" حبيب الله چايچيان " ، مشهور و متخلص به " حسان " را چقدر مي شناسيد ؟ من هم چندان نمي شناسمش ...! اما او را - فقط يك بار - از نزديك ديده ام . چند سال پيش كه به شب شعرعاشوراي شيراز دعوت شده بودم ، همراه با جمعي از متوليان آن همايش ادبي كه براي استقبال به فرودگاه آمده بودند ، به خانه اي رفتم كه به مفهوم واقعي واژه " عجيب " بود ، به دليل خستگي ناشي از راه ، به عالم خواب فرو رفتم ، گويا دم دماي سحر بود و هنگام نماز ، اما خستگي مفرط و سردرد شديدي كه ايجاد شده بود ، دست به دست هم داده بودند به من القا كنند كه هنوز " سحر " از راه نرسيده است ...
درهمان لحظه ها - كه دوست ندارم فراموشش كنم - صداي گريه ي عاشقانه ي جمعي مرا به خود آورد ، از طبقه ي فوقاني خانه ي حاج حسين فرهنگ - رحمه الله عليه - كه باني شب هاي شعر عاشوراي شيرازاست ، به حياط نگاه كردم ، پيرمردي را وسط جمع ديدم كه از شخصيت هاي عاشورايي سخن مي گفت و شعر مي خواند و جمع ، هاي هاي مي گريستند ... آن وقت صبح ! بعدها شناختمش - همين آقاي " حسان " - بود .
، حسان از سالهاي جواني ، انديشه و شعرش را با ياد و خاطره ي ائمه ي اطهار ( س ) ، به ويژه امام حسين ( ع ) متبرك كرده است و محصول اين توسل عاشقانه تا امروز ، ده ها شعر ، مرثيه و سوگسرود بوده كه در مطبوعات كشور منتشر شده و اين روزها در دسته هاي سينه زن و در جمع بي تكلف عزاداران عاشورايي زمزمه مي شود .
كاش ، چايچيان - كه اين روزها در بستر بيماري افتاده است - اجازه مي داد تصويري از او در اختيار داشته باشيم ... |
حبيب الله چايچيان ، سه مجموعه شعر - يا به تعبير شاعرانه ي خود ؛ " ديوان " - از شعرهاي عاشورايي اش فراهم آورده است كه عبارتند از : زمزمه هاي قلب من ، اي اشك ها بريزيد ، و - خلوتگاه راز - كه در هر سه ديوان ، شاعر مكنونات قلبي اش را نسبت به خاندان مظلوم و حماسه آفرين عاشورا ، برروي كاغذ آورده است .
عجيب است ! با اين كه تلاش كردم بيشتر و بهتر " حسان " را بشناسانم ، باز هم - چنان كه بايد - او را نشناخته ايد ؟
كاش چايچيان - كه اين روزها در بستر بيماري افتاده است - اجازه مي داد تصويري از او در اختيار داشته باشيم ، شايد دوست دارد كه مخاطبان فقط از دريچه ي روشن شعرهايش ، او را نظاره كنند ، شايد پيرمرد آنقدر خلوص دارد كه نمي خواهد تصويرش به واسطه ي شعرهايي كه براي مولايش گفته است ، به اينجا و آنجا راه پيدا كند ... ، اما به هر جهت ، ملاحظات شخصي وي ، نمي تواند شاعر آن همه نغمه هاي پاك و حسيني را از چشم ها دور نگاه دارد .
كمتردر اين سالها پيش آمده است كه به " حبيب الله چايچيان " جايزه اي بدهند ، او را به عنوان يك اهل شعر و اهل ادب ، معرفي و تقدير كنند ، شايد اسمش در هيچ دوره اي ، تيتر صفحات ادبي روزنامه هاي ما نبوده است ... اما او صادقانه و با اخلاص سروده است ، از زينب ( س ) و دفاع توفنده اش از حريم ولايت ، از سجاد ( ع ) و بردباري بي نظيرش در صحراي درد ، از سكينه ( س ) و غربت بي انتهايش ، از اكبر ( ع ) و لبيك ارغواني اش و از اصغر ( ع ) كه اجازه داد گلوي كوچكش ، گذرگاه پرندگان بهشت باشد ، از ابوفضائل ( ع ) كه تا آخرين لحظات در كنار برادر و امام خود ماند و خلاصه از رقيه ي سه ساله ي امام ( ع ) كه درباره اش مي گويد : " تويي آن دختر زيباي كوچك ، به دنبال پدر با پاي كوچك ... - تا آنجا كه عاشقانه سرايي شاعر ، به نقطه ي اوج خود نزديك مي شود - : به قربان تو اي زهراي كوجك ... !
پيوند مردم ما با ادبيات و فرهنگ عاشورايي ، از ارادت قلبي خود آنها به سرآمدان و نامداران اين فرهنگ اصيل اسلامي و شيعي كه در راس آنها حضرت امام حسين ( ع ) قرار دارد ، سرچشمه مي گيرد ، همه ي شاعران و نويسندگاني كه در قلمرو نوراني " عاشورا " گفته اند و نوشته اند ، عنصر " جوشش " را هنگام خلق اثر ، پر رنگ تر از " كوشش " يافته اند ، " حسان " هم در اين زمينه ، بنا بر ذوق و حد دانش شخصي خود از عاشورا و حماسه آفرينان كربلا ، بيشتر شعرها و نغمه هايي جوششي خلق كرده و صدالبته - نه تنها او ، بلكه مجموعه ي شاعراني كه تا امروز از اين حماسه ي بي بديل تاريخ شيعي سخن گفته اند - هيچگاه مدعي نبوده اند كه توانسته اند ازهمه ي زيبايي ها ، اصالت ها ، حماسه ها و حقايق آن در شعر خود سخن بگويند ... ، حبيب الله چايچيان هم شاعري است كه به قدر و حد خود تلاش كلامي و ادبي كرده و شعرها و نغمه هايي را به علاقه مندان ساحت ادبيات عاشورايي عرضه داشته است .
مريم طباطبايي - همسر حبيب الله چايچيان " حسان " به خبرنگار فرهنگ و ادب مهر مي گويد : بنا بر توصيه ي پزشك ، حسان نبايد بيش از چند دقيقه در جلسه اي حضور داشته باشد ، شعر بخواند و ... ، او بيشتر بايد استراحت كند . در سالهاي اخير ناراحتي قلبي ، عوارض متعدد جسمي ؛ دردهاي استخواني و ... دامنگير او شده ، اما همچنان تمايل به خواندن و نوشتن دارد .
وقتي كلماتي به رنگ حماسه و آتش و عطش از مقابل چشمانت مي گذرند ، چه مي تواني بگويي ؟ هنگامي كه پيرمرد با نگاه پرسشگرش تو را مي كاود و از تو مي خواهد در مجالس امام حسين ( ع ) برايش دعا كني تا او هم بتواند مانند گذشته ، به اصطلاح خودش " نوكري " كند ... |
دراتاقي كه اين شاعر ، مشغول استراحت است ، قرآن و ديوان حافظ و سه مجموعه شعر آئيني اش : " زمزمه هاي قلب من " ، " اي اشك ها بريزيد " و " خلوتگاه راز " در كنارش خودنمايي مي كنند ، چشمش بوي شبنم مي دهد ، تورق يكي ازديوان هايش ، فضاي اتاق را گلاب آگين مي كند ، قدم زدن درحوالي اين لحظه ها را چقدرمغتنم و ارزشمند مي داني ، وقتي كلماتي به رنگ حماسه و آتش و عطش از مقابل چشمانت مي گذرند و در سكوت اتاق ، عاشورايي معطر از داغ برايت مي سازند ، چه مي تواني بگويي ؟ هنگامي كه پيرمرد با نگاه پرسشگرش تو را مي كاود و از تو مي خواهد در مجالس امام حسين ( ع ) برايش دعا كني تا او هم بتواند مانند گذشته ، به اصطلاح خودش " نوكري " كند ، در جمع عاشقان و دلسوختگان حاضر شود و شمعي از داغ و اشك ، بيافروزد ...
دشوارتر آن كه تو حس مي كني نمي تواني ! و فرسنگ ها باعاشورا فاصله داري ... اما بازهم از لطف خدا و عنايت امام ( ع ) نااميد نيستي ، كه محبت كند و دست پيرغلام شاعر خود را بگيرد و او را بازهم ميهمان خيمه هاي عشق و عطش كند .
در همين اتاق است كه ياد تعدادي ديگر از دلباختگان فرهنگ و ادبيات عاشورايي برايم زنده مي شود ، زنده ياد محمد علي مرداني ، احد ده بزرگي ، زنده ياد نصرالله مرداني ، علي انساني ، محمود شاهرخي ، زنده ياد سپيده كاشاني ، اكبر زاده ، محمد جواد غفورزاده شفق ، زنده ياد سيد حسن حسيني كه با " گنجشك و جبرئيل " خود ، اثري بديع در حوزه ي ادبيات عاشورايي خلق كرد و ...
چيزي به ظهر نمانده است ... عطر اذان مي آيد . يك روز كامل - و اولين روز از ماه محرم - را ميهمان استاد بوده ام . به دشواري او را ازبسترجدا مي كنند تا براي اقامه ي نماز آماده شود ، شاعري كه عمري براي بزرگترين شهيد نماز ، اباعبدالله ( ع ) ، عاشقانه و صادقانه سروده است .
باز هم به ياد شب شعرعاشوراي شيراز افتادم و ضيافتي روحاني و معنوي كه " حسان " هم در آن ضيافت حضور داشت و شعر عاشورايي مي خواند . بعد از شعرخواني او ، مقداري خاك تربت امام حسين ( ع ) آوردند وهمراه با شربتي گوارا در جمع توزيع شد ، آنجا ديگر" اشك " به دنبال بهانه اي براي جوشش نبود ... چه فضايي بود ! و اين همه - به ناگهان - با تماشاي " حسان " و نگاه او كه به دورها دوخته شده ، برايم زنده شد .
اكنون حبيب الله چايچيان در بستر است ، اما عطر محرم ، بهار وجود او را آسوده نمي پسندد ، غنچه هاي شعرش براي شكفتن بي تابي مي كنند واز باران اشك هايش ، سيراب مي شوند ، حسان از من و شما و هيچ كس ديگري ، هيچ چيزي نمي خواهد ، در طول اين سالها ، چشم هايش هيچ قاصدي را ازهيچ مركز، نهاد ، بنياد و خانه اي به انتظارننشسته است ، اكنون هم هيچ چيز عوض نشده است ، شاعر " خلوتگاه راز " و خيمه هاي سوخته ، امروز فقط " دعا " مي خواهد ، همين !
... باز اي دل ! خيمه هاي عشق مي خواند مرا
فاش گويم ؛ مقتداي عشق مي خوانـــــــد مــرا
موسم درد است ، بوي سوگ و بيرق مي رسد
يك نفر در نينواي عشق ، مي خواند مــــرا ...
باز چشم شيعه خون مي بارد ازسوگي سترگ
گوش كن هان! كربلاي عشق ، مي خواند مرا
نظر شما