پرورش و گسترش حقوق شهروندی با پیدایش دولت ملی همزمان بود؛ اما اگر در دنیایی وارد شویم که نقش دولت ملی در آن روبه افول باشد، تکلیف حقوق شهروندی چه خواهد شد؟، اگر ما در عصر جهان پساملی زندگی میکنیم، درباره حقوق و استحقاقها چه باید بگوییم؟، آیا در فضای جهانی شده جدید دیگر شهروند نیستیم، یا حقوق شهروندی نیز میتواند به تناسب معنا و دامنه خود جهانی شود؟ برخی استدلال کردهاند که حقوق شهروندی با جهانیشدن سازشناپذیر است و در شرایط و فضای جدید ما فقط به عنوان بازیگران بازار است که میتوانیم بر اقتصاد جهانی اعمال شده اعمال نفوذ کنیم.
یکی از انتقادهایی که آنتونی گیدنز بر مارشال وارد کرده است این است که مارشال بیش از اندازه برای جا انداختن مجموعه سهگانه حقوق شهروندی خود تلاش میکند. |
به اعتقاد برخی متفکران لیبرال دو شرط وجود دارد که میتوان گفت شهروندی بر آنها مبتنی است: اول اینکه دولت باید دموکراتیک باشد؛ زیرا دولتهای دیکتاتوری و سلطنتی شهروند ندارند، دارای رعیت یا تبعه هستند. دوم، جامعه مدنی باید باز و آزاد باشد؛ اگر خواهان شکوفایی شهروندی هستیم، از دو قطب افراطی باید پرهیز کنیم. به دولت نباید اجازه داده شود که جامعه مدنی را در خود جذب کند. علاوه بر این دولت در عین حال باید به مثابه تنها ضامن معتبر و غایی حقوق و تکالیف شهروندان محفوظ بماند. به عبارت دیگر دولت و جامعه مدنی باید عامل متعادل کننده یکدیگر باشند.
مارشال برآن بود که شهروندی در رژیمهای دموکراتیک با گذشت زمان رشد مییابد. چنانکه سرانجام سه بعد مشخصی پیدا میکند که او آنها را بعد مدنی، بعد سیاسی و بعد اجتماعی مینامد. او این فرآیند را فرآیندی تکاملی میدانست و این دیدگاه تکامل مرحلهای با دیدگاه تکاملی خود پارسونز درباره دگرگونی اجتماعی هماهنگ بود.
بعد سوم با ظهور دولت جدید رفاه پدیدار شد. مارشال دولت رفاه بریتانیا را در نظر داشت که در دوره حکومت حزب کارگر در دهه بیست شکل گرفت. حقوق اجتماعی مفاهیمی بودند که حقوق استحقاقی افراد تعریف میشوند، مانند امنیت اجتماعی، مزایای بیکاری، مزایای بهداشتی و مزایای آموزشی.
در واقعیت تحول و تکامل عناصر مدنی، سیاسی و اجتماعی شهروندی بسی پیچیدهتر از اینها بود. برای مثال، حقوق مدنی به مثابه عنصری که با خلاقیت جامعه مبتن بر بازار تطابق داشت، از سوی طبقات متوسط در حال رشد قرنهای هجدهم و نوزدهم پرورش یافت؛ زیرا رشد سرمایهداری صنعتی را تسهیل میکرد و منافع مستقر اشراف و مالکان بزرگ را به مبارزه میطلبید؛ اما به مجردی که بورژوازی به هدفهایش رسید، طبقات مادون جامعه نیز شروع به تقلید از شعارهایش کردند که از احاظ حق رأی و قدرت بخشیدن به مردم، بوژوازی مطرح کرده بود.
بدینترتیب، حقوق سیاسی و به خصوص حقوق اجتماعی سازگاری کمتری از حقوق مدنی با جامعه مبتنی بر بازار آزاد دارند و این امر فشاری بااهمیت بر جامعه مدرن وارد کرده است: از یک سو بازارهایی داریم که به ایجاد نابرابریها معطوفند. از سوی دیگر، مفاهیمی چون عناصر سیاسی و اجتماعی شهروندی داریم که متقاضی و مستلزم برابری هستند.
انتقادهایی بر مارشال
انتقادهایی که بر مارشال وارد شده است، زیاد است در اینجا فقط چند تا از مهمترین این انتقادها مطرح شده است:
1- یکی از انتقادهایی که آنتونی گیدنز بر مارشال وارد کرده است این است که مارشال بیش از اندازه برای جا انداختن مجموعه سهگانه حقوق شهروندی خود تلاش میکند و برای مثال، حقوق صنعتی (تشکیل اتحادیههای کارگری، مذاکره دستهجمعی و اعتصاب) را از فروع و زیرمجمموعه حقوق مدنی بر میشمارد، در حالیکه حقوق مدنی تسلط کارفرمایان را بر کارگران تقویت کرد و این حقوق صنعتی بود که وقتی سازمانهای کارگری موفق به کسب آن شدند باعث تضعیف این تسلط شد.
بدینترتیب حتی اگر از دیدگاهی معتدل و مبتنی بر طبقه تحلیل کنیم، اشکالی از شهروندی امکان بروز پیدا میکند که فراتر از حقوق سهگانه مدنی، سیاسی و اجتماعی مارشال قرار میگیرد. برای مثال میتوان مجموعهای از حقوق اقتصادی برای کارگران قائل شد که به آنها اجازه مالکیت کلی یا جزئی بر سرمایه یا ابزار تولید دهد.
2- اگر از کیفیات کار صرفنظر کنیم، زمانبندی مارشال مشعر بر آن است که حقوق اجتماعی آخرین وجهی است که به شهروندی اضافه شده است؛ اما این بیان به منتقدان حقوق اجتماعی اجازه میدهد تا این حقوق را از عناصر واقعی شهروندی نشناسند.
3- مارشال را متهم کردهاند که هم بیش از اندازه «انگلومحور» است و هم سایر ابعاد شهروندی را که در دوران پس از جنگ اهمیتی روزافزون یافته است، هرچند در ادوار اخیر، هدف حملات شدید جناح راست افراطی بوده است.
نظر شما