در روزهايي كه محمد رجبي ثاني بستري بود ، بعد از چند روز رفت و آمد و پيگيري در بيمارستان موفق شديم مليحه خدمتخواه ساران همسر جانباز محمد رجبي ثاني را ببينيم و از او درباره ماجراي زنداني و بستري شدن محمد سؤال كنيم . آنچه در پي ميآيد حاصل گفتگوي او در ايامي است كه هنوز محمد به آسمان پر نكشيده بود .

مليحه خدمتخواه در گفتگو با گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر درباره وقايع منجر به بستري شدن محمد اين گونه توضيح داد: حدود يك ماه و نيم قبل محمد براي خريد مايحتاج خانه به سوپرماركتي كه هميشه ا زآن خريد مي كرديم رفت. در آنجا دو برادر به نامهاي علي و عباس ش. كه در محل سابقه خوبي ندارند، محمد را مسخره كرده و او را دست انداختند. محمد هم كه تعادل رواني اش به هم خورده بود با آنها درگير شد. دو برادر با چوب به محمد حمله كردند تا او را بزنند. اما او چوب را ازآنها گرفته و شيشه هاي خودروي آنان را كه در جلو مغازه پارك شده بود شكست. آن شب با حال بسيار پريشان به خانه آمد و پس از خوردن قرصهايش اندكي آرامش يافت.
وي افزود : آن دو برادر از محمد شكايت كردند. فرداي آن روز ازكلانتري 128 نيرو هوايي به دنبال او آمدند و به جرم شكستن شيشه هاي آن خودرو محمد را دستگير و در كلانتري بازداشت كردند. بعد از يك هفته قاضي در شعبه دوم بازپرسي دادگاه رسالت او را موظف به پرداخت صد ميليون ريال وجه نقد به عنوان وثقيه كرد كه ما نداشتيم، سند خانه هم در اختيارمان نبود در نتيجه محمد راهي زندان اوين شد و يك روز بعد به زندان قزل حصار كرج انتقال يافت.
همسر شهيد رجبي ثاني ادامه داد: محمد كه جانباز 35 درصد اعصاب و روان است در حدود 11 سال است كه روزانه 25 عدد قرص اعصاب مصرف مي كند و اگر از زمان مصرف اين قرصها اندكي بگذرد حال او وخيم مي شود و مجبور مي شويم او را در بيمارستان بستري كنيم. در پرونده پزشكي محمد نيز "جنون آني" قيد شده و قاضي عليرغم تمام اصرار و التماس كه در روز دادگاه به او كرديم اين مساله را ناديده گرفت و حكم زندان رفتن را صادر كرد.
خدمتخواه متذكر شد : در مدت يك هفته اي كه محمد در كلانتري به سر مي برده روزانه 25 عدد قرص اعصاب كه همراه داشته استفاده مي كرده است. اما در زندان به دليل ممنوعيت مصرف قرص توسط زندانيان قرصها به محمد نرسيد . حال او روز به روز بدتر شد و بالاخره از حالت عادي خارج شد.
وي افزود : اولين باري كه به ديدن محمد رفتيم شش روز از حضور محمد در زندان قزل حصار مي گذشت. حال وي اصلا خوب نبود.و دستهايش رعشه داشت و در حرف زدن نيز تعادل چنداني نداشت.بار سومي كه در زندان قزل حصار به ملاقات محمد رفتم حال او وحشتناك بود، رعشه تمام بدنش را فراگرفته بود و به درستي حرف نمي زد از او پرسيدم قرصهايت را مي خوري گفت: نه اينجا به من قرص نمي دهند و من مي خواهم پيش پزشك زندان بروم.
همسر محمد رجبي ادامه داد : به مسوولين زندان گفتم كه اگر او قرصهايش را نخورد حالش بسيار بد خواهد شد و آنها گفتند: ما اجازه نداريم به زنداني قرص بدهيم مگر اينكه قاضي پرونده در حكم وي قيد كند كه مجاز به مصرف قرص است و اين در حالي بود كه من در روز دادگاه به قاضي يادآوري كره بودم كه همسرم دچار جنون آني است و اگر قرصهايش را مصرف نكند دچار مشكل مي شود اما قاضي به من گفت: تاييد اين مطلب در صلاحيت پزشكي قانوني است و عليرغم اينكه در پرونده پزشكي محمد بيماري جنون آني قيد شده بود، قاضي بدون توجه به تقاضاي من حكم زنداني شدن محمد را صادر كرد.
وي با اشاره به اينكه مسوولين زندان تنها راه مصرف قرصهاي محمد را اجازه قاضي دانستند گفت : بارديگر همراه عليرضا ( پسر جانباز) به قاضي مراجعه كرديم و با التماس وضعيت محمد را به او گزارش داديم و گفتيم كه اگر چنين مجوزي ندهد وضعيت محمد وخيم تر خواهد شد و حتي پرونده پزشكي محمد و نامه اي از بنياد جانبازان را براي قاضي برديم كه در آن ذكر شده بود كه اگر آقاي رجبي قرصهايش را كه شامل 25 قرص است هر روز مصرف نكند دچار جنون آني مي شود و بايد در بيمارستان بستري شود. اما در مقابل التماسهاي پي در پي من به قاضي وي گفت : او بايد در زندان بماند تا ادب شود وتهديد كرد كه اگر يك كلمه ديگر حرف بزنم مرا هم نزد همسرم خواهد فرستاد.
مليحه خدمتخواه ادامه داد : در نهايت اين قضايا منجر به اين شد كه در زندان محمد همه را عاصي كرد و گروهي از زندانيان بر سر او ريختند و او را كتك زدند. زيرا حال وي به حدي نامساعد شده بود كه با پاي برهنه به دستشويي مي رفت و مدام از جنگ و جبهه براي زندانيان حرف مي زد.گاهي مي خنديد و گاهي عصبي مي شد. پس از آن به جاي بررسي قضيه وي را از بند 2 به بند 12 زندان قزل حصار كه مخصوص ديوانگان است فرستادند .
وي افزود : در آنجا علاوه بر حال روحي، حال جسمي محمد هم وخيم شد . چون آنها فكر مي كردند محمد مي فهمد و به طور عمد آنها را اذيت مي كند. در حالي كه او در اثر مصرف نكردن داروهايش از حالت طبيعي خارج شده بود. در نهايت بر سر او ريخته و او را كتك زده بودند بعد هم كه حال او بد شده و به كما فرو رفته بود و وقتي كاملا بيهوش شد او را به بيمارستان شهيد رجايي آورده و گفته بودند، اين زنداني دچار مرگ مغزي شده است.
همسر محمد اظهار داشت : من فكر ميكنم كه دستهاي محمد را به عمد سوزانده اند و ضربه اي به سرش خورده كه او را به حال كما انداخته است.
وي درمورد آخرين مراجعه اش به زندان جهت ملاقات گفت : دفعه چهارم كه به ملاقات رفتيم بعد از كلي سرگردان كردن ما ، بواسطه اشكهايي كه پسرمان ريخت به ما گفتند محمد را از آن بند به جاي ديگري برده اند و امروز روزملاقات نيست. خلاصه با اصرار كه كرديم معلوم شد حال محمد وخيم شده و او را به بيمارستان شهيد رجايي برده اند و معاون زندان ما را به سمت بيمارستان هدايت كرد.
خدمتخواه درباره وضعيت محمد رجبي ثاني در بيمارستان اظهار داشت : وقتي در بيمارستان سراغ محمد را گرفتيم او را در يك اتاق ديديم كه مثل انباري بود . چهار تخت روي هم انباشته و دو ويلچر در آن بود . قيافه وي طوري بود كه براي پسرش قابل شناسايي نبود. تمام بدن وي مجروح و زخمي و دستانش تا آرنج سوخته بود و تاولهاي بسيار بزرگي روي آنها وجود داشت. صورتش به شدت كبود و لبهايش متورم بود و باور اينكه وي همسر من و پدر فرزندان ماست ممكن نبود. در مدت چهار روزي كه در بيمارستان بوده به حال وي رسيدگي نشده و حتي التماس سربازهاي همراه وي بي ثمر بوده است. فردي با چنين اوصافي دست و پايش هم مطابق قوانين زندان با زنجير به تخت بسته شده و در كما به سر مي برد.
همسر محمد با چشمان پر از شك افزود: شما فكر كنيد چه بر سر ما آوردند، شوهرم را به خاطر دو تا شيشه ماشين به زندان فرستادند و به او برچسب خلافكار زدند. از زندان هم مرده او را به بيمارستان فرستادند. الان چه كسي مسوول است؟ شوهر من كاملا سالم به زندان رفت فردي كه مدام از جبهه و جنگ حرف مي زد و اين اواخر كه در مورد جنگ عراق با يكي از دوستانش صحبت مي كرد شنيدم كه مي گفت: اگر جنگي رخ دهد ما هنوز هستيم و بايد جز اولين كساني باشيم كه به جبهه مي رويم. آيا با فردي كه بعد از سالها هنوز پايبند ارزشهاي دفاع مقدس بود، بايد اين گونه رفتار مي كردند. الان هم كه در بيمارستان است تمام كارهايش را من پيگيري مي كنم و حتي آزمايش هايي را كه لازم است انجام دهند با هزينه خودم انجام داده و جواب را براي بيمارستان مي آورم.

مليحه خدمتخواه در پايان گفت : شما بگوييد اگر ما پيگير قضيه نبوديم محمد تا كي در آن انباري دوام مي آورد و آيا كسي پيدا مي شد كه از او مراقبت ويژه كند؟ اگر محمد دوام بياورد حداقل بايد 4 تا 6 ماه در بيمارستان بستري شود تا به حال عادي برگردد.
مهر : اما محمد دوام نياورد آن روز كه با همسر محمد رجبي ثاني صحبت كرديم او اميد داشت كه همسرش زنده بماند. اما امروز ديگر محمد در اين دنيا نيست . اين گزارش در حالي منتشر ميشود كه مراسم شب هفت آن شهيد درحال برگزاري است .


نظر شما