به گزارش خبرنگار مهر، دکتر منوچهر صانعی دره بیدی در نشست نقد و بررسی کتاب "مقدمه بر علوم انسانی " اثر "ویلیام دیلتای" که در خبرگزاری مهر برگزار شد، در پاسخ به این سؤال که چه دغدغهای شما را به ترجمه آثار دیلتای ترغیب کرد گفت: چندین سال مشغول مطالعه و ترجمه آثار و اندیشه کانت بودم و کم کم این مسئله مرا به سمت فلسفههای بعد از کانت یا ایده آلیسم آلمانی کشاند و متوجه شدم که فلسفه آلمانی به دو شاخه ایده الیسم هگل که به مارکس منتهی شد(مارکسیستی) و نوکانتی تقسیم شده است.
وی یادآور شد: من به اقتضای حرفه ام مشتاق بودم فلسفه های نوکانتی را بشناسم و از آنجایی که منابع دست اول نبود و از طرفی در سالهای گذشته زبان آلمانی نمی دانستم از طریق ترجمه های انگلیسی پی بردم به اینکه جنبش نوکانتی، جنبش نیرومندی است و چهره های بزرگ علمی دارد که دیلتای برجسته ترین متفکر نوکانتی است.
علوم انسانی، مسئله مرکزی فلسفه دیلتای است
استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه علوم انسانی، مسئله مرکزی فلسفه دیلتای است، افزود: در مطالعات خود به این رسیدم که همان "پولیتیک" ارسطو را که آگوست کنت در قرن 19 برای آن واژه "جامعه شناسی" به کار برد و بعد در انگلستان جان استوارت میل این اندیشه را حمایت کرد، همان چیزی است که دیلتای به دنبال آن بوده است. دیلتای ضمن اینکه مثل آگوست کنت معتقد است که ما یک بخش علمی به غیر از علوم طبیعی داریم اما برخلاف اگوست کنت معتقد است که منطق و روش این علوم با منطق و روش علوم طبیعی فرق می کند.
وی با اشاره به علاقه خویش به فلسفه تصریح کرد: در طول این سالها که با فلسفه همنشین بوده ام همیشه احساس می کردم که فلسفه اسلامی ما نقایصی دارد تا اینکه بیشتر خواندم و با ارسطو آشنا شدم و دیدم این روایتی که از یونانیان در فلسفه اسلامی آمده به کلی غلط است و ارسطویی که ابن سینا می شناخته، ارسطویی نیست که ما امروز از دیوید ... می شناسیم و ترکیبی از ارسطو و نوافلاطونی است. جالب اینجاست که فلسفه ابن سینا، فلسفه افلاطونی است که به "مشایی" معروف شده و این اشتباه است. این مسائل به تدریج مرا تشویق کرد تا به دنبال این باشم که ما کلا غرب را بشناسیم و به همین دلیل بیشتر وقتم را بر روی ارسطو گذاشته ام.
معلم نمونه سال 85 کشور به مجموعه آثار 20 جلدی و قطور دیلتای اشاره کرد و افزود: از این مجموعه گزیده شش جلدی به زبان انگلیسی ترجمه شده است که جلد اول آن همین کتاب "مقدمه بر علوم انسانی" است که به فارسی ترجمه شد و جلد سوم را نیز ترجمه کرده ام و در دست انتشار است و کار ترجمه 50 درصد جلد چهارم نیز تمام شده است که جلد دوم و پنجم و ششم را نیز اگر عمری باقی ماند ترجمه خواهم کرد.
سیستم تفکر فلسفی ایران به آلمان نزدیک است
وی در پاسخ به این سؤال که چرا فلسفه جهان با فلسفه آلمانی عجین است؟ گفت: بعد از یونانیان مقام دوم تفکر فلسفی از آن آلمان است. بسیاری از واژه های آلمانی نزدیک یونانی است. این شیفتگی که کانت، هگل، فیخته، نیچه و... نسبت به یونان دارند شاید یک روح ملی باشد. در ضمن سیستم تفکر ما ایرانیان- صرف نظر از اسلام- بسیار بسیار به آلمانی ها نزدیک است. لایپنیتس از قول تارتیتوس مورخ قرن اول میلادی نقل می کند که کلمه" ژرمن" واژه "اهریمن" ایرانی است که دچار تحولات لغوی شده است و این مسائل تنها لغت نیست چراکه هگل می گوید وقتی به ایران می رسیم احساس می کنیم که در خانه خودمان هستیم و یا نیچه هم چنین نظری دارد.
استاد دانشگاه شهید بهشتی افزود: من وقتی کتاب" دین در محدوده عقل تنها" کانت را ترجمه می کردم احساس می کردم که کانت از روی منبع زرتشتی ترجمه کرده است و این تقابل خیر و شری که در این کتاب مطرح است دقیقا تقابل خیر و شر ایرانی است. ملاصدرا بحثی به نام" بسیط الحقیقه" دارد که لایپنیتس عینا این بحث را دارد و جالب اینکه شیوه استدلال لایپنیتس دقیقا مثل ملاصدراست.
وی بر خویشاوندی فکری و فرهنگی میان ایرانیان و آلمانی تأکید کرد و گفت: از آنجایی که ما خوب اندیشه آلمانی ها را می فهمیم برای شناخت شاخصهای تفکر غربی باید فلسفه آلمانی را بشناسیم و باید گفت که اصولا انگلیسی ها و فرانسوی ها در فضای فکری دیگری هستند.
شناخت علوم انسانی وابسته به علوم تجربی است
وی در مورد نگاه دیلتای به علوم انسانی نیز گفت: حرف دیلتای این است که این مجموعه علوم انسانی که متدولوژی و منطق آن متمایز از علوم تجربی است یک پیوندی با علوم طبیعی دارد که ما نمی توانیم که علوم انسانی را با قطع نظر از علوم طبیعی پیش ببریم.
دکتر صانعی با تأکید بر اینکه لزوما فردی که علوم انسانی می خواند حتما نباید متخصص فیزیک باشد بلکه یک آشنایی کلی باید داشته باشد، افزود: فلسفه دیلتای به این مسئله تأکید دارد که علوم انسانی و علوم طبیعی به یکدیگر وابسته هستند. مثالی که او می زند این است که وقتی ما می خواهیم موسیقی را به عنوان هنر کار کنیم نهایتا باید یک شاخه ای از فیزیک به نام "آکوستیک" بخوانیم و علم صوت شناسی را که علم فیزیکی بدانیم و یا علم زبان شناسی مشروط به آشنایی با علم فیزیولوژی سیستم حنجره و تارهای صوتی و سیستم مغز و اعصاب است تا بتوانیم علم زبان شناسی تدوین کنیم و نحوه ادای الفاظ توسط هنجره باید به لحاظ علمی شناخته شود.
مترجم آثار دکارت و کانت، با تأکید بر اینکه علوم انسانی وابسته به علوم طبیعی است، افزود: بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی ما وابسته به کشاورزی است. منبعی به نام گندم و ذرت نحوه تولید آن بر بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی ما تأثیرگذار است. شما نمی توانید یک جامعه شناسی موفقی تدوین کنید بدون اینکه دانش کشاورزی و مهندسی کشاورزی را رونق بدهید.
استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی افزود: راسل نسبت به خطر تخصصهای علمی هشدار می دهد و می گوید که این تخصصهای علمی امروزی برای فرهنگ خطرناک است چراکه اذهان را یک طرفه بار می آورد. مثلا آن افرادی که علوم انسانی و رشته جامعه شناسی می خوانند همه چیز را می خواهند جامعه شناسانه تبیین کنند و آن کسی که فیزیک خوانده فکر می کند همه چز با حرکت اتمهاست. برای همین راسل به فیزک دانها توصیه می کند که جامعه شناسی بخوانند و فیزیکدانها جامعه شناسی مطالعه کنند که ذهن آنها یکطرفه بار نیاید.
فلسفه و علم یکی است
وی داستان تفاوت علم و فلسفه را مغالطه ای بزرگ شده در کشور خواند و گفت: این مسئله ای است که در قرن 19 امثال راشین باخ مطرح کردند و آنها وقتی فلسفه را با تحقیر به کار می بردند در واقع جنبه های منفی متافیزیکی را که کانت گفته بود راه به جایی نمی برد را بیان می کردند و نهایتا به اینجا رسیدند که ما در متدولوژی باید علم را از فلسفه جدا کنیم. این بحث جدایی فلسفه و علم بحث متولیک بود و می گفتند که اگر دید علمی می خواهیم کارمان و شاهدمان علم می شود.
دکتر صانعی دره بیدی یادآور شد: متأسفانه در برخی کتابها می بینم نوشته شده تعریف علمی مکان و تعریف فلسفی مکان! فکر می کنند دو مکان است! نمی شود بگوییم که بحث ارسطو راجع به مکان بحث فلسفی است و بحث انیشتن بحث علمی است. ارسطو هم بحث علمی می کند، منتهی علم زمان خودش است که به آن بحث فلسفی می گفتند. برخی از بزرگان فلسفه اسلامی که بسیار کار کرده اند آنها نسبت به فلسفه غرب و علوم غربی بسیار بسیار بیگانه بودند و حتی از دور دستی بر آتش هم نداشتند و اینها گاهی مطرح می کنند که چون ما بحث فلسفی می کنیم فلان بحث که علمی است به ما ربطی ندارد. در حالیکه ارسطو از ابتدا گفته است: شناخت عبارت است از مطابقت ذهن با واقع. ما که نباید فریب الفاظ را بخوریم. ارسطو وقتی می گوید فلسفه منظورش علم(ساینس) است.
دیلتای از پایه گذاران" هرمنوتیک" است/ دیلتای؛ حلقه اتصال فلسفه معاصر و فلسفه مدرن سنتی
دکتر صانعی در مورد جایگاه دیلتای به عنوان حلقه واسط میان کانت و فلاسفه قرن 20 گفت: یکی از رگه های فلسفه معاصر "پدیدارشناسی" و دیگری "هرمنوتیک" است که دیلتای در هر دو دست دارد. دیلتای از بنیانگذاران "هرمنوتیک" است و اصلا دیلتای، شلایرماخر را به عنوان متفکری که توجه به هرمنوتیک داشته معرفی کرده و شرح حالی برای او نوشته است. حلقه اتصال آنچه که امروز به "فلسفه قاره اروپا" متمایز از " فلسفه تحلیلی انگلیس" معروف است، دیلتای است.
وی با اشاره به تأثیر دیلتای از ویکو که معتقد بود علوم انسانی از علوم تجربی دقیق تر است، افزود: مضمون حرف دیلتای این است که در علوم انسانی، ما علم حضوری داریم.
وی با اشاره به نظریه های افراطی برخی از مکاتب فلسفی در مورد دین، تأکید کرد: یک دیدگاه مارکسیستها دارند که دین را خرافه می دانند که این اشتباه است. دین در ذات انسان بسیار عمیق است و انسان بی دین وجود ندارد و دست کم به اندازه علم و هنر، دین در روح و روان انسان پایه دارد. دیدگاه افراطی دیگر این است که باید همه چیز را از دیدگاه دینی دید که این مبتذل کردن مطلب است و هر دو این دیدگاه افراطی به یک اندازه ضربه می زنند. دیلتای از این نظر مهم است که ما بهتر می توانیم باور دینی و جایگاه دین را در فرهنگ بشری بشناسیم.
مسائل فلسفی در خاورمیانه در مالکیت ذهن ایرانی است
وی وضعیت تفکر فلسفی ایران در صد سال اخیر را با وضعیت دیگر کشورهای اسلامی و روشنفکران عربی مقایسه کرد و گفت: اگر حمل بر خودستایی نشود ما در جایگاه والاتری هستیم. مسائل فلسفی در مشرق زمین به خصوص در خاورمیانه در مالکیت ذهن ایرانی است. فلسفه اسلامی در کار نیست بلکه یک فلسفه وجود دارد. آن چیزی که در ایران است فلسفه ایرانی است و این با اسلام نسبتی ندارد اگر نسبتی داشت باید در مصر، اندونزی، الجزایر و ... هم بود در حالیکه اینطور نیست و تنها در ایران است.
استاد دانشگاه شهید بهشتی تأکید کرد: مشخص است که ما با کشورهای اقیانوس هند متفاوت هستیم و در ایران یک سنت سه هزار ساله است. من در جوانی فکر می کردم که با آمدن اسلام، با فلسفه آشنا شدیم اما با مطالعه بیشتر در سالهای اخیر در منابع ایرانی قبل از اسلام مثل " دینکرد" تفکر فلسفی بسیار گسترده ای را می بینیم. ما سنت فلسفی غنی و پرباری قبل از اسلام داریم و آثار یونانی در زمان انوشیروان ترجمه شد و دانشگاه گندی شاپور برای خود سنت ترجمه و محققان بزرگی داشته و پادشاهان ساسانی با مسائل فلسفی آشنا بودند که متأسفانه از بین رفت و این نشان می دهد که در ناخودآگاه ما ایرانیان اینها مانده است.
دکتر صانعی با بیان اینکه هنوز ما یک دوره از آثار ترجمه شده ارسطو را نداریم، بر لزوم آشنایی دانشگاهیان با اندیشه فلسفی غرب تأکید کرد و گفت: عدم شناخت دانشگاهیان ایرانی با اندیشه نوکانتی ناشی از عدم آشنایی با زبان آلمانی است. با وجودی که دانشجوی علاقمند به کار تخصصی ترجمه و تألیف بسیار کم است و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و...نیز بر بی میلی دانشجویان برای ورود به این مسیر تأثیر دارد اما معتقدم باید از تألیفات دانشجویان حمایت کرد تا در سایه تشویق اساتید به رشد برسند.
وی بر لزوم همدلی میان اساتید علوم انسانی و صاحبان اندیشه برای ارتقای سطح علمی دانشگاهها تأکید کرد و با اظهار تأسف از ترجمه دیرهنگام بسیاری از آثار فلسفه غربی در ایران، گفت: ما باید از لحاظ علمی یکدیگر را تقویت کنیم و انتقادات را صمیمانه بگوییم. به دلیل عدم همدلی میان دانشگاهیان، اساتید به تنهایی کار می کنند و این مسئله کار تألیف و ترجمه را به کندی پیش می برد. البته خوشبختانه با وجود مشکلات و کمبود منابع وضع ما رو به رشد است و طی سی سال گذشته آثار خوبی ترجمه شده است و نباید انتظار داشته باشیم که یک شبه کار درست شود.
دکتر صانعی در مورد ضرورت وجود کتبی در شرح آثار کلاسیک، در کنار ترجمه گفت: من فکر می کنم اگر ما متنی را از ابتدا با تفسیر بخوانیم این خطر وجود دارد که آن مفسر دریافتهای خود را به ذهن ما القا کند به همین دلیل معتقدم که ما ابتدا باید این آثار را بدون شرح و تفسیر بخوانیم تا دریافتهای خود را بشناسیم و بعد از آن تفسیرها کمک می کند که دیگران چه برداشتی دارند.
وی در پایان نسبت به رواج بی حساب و کتاب فلسفه تطبیقی در دانشگاههای ایران هشدار داد و گفت: باید کلمه تطبیق را مواظب باشیم چون جریانهایی که امروزه تحت تأثیر انگیزه های سیاسی انقلاب راه افتاده است، متأسفانه جاهایی کار را به بیراه کشانده است. اصل مقایسه کار مفیدی است اما ورود اهداف سیاسی در مباحث علمی کار را خراب می کند. من در مقایسه بین بسیط الحقیقه ملاصدرا و لایپنیتس یک جاهایی جانب ملاصدرا را گرفته ام اما هدف من برجسته کردن ملاصدرا نبوده بلکه ملاصدرا نیز مانند دیگر متفکران است.


نظر شما