به گزارش خبرنگار مهر، بیست و پنجمین نشست ادبی عصر روشن با موضوع بررسی غزل امروز، عصر پنجشنبه 25 خرداد با حضور محمدعلی بهمنی، حمیدرضا شکارسری، هادی خوانساری، حامد ابراهیم پور، شاعرانی مانند گشتاسب شهیدی آملی، حسین جلالی پور، سمانه نایینی و علیرضا بهرامی به عنوان مجری این برنامه در کتابسرای روشن برگزار شد.
خوانساری در این برنامه گفت: اگر این گونه حساب کنیم که غزل معاصر از زمان مشروطه شروع شده است باید اشاره کنیم که در آن زمان کشور عقب افتاده ما میخواست حرکاتی بکند و با فضاهای جدید هنری، ادبی و اجتماعی آشنا شود. در آن زمان روشنفکران و چهرههای جدید متولد شدند و در سالهای بعد هم نیما آمد. بعد از نیما شاعران از مطبوعات استفاده کردند و جامعه به سمت نوگرایی مدرنیته رفت. غزل مشروطه در حال تجربه کردن بود ولی پوست اندازی کامل نکرده بود.
وی افزود: دلیل این که غزل مشروطه کاملا پوست اندازی نکرد این است که چهرههایش در آن زمان، خیلی سیاسی و مطبوعاتی نبودند. بعد از انقلاب اسلامی هم شرایط به گونهای شد که رویکردهای دولتی به این قالب شد. شاعرانی که به مسائل سنتی، مذهبی، حماسی و به نظم و یکتایی نظام کائنات اعتقاد بیشتری داشتند، به این گونه شعر اقبال بیشتری نشان دادند و حکومت هم رویکرد پررنگی نسبت به آن نشان داد چون به دنبال بازگشت به ارزشها بود ولی متاسفانه جریان و شاعران حرفهای ما به این سمت نرفتند چون با آن علمی و جدی برخورد نکردند و فقط با غزل از در رفتار رسانهای درآمدند.
این شاعر ادامه داد: در چنین شرایطی عدهای از دوستان ما هم فضا را برای سوء استفاده مهیا دیدند و در جشنوارههای مختلف به درو کردن جوایز و سکهها مشغول شدند. به یاد دارم که در دهه 70 سهیل محمودی غزلهای من را در نشریه جوانان چاپ میکرد. اما وقتی رویکردم به غزل تغییر کرد، او دیگر شعرهایم را چاپ نکرد، چون میخواست آن صدای اولیه را حفظ کند. به نظرم باید مسائل و مشکلات را بیپرده و بیتعارف مطرح کنیم و به دنبال دلیل باشیم که چرا غزل امروز ما در شعر حرفهای امروزمان جایی ندارد.
خوانساری گفت: یدالله رویایی میگفت، غزل مانند قالب خشت زنی میماند، اما من اعتقاد دارم با غزل، کارهایی خلق شده است که اهدافی را که شاعران سپید دهه 70 میخواستند، برآورده کرده است. این اتفاق به طور طبیعی در برخی از غزلها میافتد و اگر این شعر اجرای حرفهای داشته باشد، قابلیتهای زیادی دارد. موسیقی دارد، وزن دارد و همه عواملش در جذب مخاطب و رسیدنش به کشف و شهود کمک بزرگی میکنند. اگر غزل را یک قانون یا یک شهر بدانیم، رسیدن به زیبایی با توجه به قوانین یا در چارچوب این شهر، بسیار زیباست. من دو مجموعه شعر سپید هم منتشر کرده ام ولی نه روی آنها قسم میخورم و نه روی غزلهایم. اما در کل نمیتوان امکانات غزل را منکر شد.
در ادامه بهمنی گفت: برای من سوالی پیش آمده است و آن اینکه هادی در میان سخنانش چندین بار لفظ قالب را برای غزل به کار برد. خواستم بدانم علتش چیست؟ چون چنین استفادهای مغایر با مواضع مطرح شده است. خوانساری هم در پاسخ گفت: این مساله عمدی نبود و قصدی پشت به کار بردن این لفظ نبود. ولی به طور معمول این استفاده معمول شده و به نوعی قراردادی است.
حامد ابراهیم پور در ادامه سخنان خوانساری گفت: من اصلا با غزلسرا نامیدن خودمان مخالفم. ما شاعریم. همه ما که این جا هستیم، شعر سپید هم داریم. به اعتقادم این شعر است که ما را انتخاب میکند، نه ما که او را انتخاب کنیم. بعضی اوقات شعر به شکل غزل میآید، گاهی به شکل رباعی و گاهی به شکل سپید. حالا وقتی که من دو غزل بیشتر دارم، دلیل نمیشود که به غزلسرا معروف شوم و از باقی شاعران جدا شوم.
این شاعر گفت: شعر کلاسیک ما چه قبل و چه بعد از انقلاب، روشنفکری نبوده است. نماینده شعر کلاسیک ما در دوران قبل از انقلاب، صادق سرمد بود، اما شعر سپید در کشور ما به دلیل رواج ترجمههای شعر در روزگار بعد از نیما به این شکل شد که متاسفانه افراد باسوادی که دستی در ترجمه شعر داشتند، شعر آزاد ترجمه میکردند. باید توجه کنیم که شعر آزاد با شعر سپید تفاوت دارد و شاعران نوگرای بعد از نیما شعر سپید میسرودند نه آزاد.
وی ادامه داد: بعد از انقلاب هم مترجمها به ترجمه شعرهای ایدئولوژیک پرداختند. در آن زمان هم شاعر کلاسیک شاخصی نداشتیم. شاعرانی چون قیصر امین پور، ساعد باقری، سهیل محمودی یا عبدالجبار کاکایی هم اشعاری سرودند که در خدمت اندیشه حاکم بود، یعنی یک دوره برای جنگ، یک دوره برای ائمه و به همین ترتیب تا امروز. اما در دهه 70 وقتی شاعران جوان وارد عرصه شدند، باسواد و درس خوانده بودند و با سینما و ادبیات جهان آشنا شده بودند و این موجب شد که شعرشان با شعر شاعران پیش از خودشان فرق کند. بعد از این بود که یک سری از جریانات ادبی مانند حلقه کرج، حلقه قم یا حلقه مشهد و غزل فرم به راه افتادند.
خوانساری در ادامه سخنان ابراهیم پور گفت: یک نکته مهم در این زمینه این است که شعر کلاسیک ما در دوران معاصر چهره کاریزماتیکی نداشته است. شعر سپید چهرههایی مانند نصرت رحمانی و احمد شاملو را داشت، ولی با وجود چهرههای مهربانی چون محمدعلی بهمنی و حسین منزوی، غزل و شعر کلاسیک دارای کاریزما نبود. تازه چند سال است که عدهای داعیه دارند که ما از شاگردان حسین منزوی بوده ایم. در حالی که زمانی که داشتیم پیکرش را در مقابل بیمارستان شهید رجایی از روی زمین برمی داشتیم، در کافه نشسته بودند، قهوه میخوردند و به قول معروف حال میکردند!
بهمنی هم در پاسخ یکی از سوالات بهرامی درباره اسامی مختلفی مانند غزل فرم، غزل پست مدرن و ... گفت: من به این نامها باور ندارم و این اسامی به نظرم نتیجه خوداندیشی هستند. بهترین نام غزل امروز است. چنین حواشی و موضوعاتی کم کم دارند ما را خودشان مشغول میکنند که بهتر است بیشتر به این موضوع توجه کنیم تا از اصل غافل نشویم. وقتی غزلهای امروزی را میخوانیم میبینیم که از غزلهای قبلی شان وام حسی گرفته اند ولی دیگر آن غزلهای قبلی نیستند. چنین نشستهایی که درباره غزل برگزار میشوند، خوب هستند چون دوستانمان را در آنها میبینیم، اما از طرف دیگر این بدی را هم دارند که گویی ما جمع میشویم که از غزل دفاع کنیم.


نظر شما