریان توافق مونیخ (۱۹۳۸)

در آن‌مقطع زمانی، هیتلر می‌گوید هروقت در هرگوشه‌ای از جهان که از حمله به آلمان باخبر شویم، یهودی محرک و مبلغ آن است. و در ادامه این‌توضیح را دارد که بلشویک‌کردن آلمان، یعنی نابودی روشنفکران میهن‌پرست و ملی‌گرای آلمانی. این‌حالت هم تنها یک‌پیش‌درآمد برای افزایش قدرت یهودی در جنبش و سرانجام مطیع‌کردن جهان در برابر حکومت آن‌هاست. او از یهودیان با نام مستکبرانی که تشنه خون و ثروت جهان هستند، یاد می‌کند و می‌گوید آن‌ها دشمنی‌های ملی قدیمی نسبت به‌ آلمان را زنده نگه می‌دارند. این‌کار را هم با شناخت بهترین‌جاذبه‌ها و شناختی که از احساس عمومی مردم کشورهای مختلف دارند، انجام می‌دهند. «آن‌ها در فرانسه از روحیه شناخته‌شده و به‌درستی ارزیابی‌شده میهن‌پرستان افراطی سوءاستفاده می‌کنند. در انگلستان از دیدگاه تجاری و جهان سیاست بهره می‌برند. به‌طور خلاصه آن‌ها همیشه روی خصوصیات فراگیر متعلق به ذهنیت هر ملت کار می‌کنند.» (صفحه ۵۱۳) باور هیتلر در آن‌روزگارِ پس از جنگ جهانی اول، این بود که تلاش تخریبی یهود سرعت گرفته و کشورها را یکی پس از دیگری به توده‌ای مخروبه تبدیل می‌کند تا روی آن‌ها، امپراتوری ابدی و خودمختار خود را بنا کند.

اقتصاد یهودی برخلاف خواست و تمایل دولت بریتانیا، نه‌تنها خواستار تخریب مطلق اقتصاد آلمان، بلکه خواستار بردگی کامل سیاسی آن نیز است. انترناسیونال‌گردانیدن نظام اقتصادی آلمان، یعنی واگذاری نیروهای خود در اختیار اقتصاد انترناسیونال یهودی. این‌امر تنها از طریق دولتی امکان‌پذیر است که کاملا بلشویک باشدفرانسه از نظر هیتلر، خطرناک‌ترین دشمن آلمان بود چون بیش از پیش،‌ بین دیدگاه‌های بازار بورس تحت کنترل یهودیان و سیاست ملی‌گرایی افراطی سیاست‌مدارانش، توافق چشمگیر دیده می‌شد. در همان‌شرایط هم روزنامه‌های یهودی در آلمان، همیشه در تمرکز و جهت‌دادن تنفر نسبت به انگلستان، از خود مهارت نشان دادند و بسیاری از احمق‌های آلمانی هم روی شاخه‌هایی نشستند که یهودیان برای اسیرکردنشان روی آن‌شاخه‌ها چسب و دام پهن کردند. هیتلر می‌گوید این‌مطبوعات و روزنامه‌ها درباره احیای قدرت دریایی آلمان و اعتراض افرادی چون او نسبت به سرقت مستعمرات‌شان وراجی می‌کنند. او در این‌زمینه از واژه اسب تروای یهودی استفاده کرده و می‌گوید «اغلب انسان با دیدن این‌که چگونه خیمه‌شب‌بازی یهودی در جهت‌دادن توجه مردم به اموری موفق شده که اکنون در درجه دوم اهمیت قرار دارد و باعث تظاهرات و اعتراضات مردم شده است، در حالی‌که همزمان فرانسه به‌تدریج ملت ما را تکه‌تکه و از هم جدا می‌کند و به نحو سنجیده‌ای پایه‌های استقلال ملی ما از بین می‌رود؛ واقعا مستاصل می‌شود. در این‌ارتباط باید به اسب تروایی که یهودی در راندن آن مهارت فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد، اشاره کنم. این‌اسب تروا، تیرول جنوبی بود.» (صفحه ۵۱۵) اشاره هیتلر به بازه زمانی آگوست ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ است که سرنوشت تیرول جنوبی مشخص می‌شد. او در آن برهه در ارتش حضور داشت و می‌گوید نه‌تنها برای حفظ تیرول جنوبی که برای حفظ دیگر استان‌های آلمان،‌ سهم خود را در مبارزه پرداخت کرد اما در نهایت ائتلاف پیروز جهانی یعنی فاتحان جنگ جهانی اول هم تیرول جنوبی را از آلمان جدا کردند.

هیتلر همچنین به ماجرای اشغال روهر توسط فرانسه اشاره می‌کند و می‌گوید یهودیان و سلطنت‌طلبان هابسبورگ به‌شدت در پی جلوگیری آلمان از رسیدن به اتحاد بودند. «گرایش به‌ دروغ‌گویی و تهمت‌زدن در ذات این‌افراد است و این‌امر نشان می‌دهد که چگونه می‌توانند به آرامی و بی‌شرمانه تلاش کنند امور را به گونه‌ای جلوه دهند که متقاعد شویم.» (صفحه ۵۱۷)

درباره وضعیت اسف‌بار آلمان در مقطع پس از جنگ جهانی اول، هیتلر از فقدان شخصیت مردم این‌کشور در طول شش‌سال گذشته صحبت کرده و می‌گوید بزدلی‌ ملت، باعث انتقام‌جویی خدا می‌شود. اما این‌تذکر را هم در کتابش داده که هیچ‌ملتی در جهان به‌جز آلمان که حالا (سال ۱۹۲۲) افسرده و سرخورده است، نمونه بهتری از شجاعت، انسانیت، پایداری و صبر را نشان نداده است. او این‌گناه بزدلی را متوجه سیاست‌مداران بی‌کفایت می‌داند که هیچ‌گونه استعداد ذاتی برای سیاست‌مداری ندارند اما از سال ۱۹۱۸ بر آلمان حکومت کرده و آن را به‌سمت ویرانی هدایت کرده‌اند. هیتلر از تعابیری چون «ابزار نامحدود اخاذی و تحقیر بی‌شرمانه» برای اشاره به صلح ورسای استفاده کرده و می‌گوید دنیا به مردم آلمان به‌عنوان پیشخدمت مخصوص خود، یا به‌عنوان سگی دوست‌داشتنی که دست صاحبش را بعد از شلاق‌زدن لیس خواهد زد، نگاه می‌کند. او کمی پیش‌تر جملاتی دارد که با نوشته لوئیس مارشالکو نویسنده مجارستانی کتاب «فاتحین جهانی» درباره عدم شروع جنگ جهانی دوم توسط هیتلر مطابقت دارند: «اگر ملت آلمان قرار است به شرایطی که آلمان را به محو شدن از نقشه اروپا تهدید می‌کند پایان دهد، نباید دچار اشتباه دوره قبل از جنگ شود و تمام دنیا را دشمن خود سازد. اما باید خطرناک‌ترین دشمن خود را بشناسد.» (صفحه ۵۱۸) او در پایان همین‌فصل، یهود را به‌عنوان دشمن واقعی جهان معرفی می‌کند و ضمن این‌که آرزو می‌کند ایمان، برترین پشت و پناه مبارزه با این‌دشمن باشد، می‌گوید باید خشم و تنفر عمومی را نسبت به دشمن شرور بشریت و رقم‌زننده واقعی تمام بدبختی‌ها هدایت کرد.

آدولف هیتلر این تذکر را هم ضمیمه بحث خود می‌کند که رویکرد ضعیف آلمان در اجرای امور و رفتار جنایت‌کارانه‌اش در برخی موارد، زمینه را برای استفاده تبلیغاتی آن‌هایی که مخالف اتحاد آلمان با یک یا چنددشمن سابقش هستند، هموار می‌کند. او می‌گوید قدرت یک‌دولت در کشوری مفروض و در دوره‌ای خاص می‌تواند آن‌قدر محکم پایه‌ریزی شود و آن‌قدر در خدمت منافع کشور باشد که یهود انترناسیونال نتواند مانع تدابیر سیاسی و ضروری آن شود.

* قصد حکومت جهانی یهود برای فتح ژاپن

هیتلر از تعابیری چون «ابزار نامحدود اخاذی و تحقیر بی‌شرمانه» برای اشاره به صلح ورسای استفاده کرده و می‌گوید دنیا به مردم آلمان به‌عنوان پیشخدمت مخصوص خود، یا به‌عنوان سگی دوست‌داشتنی که دست صاحبش را بعد از شلاق‌زدن لیس خواهد زد، نگاه می‌کنداو با تمجید از فاشیست‌های ایتالیا، می‌گوید یهودیت سه‌سلاح اصلی دارد که عبارت‌اند از «فراماسونری و انجمن‌های مخفی»، «مطبوعات سوپرناسیونال» و «مارکسیسم» که فاشیسم ایتالیا مبارزه خود را با این‌سه‌سلاح آغاز کرد و به ممنوعیت فراماسونری و انجمن‌ها، سرکوب مطبوعات سوپرناسیونال و نابودی مارکسیسم همت گماشت. از طرف دیگر می‌گوید در همان‌برهه زمانی یعنی ۱۹۲۲، در انگلستان هم بین کسانی که مسئول دفاع از منافع این‌کشور بودند و قهرمانان دیکتاتوری جهانی یهود، جدال و نبردی دائمی در جریان بود. او اضافه می‌کند این‌تضاد پس از جنگ جهانی اول، برای اولین‌بار خود را به‌روشنی نشان داد؛ وقتی سیاست بریتانیا موضع خود را درمورد مساله ژاپن مشخص کرد و مطبوعات موضعی متفاوت اتخاذ کردند. «تا سال ۱۹۱۸ مطبوعات یهودی از سیاست دولت بریتانیا بر ضد رایش حمایت کردند و آن‌گاه به‌طور ناگهانی مسیر تازه‌ای را در پیش گرفتند و به دولت خیانت کردند. نابودی آلمان در جهت منافع بریتانیای کبیر نبود، بلکه به نفع یهودیان بود و اکنون تخریب ژاپن چندان در جهت منافع سیاسی بریتانیا نیست بلکه به اهداف پردامنه آن‌هایی کمک می‌کند که رهبران جنبشی هستند که می‌خواهد امپراتوری جهانی یهودیت را تاسیس کنند. در حالی که انگلستان تمام تلاش خود را به کار می‌بندد تا موقعیت خود را در جهان حفظ کند، یهودیان دست اندرکار سازمان‌دهی نقشه‌هایی تهاجمی برای تصرف انگلیس هستند.» (صفحه ۵۲۴ به ۵۲۵)

هیتلر معتقد است فقط دنیای قدیم نبود که در دام یهودیت افتاد و چنین‌سرنوشتی دنیای جدید را هم تهدید می‌کند. او در هنگام نوشتن «نبرد من» نوشت یهودیان کنترل نیروهای اقتصادی آمریکا در بازار بورس را در اختیار دارند و هر سال نفوذ خود را بر کارگران این‌ملت صدوبیست‌میلیونی افزایش می‌دهند. اما هنوز در آمریکا بخش‌های کوچکی هستند که مستقل مانده و باعث رنجش یهود هستند.

اما درباره مساله فتح ژاپن توسط حکومت جهانی یهود، هیتلر به هدف نهایی و کلی این‌گروه یعنی صهیونیست‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید رهبران بزرگ یهود مطمئن هستند آن روز نزدیک است؛ روزی که سلطه مفروض در عهد عتیق تحقق خواهد یافت و یهودیان ملت‌های دیگر این‌کره ارض را خواهند بلعید. همچنین درباره فرمول و روش کاری یهود به این‌مساله اشاره دارد که بین این‌توده عظیم از کشورهای خالی‌شده از اندیشه ملی‌گرایی و تبدیل‌شده به مستعمره یهودی می‌توان در لحظه آخر تمام ساختار را تخریب کرد. دلیل چنین‌وضعیتی هم آن است که بلشویسم به‌عنوان یک‌نظام جهانی نمی‌تواند به حیات خود ادامه دهد مگر آن‌که تمام جهان را احاطه کند و اگر یک‌کشور قدرت ملی و عظمت خود را حفظ کند، امپراتوری دست‌نشانده یهودی مانند هر حکومت استبدادی،‌ تسلیم نیروی عقیده ملی می‌شود.

هیتلر در فصل بیست و پنجم «نبرد من» نوشت یهودی می‌داند از طریق تحریف نژادی قادر است حیات ملت‌های اروپایی را متزلزل کند، اما نمی‌تواند همین‌روند را در مورد یک کشور آسیایی ملی مانند ژاپن پی بگیرد. در صفحات همین‌فصل است که او می‌گوید یهودی نمی‌خواهد زمانی که امپراتوری عظیم آینده خود را تاسیس می‌کند،‌ دولت و کشور ناسیونال ژاپنی وجود داشته باشد و در نتیجه می‌خواهد پیش از تاسیس دیکتاتوری خود آن را نابود کند. و امروز یعنی همان‌مقطع سال ۱۹۲۲ همان‌طور که نفرت نسبت به آلمان را تحریک کرد، در تلاش برای تحریک تنفر نسبت به ژاپن در میان ملت‌های دیگر است.

* کلمات قصار:

تبلیغات باید جلوتر از سازمان حرکت کند و نیروی انسانی را برای کارهای بعدی فراهم آورد. (صفحه ۴۷۷)

موهبت نظام‌بخشیدن به آرا و عقاید، با توانایی رهبربودن متفاوت است. (صفحه ۴۷۸)

نمی‌توان احیا و شکوفایی ملتی را تصور کرد مگر آن‌که آن شکوفایی بعد از فرایند ملی‌گرایی صورت گیرد. (صفحه ۵۰۱)

هر نبرد برای آزادی، احساس ملی و خودشناسی ملی را افزایش می‌دهد و سبب حساسیت عمیق‌تر نسبت به عناصر و گرایش‌های ضدملی می‌شود. (صفحه ۵۰۱)

اهمیت فرهنگی یک‌ملت تقریبا همیشه به‌ آزادی و استقلال سیاسی آن وابسته است. آزادی سیاسی پیش‌شرط حیات، یا ترجیحا خلق کارهای فرهنگی بزرگ است. (صفحه ۵۰۵)

هدف سیاست دیپلماتیک نباید مشاهده تنزل و سقوط قهرمانانه ملت باشد، بلکه باید سبب نجات و بقای ملت به شیوه‌ای عملی شود. بنابراین هر مسیری که به این‌هدف منتهی شود مناسب است و شکست در پیگیری این‌مسیر باید قصور و غفلت جنایتکارانه در وظیفه تلقی گردد. (صفحه ۵۰۷)

خداوند به ملت بزدل و ترسو آزادی اعطا نمی‌کند. (صفحه ۵۱۲)

کد خبر 5486250

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha